صدیقه سامی نژاد در روز ۳ تیر ۱۲۹۵ در شهر بم در استان کرمان متولد شد و در سال ۱۳۰۸ به همراه همسرش دماوندی که در استودیو امپریال فیلم بمبئی به کار اشتغال داشت به هندوستان مهاجرت کرد و پس از ۱۸ سال به ایران بازگشت. تحصیلات وی سیکل اول دبیرستان و پیشه اصلی او پرستاری بود.
20 سال پیش در چنین روزی، روح انگیز سامی نژاد که به جز چند بازیگر اقلیت ارمنی؛ نخستین زن ایرانی بود که در سال 1312 به عنوان بازیگر سینما جلوی دوربین رفت، در 81 سالگی درگذشت.
این بازیگر با نام اصلی صدیقه سامی نژاد ۳ تیر ۱۲۹۵ در شهر بم به دنیا آمد و ۱۰ اردیبهشت ۱۳۷۶ (۸۱ سالگی) در تهران دارفانی را وداع گفت و در قطعه ۳۶ ردیف ۴۴ شماره ۴۶ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
گلنار؛ اولین نقش زن سینمای ایران که مورد استقبال قرار گرفت
او که به شغل پرستاری اشتغال داشت، نخستین هنرپیشه زن اولین فیلم ناطق ایرانی به نام دختر لر (در نقش گلنار) است.
به دلیلی استقبالی که از فیلم «دختر لر» در اکران عمومی صورت گرفت، سامی نژاد در فیلم شیرین و فرهاد (عبدالحسین سپنتا) و فیلم فردوسی (اوگانس اوانیانس) نیز بازی کرد.
سامی نژاد یک بار هم در سال ۱۳۴۹ برای فیلم «سینمای ایران: از مشروطیت تا سپنتا» ساخته محمد تهامینژاد جلوی دوربین قرار گرفت و از گذشتهاش و چگونگی ورودش به سینما سخن گفت.
صدیقه سامی نژاد در روز ۳ تیر ۱۲۹۵ در شهر بم در استان کرمان متولد شد و در سال ۱۳۰۸ به همراه همسرش دماوندی که در استودیو امپریال فیلم بمبئی به کار اشتغال داشت به هندوستان مهاجرت کرد و پس از ۱۸ سال به ایران بازگشت. تحصیلات وی سیکل اول دبیرستان و پیشه اصلی او پرستاری بود.
انتقاد خانواده، انزوا و گریه از مصائب
وی به دلیل بازی در سینما مورد انتقاد شدید خانواده اش قرار گرفت و مجبور شد مدتی را در انزوا بگذراند. وی در سال ۱۳۴۹ در مستند «سینمای ایران از مشروطه تا سپنتا» بخشی از این مصائب را شرح داد و به تلخی گریست.
وی پس از سه بار ازدواج ناموفق (که دومین آنها با نصرتالله محتشم بود) در حالی که فرزندی نداشت سی سال آخر عمر را به تنهایی زندگی کرد و زمانی که درگذشت، بسیاری تصور میکردند او سالها پیش از آن درگذشته است.
سینمای ایران بیخبر از اولین بازیگر زناش! / جیرانی خبر را باورنکرد و آن را فقط یک شوخی پنداشت
مجله سینما سال 80 در مقالهای نوشت: روح انگیز سامینژاد ساعت 6 بعدازظهر روزچهارشنبه 10 اردیبهشت 1376 در سن 81 سالگی درگذشت در حالی که محققین و کارشناسان سینمای ایران بیخبر از او معتقد بودند او سالها پیش در گذشته است.
محمدتهامینژاد تاریخ درگذشت سامینژاد را به اواخر دهه 50 منتسب مینمود و غلام حیدری در مقاله «سرگذشت غمانگیز و عبرتآموز دختر لر» به چاپ رسیده در کتاب «سینمای ایران ، برداشت ناتمام» (1370) با یقین به مرگ این بازیگر زن سینمای ایران اشاره کرده بود؛ زنی که به عنوان اولین بازیگر زن سینمای ایران خطر و عواقب سخت ظاهر شدن بر پرده سینما را به جان خرید، به دور از محافل اهل هنر با تنگدستی و گوشهگیری گذران کردو در تنهایی گمنامی مرد.»
اما واقعیت این بود که روحانگیز سامینژاد تا صبح 10 اردیبهشت 1376 در طبقه پایین خانهای دو طبقه واقع در خیابان پاسداران ،سروستان ششم زندگی میکرد.
خبر مرگ او را همکار گرامیام بهزاد بهزادزاده (که در آن زمان هنوز به جمع همکاران ما نپیوسته بود) صبح پنجشنبه 11 اردیبهشت 76 طی یک تماس تلفنی به دفتر هفتهنامه سینما اطلاع داد. او در جملات کوتاهی به فریدون جیرانی گفت:من از بستگان روحانگیز سامی نژاد اولین بازیگر زن سینمای ایران هستم و او صبح دیروز درگذشت!
جیرانی خبر را باورنکرد و آن را فقط یک شوخی پنداشت ولی وقتی پیگیر قضیه شدیم دریافتیم واقعا این خبر حقیقت داشته و روحانگیز سامی نژاد بعدازظهر چهارشنبه 10 اردیبهشت 76 در سن 81 سالگی فوت کرده و در قطعه 36 ردیف 44 شماره 46 بهشت زهرا به خاک سپرده شده است.
اما روح انگیز سامینژاد با نام شناسنامهای صدیقه سامینژاد 3 تیرماه 1295 در شهرستان بم متولد شد. پدرش میرزااسدالله بسیار زود همسر و تنها فرزندش را ترک و به دیار باقی شتافت و صدیقه خردسال با مادرش سکینه تنها ماند. صدیقه در سنین نوجوانی به ازدواج شخصی به نام دماوندی درآمد و با او به هندوستان مهاجرت کرد.
دماوندی در استودیو امپریال فیلم بمبئی راننده خان بهادر اردشیر ایرانی صاحب این استودیو میشود که بعدها فیلم «دخترلر» را کارگردانی کرد و صدیقه سامی نژاد در آن بازی کرد.
به دلیلی استقبالی که از فیلم«دخترلر» در اکران عمومی صورت گرفت، سامی نژاد در فیلم «شیرین و فرهاد»ساخته عبدالحسین سپنتا نیز بازی کرد.
او پس از این فیلم دیگر روبهروی دوربین سینما ظاهر نشد و پس از 18 سال از هندوستان به ایران بازگشت.
روح انگیز سامی نژاد پس از بازگشت به ایران گواهینامه سیکل اولش را گرفت در وزارت بهداری به عنوان پرستار مشغول به کار شد و در تهران اقامت گزید. او پس از مدتی کار پرستاری را به کنار گذاشت و از طریق اجاره دادن طبقه اول خانه دوطبقهای که خریده بود ، گذران زندگی میکرد.
سامینژاد در طول زندگیاش به ازدواجهای ناگزیر متعددی تن در داد. او در همان هندوستان از دماوندی جدا شد و با نصرتالله محتشم ازدواج کرد که مدت زیادی به طول نینجامید و غیابی طلاق داده شد.
در تهران با برادر ماشاءالله عمرانی شوهر خواهرزادهاش ازدواج کرد و پس از ازدواج مجدد از او طلاق گرفت و تا پایان عمر تنها زیست. تنهایی که حدود 30 سال طول کشید.
سامی نژاد به دلیل حادثهای که در دوران اقامتش در هندوستان برایش اتفاق افتاد هیچگاه صاحب بچه نشد.
اما روح انگیز سامی نژاد نخستین هنرپیشه زن سینمای ایران نبود. پیش از او ژاسمین ژوزف، لیلا ماطاوسیان در فیلم «انتقام برادر» ساخته ابراهیم مرادی (1308) و آسیا قسطانیان در فیلم «حاجی آقا ؛آکتور سینما» ساخته آوانس اوگانیانس (1311) به عنوان بازیگر جلوی دوربین سینما رفته بود.
سامینژاد یک بار هم در سال 1349 برای فیلم «سینمای ایران: از مشروطیت تا سپنتا» ساخته محمد تهامینژاد جلوی دوربین قرار گرفت و از گذشتهاش و چگونگی ورودش به سینما سخن گفت.
اما آن چهره درهم شکسته و غمزده هیچ نشانی از آن دختر شاد و سرحال فیلم دختر لر نداشت که با آن لهجه شیرین در پاسخ سپنتا میگوید:« تهرون ، تهرون ،تهرون که میگن جای قشنگیه اما مردمش بدن»
روایت بازیگری از زبان روح انگیز سامینژاد
… و خود روح انگیز سامی نژاد در تنها مصاحبه عمرش در فیلم «تاریخ سینمای ایران؛ از مشروطیت تا سپنتا» چگونگی هنرپیشه شدنش را اینگونه نقل میکند:
«موقعی که من رفتم بمبئی 13 سالم بود ، خورده بودم زمین ،برای عمل جراحی ،من را برای یک نفر از فاملیم عقد کردند. آنجا که ما رفتیم برای عمل جراحی،امپریال فیلم کمپانی خیال داشت فیلم ، برداره. من درست نمیدونستم فیلمه.فکر میکردم یه چیزی بچه بازیه. وارد شدم به فیلم. من را که کنترات کردند برای چهل روز بود ولی چون دیالوگ فیلم ، قصه و چیزش حاضر نبود ،مجبور شدن به این که تا هفت ماه طول بدن . آقای سپنتا تمام وقت در موقع فیلمبرداری مجبور بود هر چی مادر فیلم میخواهیم بگیم باید بنویسه. چون هیچ حاضر نبود برای فیلمبرداری ،شما فکر میکنید که در آن موقع آرتیستی خیلی راحت بود؟ نه این که از سختی در فیلم،در گفتن ، در کارکردن که معلوم نبود جلوتر برای ما چی حاضر کردن .
دوم از مردم، یه تعداد از اهالی شهرها که مقامی و تحصیلی و به جایی نرسیده بودن. با آن نام سروکار داشتیم که هرچی زحمتمان در فیلم زیاد بود،بیرون هم همینجور بود. هر موقع که از در شرکت میآمدیم بیرون مجبور بودیم سه نفر مستحفظ داشته باشیم، یک شوفر و دونفر کمک شوفر که کسی اتومبیلهامان را چیز نکنن،شیشه پرت نکنن، هر جام که میرفتیم یا باید یه چیزی سرمون میانداختیم کسی نشناسه مارو. اگر میرفتیم سیتون، سودلمون شما چی میگین، کانادادرای بهمون ،پرت میکردن،چی بگم ،من که برای همین از آرتیستی دست کشیدم . از بسکی سختی از مردم موقع فیلمبرداری کشیدم. وقتی سرکار وارد میشدیم ،تکلیفی نداشتیم. برای همین دست کشیدم ،دوم ازون در ایران هم ،مادر و خواهر و فامیل من تمام به عذاب مردم بودن. خدا شاهده برای اینکه اون میگفت دخترخاله داره تو فیلم بازی میکنه. اون یکی میگفت آرتیست شده.
عمو ،دایی، پدر ،مادر به من فشار آوردن که نباید در فیلم بازی کنی . از اون موقع هم فشار ایرانیها که هر جا میرفتم باعث ناراحتی بود،ولی یک خوشبختی بود،وقتی وارد ایران شدم ، با کمال خوبی، در آبادان از من پذیرایی کردن هم تهران و هم در اصفهان، در آبادان، جلوی من شاگرد مدرسه آمد ، خیلی از من استقبال کردن ولی در بعضی شهرها که رفته بودم باید از یک سوراخ بیرون نرم ،قایم بشم برای این که مردم ندونن چکاره بودم، چی بودم. هنوزم که هنوزه ،دخترای خالهام به من میگن ضربه تورو ما خوردیم که تو مدرسه به ما ناراحتی میدادن.
شما فکر میکنید مثل امروزه بود که اینقدر راحت و آسوده کار میکنین؟ ما خیلی سختی کشیدیم. (پکی به سیگار میزند) دیگه چی براتون تعریف کنم. هرچی میخواهین بپرسین، من بگم زندگی روی هم رفته خیلی سخته . به همین دلیل، من آرتیستی را ول کردم.گاهی وقتها فکرم میرسید که برم دومرتبه یه کار شروع کنم،چون هم در هندوستان ، هم در ایران من را میخواستن.
یاد همین سختیها و همین ناراحتیها که ایرانیها و مردم به من دادن ترک کردم و چند ساله که گوشه نشینم و میل ندارم کسی بدونه من کجاهستم . هر چی هم روزنامهها، مخصوصا زن روز درباره من مینویسه، من همیشه گوش میدم ولی هیچوقت جواب نمیدم .
هر روزم یکی دیگر و میگذارن جام . میگن، زن یک کارگر نوکر شرکت امپریال فیلم کمپانی بود، فردا میگن شوهرش همچی کرد. پریروز میگن . هر روز یه چیزی برام... فخر جبار وزیری بود . اون یکی میگه اون بود اصلا نه تحقیق میکنن،نه میپرسن. مثل اولی که در فیلم وارد شده بودم . همین طور سختی کشیدهبودم. از روزی که این هیجده ساله اومدهام همین سختی را اداره میکشم." ( اشکهایش را با دستمال پاک میکند.)
چگونه بازیگرشد؟ / به روایت هوشنگ کاووسی
دکتر هوشنگ کاووسی در گفتوگویی به نقل از عبدالحسین سپنتا بازیگر نقش جعفر در فیلم دختر لر درباره نوع بازی روح انگیز سامی نژاد در آن فیلم میگوید:«چون خانم سامینژاد اهل کرمان بود و لهجه غلیظ کرمانی داشت به خاطر صدابرداری سر صحنه ،صدای فیلم چندان دلچسب از کار درنیامد و آنطور هم که باید بازی نمیکرد.این بود که برای فیلم فردوسی از آقای اوگانیانس خواستیم که خانمی را به عنوان بازیگر برای ما انتخاب کنند تا دیگر این مشکلات را نداشته باشیم. ایشان هم کوتاهی نکرد و خانم فخرالملوک جبار وزیری که از قوم و خویشها و نزدیکان خانواده وزیری بود را معرفی کرد که یک نسبتی هم با دکتر مصدق داشت…»
عبدالحسین سپنتا خود در مصاحبه دیگری که با مجله فیلم و زندگی انجام داده بود ادعا میکند که اساسا داستان دختر لر را با توجه به لهجه کرمانی روحانگیز سامی نژاد مینویسد: «… علت این که این فیلم با نام دختر لر یا ایران امروز و ایران دیروز خوانده شد آن بود که برای ایفای رل زن در فیلم کسی در بمبئی به دست نیامد جز زنی که لهجه کرمانی داشت و اینجانب ناچار شدم داستان را روی لهجه او تهیه کنم و ضمنا از آنجایی که اولین فیلم ناطق فارسی بود و در کشور بیگانه نمایش داده میشد، شایسته بود موضوع آن ترقیات ایران آن روز باشد ،لذا داستان دختر لر را طوری تنظیم کردم که مربوط به ایلات و قدرت حکومت مرکزی ایران باشد.»
دکتر ساسان سپنتا پسر عبدالحسین سپنتا از دفترچه خاطرات پدرش در مورد انتخاب روحانگیز سامینژاد و شرایط و اوضاع و احوالی که در آن سامینژاد رضایت به بازیگری داد ،این چنین نقل میکند: «… باید دانست که تهیه فیلم دختر لر یا اولین فیلم ناطق ایرانی چندسالی با اولین فیلم ناطق جهان فاصله دارد. ضمنا پیدا کردن هنرپیشه زن در سال 1311 که فیلم تهیه شد ، بسیار مشکل بوده است .
در آن زمان حجاب روبندهدار در ایران به قوت خود باقی بوده و در خیابانها هیچ زنی بدون چادر و روبنده پیدا نمیشد ، چه رسد به این که حاضر شود روی پرده سینما ظاهر شود. در بمبئی هم در آن زمان تعصبات بیشتر از ایران بود. از این نظر یافتن هنرپیشه زن بسیار دشوار بود. به هر حال پس از جست و جوی زیاد خانم یکی از کارمندان استودیو که از اهالی کرمان بود به نام روحانگیز که شوهرش نزد اردشیر ایرانی کار میکرد، حاضر شد تعلیماتی ببیند و نقش گلنار را به عهده گیرد.»
سپنتا و اردشیر به روحانگیز سامی نژاد میگفتند که هر گاه حاضر به بازی در این فیلم شود، افتخار اولین زن بازیگر ایرانی در فیلم نصیب او خواهد شد و این مطلب جرات و شهامتی به او بخشید و توانست نقش خود را به راحتی بازی کند.
صبح 10 اردیبهشت
روحانگیز سامی نژاد تا صبح ۱۰ اردیبهشت ۱۳۷۶ در طبقه پایین خانهای دو طبقه واقع در خیابان پاسداران تهران، سروستان ششم زندگی میکرد و در بعد از ظهر چهارشنبه دهم اردیبهشت ۱۳۷۶ در تهران در سن ۸۱ سالگی درگذشت و در قطعه ۳۶ ردیف ۴۴ شماره ۴۶ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
منبع: تابناک باتو