0

صحیفه نور امام خمینی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  8:50 PM

در دیدار با گروهی از ایرانیان در حومه پاریس

تاریخ: 1357/08/10

 

یک وجود مطلق روحیه مردم را فعال و قوی و متحرک کرده است

(در اکثر سطرها علامت نقطه (...) گذاشته شده که بیانگر کلمات یا عبارتی است که به هنگام پیاده کردن نوار مفهوم نشده)
بسم الله الرحمن الرحیم
بنا ندارم که... یک جهت راجع به... و یک جهت مربوط به... این روزها، ملت... من گمان ندارم که در هیچ جا... داشته باشم.
این مدت هم... ملت، این قیامی که ملت ها کرده است و این روحی که دارد، این قیام که حالا مساله اقتصادی رسیده است، در طول تاریخ ما نداریم که در تاریخ ایران در تاریخ بشری هم که یک ملتی این طور هوشیار شده باشد، یک وقتی که بازار یک شهر را می خواستند ببندند، همه... کم کم رسید به اینجا که... وقتی که یک حادثه ای پیش می آمد و علما... می کردند.
... هر امر جزیی یا بهانه جزیی که به دست مردم می آید، بازارها را تعطیل می کنند، قم نه، همه شهرها، سرتاسر ایران وضع این طور شده است که بازار ایران که یک بازار به اصطلاح اینها... بازار تهران یک بازار سیاسی است، الان به وضع...
تعطیل ایران به خصوص بازارش، بازار کسبش آنطور شده است و این مردمی که آن وقت برای تعطیل یک روز ناگوار بود بر ایشان، حالا اگر به آنها بگویند باز کنید ناراحت می شوند. الان گاهی وقت ها شکایت کردند از این که مثلا فلان آقا گفته است که...
مردم ناراحت می شدند، یا اگر یک سفارشی می شد که مثلا دیگر تعطیل بس است، در حین اینکه داشتند باز می کردند سفارش می شد می بستند. وضع مردم، یک وضع خودکار شده است. یعنی یک وجود مطلق روحیه مردم را به درجه ای فعال و قوی و متحرک کرده است که حالا دیگر از اینکه بروید سر اصل کارتان ناراحت می شوند و ... این جاست. از این طرف اگر یک وقتی، یک خونی از دماغ یک کسی بیرون می آمد یک ضربی به کسی وارد می شد این مصیبت بود، این دیگر فرصت همه کار... فرضاً اگر یک نفر مثلا کشته بشود این مصیبت بود، حالا وضع به این جا رسیده است که همین

صحیفه نور جلد 22 صفحه 136

دیشب من کاغذی داشتم، دریافت کردم از یک مادری که نوشته است... که من پنج تا، یا چهار تا از اولادم... کشته شده اند، و اظهار افتخار می کرد و گفت من هم خودم چه خانواده ام همینطور عادی شده است آنجا چند تا کشته داده اند... یک مساله عادی شده است... پیدا شده است... و مساله، مساله مبارزه کنونی به یک وضع عادی طبیعی الان در ایران در آمده است. نه در یک شهر و دو شهر. شما در روزنامه ها شاید تمام مطلب را ننویسند، رادیو هم تمام مطلب را... البته لکن حالا آن مقدار نیمه ای را که می گویند... رادیوهای خارجی می رسد، می بینید که هر وقت که رادیو را باز می کنید که اخبار می گوید، اخبارش همین هاست که بیست و چند شهر... کشته شده است، فلان ده، حالا رسیده است به دهات ... چند هزار نفر اعتصاب کردند، این مسایل سیاسی که آن وقت اسمش نبود و اصلا اعتصاب صحبتش نبود سابقاً صحبت این که اعتصاب صورت بگیرد، اصلا نمی فهمیدند مردم اعتصاب یعنی چه، الان اعتصاب هم به یک صورت عادی در آمده است که ملت ایران شهرش اعتصاب می پذیرد که، پنج هزار نفر همه برادران همه... اعتصاب کردن یا اخیراً اعتصاب کارگرها در شرکت نفت... قضیه نفت خدا تأییدشان کند، ... آنوقت در ذهنم بود که به آنها بنویسند نفت خودشان را پس بگیرند، نگذارید بخورند،... می کنند، لکن خودداری می کنند. این الان یک مطلب صحیحی است، الان اعتصاباتی که در ایران پیدا شده است، اعتصاب در مدارس، اعتصاب در کارگرها، اعتصاب در هواپیمایی اعصاب در همه اینها الان در اعتصاب هستند، اعتصابی که سابقا اگر می گفتند اعتصاب، نمی دانستند اعصاب چی، چی هست، حالا به طور خودکار بدون این که حالا یک کسی، / به ایشان/ دعوتشان بکند، خودکار مردم اعتصاب می کنند.
و دولت خیال می کرد که می تواند اینها را، اعتصابات برای اینکه مزدمان کم است درست کند، خودشان اعلام می کنند، اول اینکه ... از خراسان به من پیغام داده بودند یک دسته ای که یادم نیست کدام دسته بودند ... دروغ است اینها، اعتصاب سیاسی است. حالا هم دارند اعلام می کنند که اعتصاباتی که ما می کنیم، برای این است که زندانیان سیاسی بیرون بیایند و حکومت نظامی لغو بشود و این خارجی هایی که ریختند به جان این ملت و به جان سرمایه این ملت، اینها هم بیرون بروند. این قلم آخرش، یک قلم ارزشداری است، این تقاضای آخرش تقاضای ارزشداری است، نمی گویند اینها...، صد هزار یا چهل و پنج هزار یا پنجاه هزار یا شصت هزار ، این طورها... به اصطلاح که از این آمریکایی... آمده اند... لکن با حقوق های بسیار گزاف. الان اعتصاب، همین طور مبارزه، خونین، همین طور بستن بازارها، خیابان ها و تظاهر و بیرون آمدن و - عرض کنم که - مرده باد گفتن و اظهار تنفر از دستگاه جبار کردن، به یک صورت عادی بیرون آمده است.
در چند سال پیش از این اگر در هر یک از این بازارهای ایران یک پاسبان می رفت و امر می کرد که دکان ها بالاش باید بیرق باشد، بیرق مثلا چه باشد، امروز چهارم آبان است مثلا آبان یک ماه منحوسی است، اگر چنانچه یک پاسبان وارد می شد در بازار و به آنها می گفت که باید بیرق کذا بزنید، هیچ تخلف نمی شد، کسی مخیله اش نمی آمد که با پاسبان می شود مخالفت کرد، هیچ در ذهن مردم وارد نمی شد که با پاسبان بشود یک مخالفتی کرد، همه... یک پاسبان می آمد سرتاسر بازار

صحیفه نور جلد 22 صفحه 137

تهران، بازار قم، بازار شیراز و امر می کرد به اینکه ببندید... بیرق بزنید... چراغان بکنید، می کردند. حالا قضیه اینکه به حکومت نظامی سرنیزه و حکومت طاغوت، حکومت کذا، ابدا مردم دیگر اعتناء نمی کنند. ما حکومت نظامی های سابق را دیدیم، حکومت نظامی سابق همچو که می گفتند فلان جا حکومت نظامی شد، دیگر جرأت داشت کسی مخالفت با حکومت نظامی بکند؟! با پاسبان نمی کردند با حکومت نظامی بکنند؟ الان شما ملاحظه می کنید حکومت نظامی در چند شهر ایران هست و هیچ کدام اعتنا نمی کنند، می ریزند بیرون و فریاد، و آنها هم از اینکه حالا دیگر تعرض شدید بکنند، یک قدری عقب نشینی کردند، زیاد عقب نشینی کردند.
 

الان ملت، بچه دوازده ساله اش مقابل پاسبان می ایستد، می گوید مرگ بر شاه

این وضع ملت ماست، مقایسه باید کرد بین این ملت قبل از این نهضت و حالا مقایسه 30 سال پیش از این با حالا، که ملت ما تا چه حدود رشد سیاسی کرده است، رشد دینی، سیاسی - دینی. آن وقت به آن وضع بود که برای هیچ امری دخالت برای خودش قایل نبود، که به ما چه ربط دارد، مملکت خودش است... ملت از خودش است ، اینها همه از خودش است، حالا از خودش است هر کار... این یک منطقی بین توده مردم که لااقل الا بعضی خیلی نادر، که آنها هم حرف نمی توانستند بزنند اما منطق شان... نمی توانستند بگویند، توده مردم منطق شان این بود که شاه است... مملکتش است، رعیتش است، این منطقی بود، شاید همه تان یادتان باشد در 20 سال، 30 سال پیش از مساله این طور بود که منطق توده ملت مستضعف ما به واسطه خو کردن بر این قلدریها و دیکتاتوریها هی تو سری زدند و اینها عادت کردند به تو سری خوردن. یک ملتی اگر چند سال، 2500 سال، 2500 سال یک ملتی زیر لگد اینها بوده است، یک ملتی که 2500 سال زیر این پرچم کثیف بوده، شاهنشاهی کثیف ترین رژیم های دنیا و اشخاص دنیا، این ملت عادت کرده. به اینکه خودش را زیر دست و پای اینها، هر کاری می کنند وا بدهد و هیچ ابدا آه هم نگوید، حق قایل باشد مملکت خودش است، رعیت خودش است، این منطق بود آن وقت در مخیله محمدرضا خان خطور نمی کرد که یک روزی کسی بگوید که شاه چرا این جور کرد. چرا یعنی چه؟ یعنی اول شخص ایران - فرض کنید اگر نخست وزیر باشد - جرأت این معنایی که یک کلمه چرا بگوید... وقتی که در یک اجتماعی، زمان آن نخست وزیر 13، 14 ساله، در یک اجتماعی، کسی گفته بود که شخص اول مملکت، به او برخورده بود، اول، معنایش این است که یک شخص دیگری هم در این مملکت هست که اسمش دوم است، چرا گفتی شخص اول مملکت؟ مگر ما یک شخص دیگری هم داریم که شخص اولی باشد؟ این شخصیت اعلیحضرت، هیچ کس اینجا نیست، یعنی ما شخصی نداریم که شخص دوم باشد و بگویید شخص اول، اینها به این صورت داشتند مردم را عادت می دادند و عادت می دادند و عادت کرده بودند به این معنا که چه فرمان ایزد، چه فرمان شاه. شاه، همان فرمانش، فرمان ایزد است، فرقی نیست مابین فرمان ایزد و فرمان شاه. یک کلمه ای هم، که این کلمه، کلمه صحیحی بود، به طور غلط معنا کرده بودند که (السلطانه ظل الله) را غلطی معنا کرده بودند که سایه،

صحیفه نور جلد 22 صفحه 138

سایه هر شخصی هیچ از خودش ندارد، هر چه دارد، حرکتی اگر باشد، از آن کسی است که صاحب... از دیگری است، یک نفر آدمی که یک جایی دارد راه می رود یا دارد حرکت می کند، سایه اش خود سایه همین طوری حرکت نمی کند، حرکتش به حرکت این آدم است، یعنی هر جوری که شخص... حرکت بدهد، حرکت سایه هم همین طوری حرکت می کند، راه برود، سایه هم دنبالش است، بنشیند، سایه هم... خودش چیزی ندارد، هر چه دارد از اوست. سلطان (ظل الله) ، فاتحه همه سلاطین را خوانده که اینها سلطان نیستند، آنکه (ظل الله) نباشد، آنکه برای خودش یک چیزی قایل باشد، یک حرکتی بر خلاف حرکت امر الهی بکند، او (ظل الله) نیست، او مستقل است، او خودش یک چیزی است، (پیغمبر اکرم ظل الله) است، برای اینکه از خودش هیچ نیست، همان وحی یوحی است، تابع وحی است، تابع امر خداست، نهی خداست / حرکت / به حرکت او، به تحریک او حرکت می کند، هر جنگی که بکند با وحی الهی می کند، خودش یک آمال و آرزوی نفسانی ندارد که روی این آمال و آرزوی نفسانی یک کاری انجام بدهد حضرت امیر - سلام الله علیه - منقول است از ایشان که وقتی با آن عمر بن عبدود بود که مقاتله می کردند، وقتی که او را شکست... و به زمین زد او جسارتی کرد به حضرت تفی انداخت، حضرت پا شدند، نقل است که ایشان پا شدند و رفتند بعد برگشتند و سرش را کندند، کسی سوال کرد، گفتند چون آن وقت یک کاری با من کرد، من خوف این را مثلا داشتم که آن معصیتی در کار باشد، در آن کار کار باید الهی باشد، این- ظل الله - او کلمه صحیح را که فاتحه همه سلاطین، فاتحه همه قلدرها و ثروتمندان را می خواند و تکلیف مؤمنین و مسلمین را با سلاطین، سلاطین جور تعیین می کند این هم غلط... معنا کرده بودند و به خورد مردم داده بودند که (ظل الله) است که با (ظل الله) چه می توانیم بکنیم، چه فرمان ایزد، چه فرمان شاه. این غلط کاری ها و این - عرض می کنم که - جور و ستم ها و این خیانت ها را به طوری کرده بودند که یک ملتی عادت به آن کرده بود اگر وقت نمی شد،...... عادتش بود، که چه شد، مثلا چه شد که این نشد. الآن ملت به جایی رسیده است که بچه دوازده ساله اش مقابل پاسبان می ایستد ، در قم در جای دیگر می گوید که مرگ بر شاه، این خودش را می خواهد نشنیده بگیرد، گفت به به چرا اینقدر... و آن شعاری که می داد... مطلب این طور شده است الآن که یک مساله عادی شده است الان بین ملت ما. قضیه مرگ بر شاه یک مساله عادی، بچه تازه زبان باز کرده و با این کلمه، زبان باز کرده، چه کلمه مبارکی است.
 

هیچ دستی نمی تواند این جور یک ملتی را تغییر بدهد، این دست خداست

این راجع به ملت، که ملت ما به برکت این نهضت خودش، نهضت جوشیده است از متن ملت جوشیده و بیرون آمده، نمی تواند کسی بگوید که مال من است، هیچ کس حق ندارد.... هر کس بگوید که مال این است و مال آن نیست، هیچ دستی نمی تواند این جور یک ملتی را تغییر بدهد، خداست این کار را کرده است، این دست خداست، هیچ قدرتی نمی تواند در ظرف، می شود گفت یک سال و چند ماه یک سال و چقدر، برای این که قبلش یک قدری همین طور تدریجی بود کار و باز رشد نکرده بود. در ظرف یک

صحیفه نور جلد 22 صفحه 139

سال و چند ماه اوج، از تحول و تبدیلی که در مملکت ما، در ملت ما حاصل شده است، که راه صد سال رفته، یعنی 2500 سال را زیر پا گذاشته و مالانده، نمی شود که با دست زید و عمر باشد. این نمی شود، نمی شود گفت که روحانیون این کار را کرده اند، نمی شود گفت مردم بازار این کار را کرده است. خیر، دست خداست و از متن، بطن توده است، این به امر خدا، و لهذا امید بخش است. چون الهی است، امید بخش است. الان وضع ملت ما یک همچو وضعی شده است که درست بر عکس آن وضعی که در سابق داشت که طبیعی این شده بود که باید، باید این کار را بکنند، باید از شاه، از نمی دانم پاسبان و از صاحب منصب، اینها... احترام کرده بود باید چه کرد، باید کتک خورد و حرف نزد، باید مالیات ظلمی را داد و حرف نزد، باید فحش خورد و صدا در نیاورد، حالا رسیده است به تحول، این جور تحول به برکت امر الهی و جوشش از متن ملت، به آنجا رسیده است که طبیعی شده است که مرگ بر این سلطنت... این طبیعی شده الان، بچه ای که تازه زبان باز کرده فقط، من همین چند روز داشتم یک بچه کوچولو که مربوط به ما بود... همین مساله بود، یعنی.... نسبت به بچه ای که تازه زبان باز کرده این را می گوید یک مساله طبیعی شده الان. پس ما تا حالا آن خدمتی که این ملت به خودش کرده است، این عنایتی که ذات مقدس حق تعالی به این ملت کرده، خیال نکنید که بعضی از این اشخاصی که از خود دستگاه.... وسوسه می شوند. خوب، چی چی شد... آن خونریزی ها چه کرد، چه شد این نهضت، چه کار کرد، این تضعیف و... چی چی شد، خوب چی چی بود... ببینید چی بود و چی شد یک ملتی که همه اش ذلت و پریشانی و سکوت در مقابل ظلم، الان در مقابل ظلم مثل یک کوه ایستاده است و با مشتش، با سرنیزه دعوا می کند. چی می خواهید بشود از این بالاتر، که یک ملتی جوان هایش را جلوی تانک و توپ می برد، کشته می شود بعد هم می گوید که فدایی دادم خیلی خوب، بسیار خوب، باقیش را هم حاضرم، می خواهد چی بشود؟ بهتر از این چی، یک تحول بالاتر از این پیشرفت، بالاتر از این پیشرفت معنوی، بالاتر از این چیست که یک ملتی، آن حالش در ظرف یک سال، یک سال و یک ماه تبدیل شده به یک حال دیگری، به یک چیز این طوری، این راجع به ملت و وضع ملت که مشابه نمی توانید پیدا کنید که این طور در همه جا، در جاهایی که در طول عمرشان یک روز تعطیل برای این امور نکرده بودند، در بعضی شهرهایی که در طول حیاتشان یک روز در این امور دخالت نکرده بودند و اگر یکی دخالت می کرد، می گفتند که این آقا سیاسی است. اگر یک کسی در یک امر از امور زندگی این مردم، مقابل دولت می ایستاد مقابل مثلا چی می ایستاد، این را به مارک سیاسی می زدند دیگر باید برود در خانه اش منزوی بشود برای اینکه این سیاسی است. این منطق مردم شده بود به واسطه تبلیغات شومی که کرده بودند در طول تاریخ که مردم را عادت بدهند به این وضع زندگی و به کتک خوردن و منابعشان را بردن و باز خودشان هم همراهی کردن.
این یک خدمتی است که در طول تاریخ سابقه ندارد که به این ملت شده است این خدمت و این ملت، این تحول را پیدا کرده است، نباید گفت چی شده است، خیلی شده است، خیلی... ما بر فرض اینکه این طور باشد که نه، هیچ کار دیگر نتوانیم بکنیم تا اینجا همه ما را بگیرند خفه کنند و هیچ

صحیفه نور جلد 22 صفحه 140

کاری هم نتوانیم بکنیم، لکن تا اینجا که شده ارزش داشته، یعنی این فداکاری که ملت ایران کرده است ، و این تحولی که پیدا کرده و دنبال این و همراه این ارزش داشته است که صدها نفر، هزارها نفر کشته بدهد، فدایی بدهد یک همچو روحیه ای درست بکند، یک روحیه زنده ای که الان شما خیال نکنید دیگر نمی توانید تحمیل کنند بر شما آن ظلم هایی را که می کردند، دیگر گذشت / دیگر/ تحمل ظلم ها، دیگر نمی توانند اینها پاسبان را بفرستند در بازار و بگویند... این دیگر گذشت...

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها