پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396 8:44 PM
تاریخ: 1346/06/01
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
بنده می خواستم امروز مباحثه بکنم لکن دیروز دو نفر از آقایان آمدند و مطالبی گفتند که موجب تأسف شد و لازم شد که من یک تذکراتی به آقایان عرض بکنم. حتی بعضی - گفتند در پرده گفتند - که اگر یک جلوگیری نشود، ممکن است که یک اختلاف شدید و یک زدوخورد راه بیفتد در بعضی موارد. و من نمی دانم که این اختلافات سر چی است؟ سر دنیا هست؟ شما که دنیا نداشتید. ما و شما که دنیا نداریم که سر دنیا این اختلافات را داشته باشیم. همه زندگی های ما را که روی هم بریزند آن همسر یک زندگی اشخاص مرفه نیست. برای امر خیلی مبتذل و خیلی پیش پا افتاده آیا لازم است که آقایان قیام بکنند و با هم جبهه بندی کنند؟ و خوف این برود که سه دسته از آقایان در بعضی موارد بریزند به جان هم؟ شما احتمال نمی دهید که یک دستی در کار باشد برای اینکه این حوزه ها را مفتضح کند، از این مفتضح تر؟ شما احتمال نمی دهید که دشمن دنبال این مطلب باشد و دست داشته باشد در این مسایل به طوری که شما ملتفت نشوید؟ از پشت یک حجابی باشد با آن زرنگی هایی که اینها دارند و سیاستی که اینها دارند و خدعه ها و فریبی که اینها دارند یک دستی دنبال این مطلب باشد، دست ناپاکی و بخواهد شما را در جامعه مفتضح کند و بعد از افتضاح از بین ببرد و مردم تشکر کنند بر اینکه این آخوندها از بین رفتند، احتمال این معنا نمی رود؟ به صورت دیانت به صورت - عرض می کنم که - مقدسی، به صورت ظاهرالصلاح اشخاصی وارد بشوند در بین شما، یا اشخاصی اشخاص دیگری را که از خود شما هستند اغفال کنند و این اغفال شده ها در بین شما بیایند و یک مطالبی را پخش بکنند که به واسطه این مطالب یک مفسده هایی پیدا بشود علاوه بر این مفسده هایی که در حوزه ها انسان می بیند.
ما عددمان اصلش چند تاست؟ / ما/ عدد ما که الان در نجف هستیم و در اعتاب مقدسه دیگر و در ایران و در سایر ممالکی که حوزه شیعه هست، شما عددتان چند تاست؟ به/ یک/ بیست هزار می رسد عدد شما؟ حوزه های ما به بیست هزار، ما فرض می کنیم شما دویست هزار جمعیت باشید از آخوند ده و غیر ده و اینها، دویست هزار جمعیت شما باشید، این دویست هزار جمعیت اگر چنانچه با
هم بودند و اجتماع داشتند و همان طوری که اسلام دعوت کرده است اینها هم تبعیت می کردند از آنها خیلی کار بر می آمد، لکن دویست هزار نفری که، اگر نگویم دویست هزار رای، آرای متشتت و مختلف دارند هر کسی، هر جبهه ای به قول شما یک رای مستقلی دارد که روی آن رای جبهه های دیگر را می کوبد اگر بنا شد جمعیت ما این طور شد که در داخل خودمان ما یکدیگر را مفتضح کردیم، پیرمردمان پیرمرد را، جوانمان جوان را، جوانمان پیرمرد را، پیرمردمان جوان را مفتضح کردیم و یک دست هایی هم در دنبال قضیه بود که علاوه بر این مفسده ای که هست و انسان می بیند، یک آشوبی در حوزه ها به پا کند به اسم جبهه کذا و جبهه کذا و دنبال این آشوب یک نتیجه هایی، آنهایی که می خواهند این حوزه ها نباشند و اینها را مضر به حال خودشان می دانند، آنها یک نتایجی ببرند و با این نتیجه ملت هم به شما اظهار تأسف نکند، بگوید اینها وضعشان این بود که دیدید و وضعشان این است که می بینید.
من متأسفم که یک نفر جوان از اروپا آمده بود اینجا و یکی دو دفعه با من ملاقات کرد و شاید/ هفت هشت روز/ پنج شش روز، هفت هشت روز، یک همچو چیزی، خیلی کم اینجا بود، به یکی از آقایان گفته بود - به من صحبتی نکرد - به یکی از آقایان گفته بود که خوب شد که من که آخوندزاده ام آمدم نجف، اگر یک کس دیگری می آمد و این وضع را می دید چه می کرد؟ من نمی دانم که در این چند روز، در این چهار پنج روز یک نفر، یک نفر آدم محصل خارجی که از سنخ ما هم نیست ولو پدرش از سنخ ماست خودش از صنف ما هم نیست، این در این حوزه مبارکه چی دیده است؟ با چه اشخاصی تماس پیدا کرده، اینها چه مطالبی به این آدم گفتند که باید اظهار تأسف کند. یک نفر آدم محصل جدید، اظهار تأسف کند از اینکه چرا وضع نجف این طور است. اگر یک دست هایی در کار باشد و شما را همان دست ها وادار کند که من از جبهه کذا و زید از جبهه کذا و آن از جبهه کذا، حتی در یک مدرسه شما با هم جبهه بندی کنید و خدای نخواسته اگر راست باشد این مطلب، یک وقتی یک انفجاری در یک مدرسه پیدا بشود و از آن مدرسه هم به مدرسه دیگر سرایت کند و از آن طایفه هم به طایفه دیگر سرایت کند و دست های ناپاکی هم اینها را دامن بزند و این آتش را روشن کند، علاوه بر اینکه در دنیا ما کاذب می شویم و نجف ساقط می شود، نه من و شما تنها، یک حوزه هزار ساله دینی ساقط می شود، یک اشخاص عالم متدین که بحمدالله باز فراوانند، اینها هم در جامعه ساقط می شوند، علاوه بر این ما جواب خدا را چه بدهیم.
اینکه در روایات ما هست که اهل جهنم متأذی می شوند از بوی عالمی که به علمش عمل نکند، این برای چیست که عالم وضعش این طور است؟ این برای این است که فرق است ما بین عالم و غیر عالم، از جهاتی فرق است. عالم اگر خدای نخواسته منحرف شد، یک امت را ممکن است منحرف بکند من خودم دیدم این مطلب را که در بعضی از شهرستان هایی که در ایام تابستان ما می رفتیم، بعضی از شهرستان ها را من می دیدم که اینها بسیار مؤدب به آداب شرع جامعه آنجا، مودب به آداب
هستند مثل محلات که آنوقت ها این جور بود، انسان وقتی ملاحظه می کرد می دید که عالم خوبی دارد چند تا ملای متدین خوب اگر در یک جامعه ای، در یک شهری چند نفر ملای متوجه به دیانت، عاقل و عامل به علم خودش باشد، لازم نیست موعظه کند اصلا خود وجود او موعظه است. ما اشخاصی را دیدیم که وجودشان در انسان تأثیر می کرد. ملاهایی یک وقتی در قم بود که خود وجودشان، اصل انسان وقتی نگاه می کرد به او، همان نگاه موعظه بود از آن طرف ما الان می بینیم که، تهران را که من یک قدری اطلاع دارم - محلات مختلف تهران فرق دارد - یک گوشه می بینید که یک آدم منحرف آنجا معمم است یا امام جماعت شده است، یک طایفه ای را منحرف کرده است. این گندش چقدر است؟ همان گند است که آنجا به مشام می رسد یک گندی است که ما در دنیا تهیه می کنیم، نه یکی، یک گندی را به ما اضافه بکنند، این گند خود ماست. هر چه در عالم آخرت واقع می شود، یک چیزی است که از اینجا ما تهیه کرده ایم و وارد می کنیم در عالم آخرت. به ما یک چیزی خارج از عملمان نمی دهند، اعمال ماست اینها. وقتی بنا شد که یک عالمی مفسده جو باشد و یک حوزه را در معرض خطر قرار بدهد، این گندش یک حوزه را، بلکه یک امت را می گیرد و همین گند است که الان شامه ما درست نمی تواند ادراک کند، وقتی که در جهنم رفتیم خدای نخواسته، آنجا ادراک می کند شم ها و این گندی که از این عالم بلند شده است و در دنیا این طور کرده، آنجا مردم را متأذی می کند. و در همین روایت است که (اشد الناس حسره) آنهایی هستند که دعوت می کنند اشخاص را به صلاح و خیر و آنها استجابت می کنند و عمل می کنند به قول این آدم و آنها در بهشت می روند. آن وقت خود این آدم عالمی است که به علم خودش عمل نمی کند و در جهنم می رود. آن شاید می بیند آنها را که آن بقال بود که به واسطه ارشاد من و به واسطه امر و نهی من الان وارد شده است در....... و این منم که به واسطه اینکه عمل نکردم به علم خودم وارد شدم در این. این چقدر حسرت دارد. وظایف عالم خیلی زیاد است. همان طوری که آن همه تعریف از برای عالم شده است در روایات کریمه، در قرآن هم تعریف شده است. وظایفی که در روایات شریفه ما وارد شده است مراجعه بفرمایید، کتاب کافی را مراجعه بفرمایید، کتاب وسایل را، آن ابوابی که معد برای این چیزهاست، مراجعه بفرمایید، اصول کافی خصوصا در این مساله، در این مسایل مراجعه بفرمایید که آن وظایفی که از برای ملاهاست، آن وظایفی که از برای اهل علم هست، آن آدابی که از برای مفید و مستفید هست. آقا این اصطلاحات، خدا می داند که این اصطلاحات یک....... به عهده ماست، خدا می داند که این اصطلاحات هر چه زیادتر شد اگر تهذیبی در کار نباشد، به ضرر دنیا و آخرت جامعه مسلمین تمام می شود. اصطلاحات اثری ندارد. علم توحید اگر چنانچه ... نباشد آن هوای نفس، همان علم توحید برای انسان و بال خواهد شد. چه بسا اشخاصی که عالم به علم توحید بودند و منحرف کردند خلایقی را، اشخاصی را منحرف کردند، و حال اینکه عالم به علم توحید بودند. چه بسا اشخاصی که
همین اطلاعات شما را بهتر می دانستند لکن از باب اینکه انحراف داشتند وقتی که وارد شدند در یک جامعه، منحرف کردند یک جامعه را از اموری که باید مواظبت بشود و نکته این است که عالم وضعش این طوری است/ این است که سایر مردم/ اصلاً وضع این جور شده، اگر، یک بقالی یک خلافی بکند، مردم می گویند فلان بقال آدم بدی است، یک عطاری، یک اداری، یک کذا، این طور می گویند لکن اگر یک آخوندی یک کاری را بکند، می گویند آخوندها کذا/ این/ نمی گویند که، آخوند را تجزیه و تحلیل نمی کنند که در بین آخوند، خوب، اینها هم بشرند، دو طایفه هستند، یک طایفه شان مردم صالحی هستند یک طایفه شان هم مردم - نعوذبالله - غیر صالحی هستند، اینجا تجزیه نمی کنند. اینجا اگر من یک کار بدی بکنم، می گویند آخوندها کذا هستند. این لطمه اش به اسلام وارد می شود این لطمه اش به حوزه های دیانتی وارد می شود، این لطمه اش به احکام اسلام وارد می شود. اگر چنانچه شما خودتان حذف کنید خودتان را و خود جامعه های علمی به جان هم بیفتند و هم را حذف کنند و فحش بدهند و تفسیق بکنند و تکفیر بکنند و - عرض بکنم - هیاهو درست کنند و امثال ذلک، اگر ما خودمان را بشکنیم و خودمان را از بین ببریم، در جامعه دیگر از قول ما اسلام قوت نمی گیرد. ما نمی توانیم پخش اسلام بکنیم.
این امانت است در دست ما آقا، خدای تبارک و تعالی دینش را امانتاً در دست ما الان اشخاصی که در اینجا هستیم، اشخاصی که در جاهای دیگر هستند امانت گذاشته خدا این دیانت را، خیانت به این امانت نکنید. این جبهه بندی ها خیانت است. مگر شما از دو دین هستید؟ مگر مذهب شما شعب مختلفه دارد؟ مگر ملاهای شما هر کدام به یک دینی دعوت می کنند؟ جبهه بندی یعنی چه؟ این دنبال آن ملا، آن دنبال آن ملا اینها غلط است، اینها کفر است، اینها از کبایر، از اعظم کبایر است، اگر چنانچه این.... در آن مترتب بشود، نکنید اینطور. این اختلافات جزیی تر، یک مطالب خیلی غیر ارزنده است، خیلی مبتذل، از جهت مادی حساب کنند هیچ نیست. مگر آقایان به شما چی می دهند، پول سیگارتان را من در یک روزنامه ای، مجله ای - کجا یادم نیست الان - یک وقتی دیدم که بودجه ای را که پاپ برای آن کشیشی که در واشنگتن دارد، آن بودجه ای که برای همان کشیشی که در واشنگتن است، آنوقت من یادم است که حساب کردم حساب کردیم دیدیم شد/ قلم/ یک قلمی بود که از تمام بودجه ای که حوزه های شیعه دارند بیشتر بود. شما چیزی ندارید که سر آن دعوا کنید، سر دیانت است دیانت هم که دعوا ندارد. الحمدلله دیانت دارید، اما دیانت که دعوا ندارد. سر همه اینها به دنیا بر می گردد. انسان خودش را بازی می دهد که من در فلان جبهه که واقع شدم تکلیف شرعی اقتضا می کند. تکلیف شرعی اقتضا می کند که انسان اهانت کند به مسلمین؟ اهانت کند به ملا؟ اهانت کند به - عرض می کنم که - همجنس خودش؟! این تکلیف شرعی است؟! دنیاست آقا اینها، هواهای نفس است.
انسان اگر چنانچه در خلال تحصیلی که مشغول تحصیل است یک قدم هم برای تهذیب نفس
بردارد، این حوزه ها فاقد شدند این مطالب را نیست الان کسی که همه اش،........ هم نمی گویند، همه اش آن اشخاصی که حالا هم یک حوزه تهذیبی داشته باشند، یک حوزه اخلاقی داشته باشند، یک حوزه موعظه ای داشته باشند، یک دست های ناپاک اینها را ساقط کرده، یعنی این حوزه ها را ساقط کرده است. (ای آقا! فلانی اهل منبر است.) فلانی خوب اهل منبر باشد، حضرت امیر هم اهل منبر بود. اینها برای این است که این حوزه ها از این معنویاتی که دارند ساقط بشوند، مادیات هم که ندارند، یک آبرویی هم که در جامعه دارند که دولت ها از این آبرویی که اینها در جامعه دارند می ترسند، از من و جناب عالی که نمی ترسند، من و شما که قدرتی نداریم. اگر از یک آخوندی، از یک مرجعی بترسند، نه از دعای او می ترسند و نه از نفرین او می ترسند، کی آنها اعتقاد به دعا و نفرین دارند؟ آنها از ملتها می ترسند. می ترسند که اگر اهانتی به فلان بکنند، ملت ها بر آنها چه بشود. اگر ما به جان هم بیفتیم و من آن را تکفیر کنم، او من را تکفیر کند، هر دومان ساقط بشویم. خوب در بین ملتها هم، ملت هم از دست ما می رود، چنانچه رفته است حالا، یک مقدار کمی اش مانده، باقی اش از بین رفته. همه اش، وقتی که انسان می شنود از اشخاص هی اشکال بر این است که آخوندها این جورند و این جورند. در خصوص نجف یک زوایدی هست که در سایر جاها نیست، این از مختصات نجف است. حوزه، حوزه قدیمی هزار ساله است. دیگر حوزه ها، حوزه های جدید هستند. حوزه در جوار حضرت امیر واقع شده است. دیگران در جوار حضرت امیر نیستند. خوب، ما باید یک قدری مطالعه کنیم در وضع زندگی این مرد بزرگ. ما ادعا می کنیم شیعه هستیم، چه شیعه ای؟! خوب آن زهد دارد، من که ندارم، باز شیعه ام؟! او تقوا دارد، ما نداریم، باز شیعه هستیم؟! او وضع زندگی اش چطور است، ما نداریم، باز هم شیعه هستیم؟!....... آخر شیعه باید یک مشایعتی از او کرده باشد، یک تبعیتی از او کرده باشد تا شیعه باشد من می ترسم که وقتی رسید به اینجایی که موت آمد برای ما، ما از این، از این مذهب شیعه و از این اسلام و از/ این/ اینها اصل خارج بشویم و خدای نخواسته از این دنیا برویم. اگر بنا باشد که اعمال ما این طور باشد که وضع زندگی ما، وضع اعمال ما این نحو باشد که انسان ملاحظه می کند، بترسید از اینکه خدای نخواسته در آخر عمر وقتی که چیز شد در یک روایتی هست که وقتی که نفس به اینجا رسید یا نفس به اینجا رسید (و اشاره به حلقوم کرد) عالم دیگر برایش توبه نیست برای اینکه در آیه شریفه فرموده است که آنهایی که عمل می کنند به جهالتین، آنها بر ایشان توبه است. وقتی که عالم حالا که مهلت دارد، توبه می تواند بکند، اما به شما سند دادند که از این مجلس می توانید بیرون بروید؟ شاید صاعقه آمد. سندی ندادند که، به شما سند دادند که تا فردا زنده هستید؟ شاید نبودید. به ما سند داده اند که تا ده سال دیگر زنده هستیم؟ خوب، شاید نبودیم. اگر جوان ها به فکر نباشند و به فکر نیفتند، ما به پیری رسیده ایم و مصیبت را می دانیم آقا من که حالا آمدم به شما عرض می کنم، نه اینکه خود من یک آدمی هستم، آدم شدن، مرحوم آقای آشیخ می گفت
محال است، من عرض کردم که سنم یک قدری از شما زیادتر است و شما وقتی به سراغ منبر می آیید اینجا، حرف من را گوش کنید، از این جهت به شما عرض می کنم، تا جوان هستید می توانید یک کاری انجام بدهید، ریشه های فساد در قلب جوان ضعیف است. هر چه بزرگ شد، آن روایت را ملاحظه کردید، من سابقا دیدم که قلب انسان نقطه سفید است بعد که / چیز می کند/ گناه می کند نقطه سیاهی پیدا می شود که لطیف است، ملکوتی است لکن وقتی که وارد شد در این جامعه ها، وارد شد در این چیزها کم کم خدای نخواسته اطلاعات پیدا می کند، دائماً یک کاری می کند، یک شب و روزی از او نمی گذرد الا اینکه یک کار- نعوذ بالله - خلافی می کند. خوب، آن یک نقطه سودا در قلبش پیدا می شود، نه در این قلب، در آن قلبی که نفسانی و روحانی است، کم کم این نقطه سیاه زیاد می شود. وقتی که به پیری رسید و قلبش سیاه شده است او نمی تواند به این زودی ها آن قلب را برگرداند به حال اول لکن شما جوان ها می توانید، قدرت دارید، قدرت جوانی دارید. از این طرف قدرت جوانی دارید، از آن طرف این امور در شما ضعیف است الان. هر چه سن شما اضافه بشود و هر قدمی که بردارید و برداریم به - روی - به طرف آخرت، آن چیزهایی که منافی است با سعادت انسان، زیاد می شود، قدرت هم کم می شود. به سن پیری که رسید نمی تواند دیگر، از او نمی آید توبه. خوب، توبه یک امری نیست که انسان بالفظ (اتوب الی الله) کارش درست بشود. ندامت است، این ندامت به این زودی ها نمی آید برای اشخاصی که پنجاه سال غیبت کرده، پنجاه سال فحش داده، او دیگر سقوط کرده در کفر و غیبت او نمی تواند، او تا آخر عمر مبتلاست. اما جوان ها که گاهی اتفاق می افتد، و نگذارید اتفاق بیفتد، اگر یک مجلسی دیدید که غیبت می کنند، در یک روایتی مثل اینکه هست که حضرت می فرماید پاشو از این مجلس، می گوید نمی شود، گفت اگر به پدرت فحش می داد پا نمی شدی که جلو بگیری؟ پا می شدی دیگر. مثل اینکه همچو روایتی هست. نگذارید غیبت بشود. (لسامع احد المغتابین) این جور نیست که او غیبت می کند، منی هم که گوش می کنم (احد المغتابین) هستم. نگذارید که این مفسده ها پیدا بشود، خودتان را نصیحت کنید. آقا شما چند نفر جوانید که عمرتان را گذاشتید روی این کار، در صورتی که این کار برای شما یک منابع سرشاری ندارد، جوانی تان را دارید تلف می کنید، اگر چنانچه این جوانی را در راه خدا بدهید و در راه خدا تلف بکنید تلف نشده، برای شما باقی است. اگر چنانچه خدای نخواسته شما هم مثل سایر اهل دنیا باشید، جوانی از دست تان برود، آنها دنیا را دارند، شما جوانی را دادید دنیا را هم ندارید، (خسرالدنیا و الاخره) . خوب، اینها دنیا را لااقل دارند. اگر بنا شد که حب دنیا و حب نفس در ما همچو غلبه کند که نگذارد حقایق را ببینیم، نگذارد واقعیات را ملاحظه کنیم، سر راه هدایت ما بشود، کم کم زیاد بشود این معنا تا آنجایی که گفته می شود که شیطان ایمان را می خواهد، همه وسایل برای این است که ایمان را از انسان بگیرد، این آخر امر ایمان را از دست ما بگیرد، کسی سند ندارد که من ایمانم همین طور صاف، زیرا شاید مستودع باشد.
من باید جدیت کنم، شما باید جدیت کنید، مهذب کنید خودتان را، موظفید علاوه بر تهذیب
خودتان، رفقایتان را هم مهذب کنید، این جرم شما مثل جرم سایرین نیست. در روایت است....... اگر چنانچه عالم ارتکاب یک معصیتی بکند، این جامعه را فاسد می کند (اذا فسد العالم فسد العالم) . این یک مطلب واضحی است که هر مقداری که شعاع وجودی آن عالم است همان مقدار فاسد می کند. الان عالمهایی پیدا می شود که در، فرض کنید که یک جایی، در تهران، در جاهای دیگر پیدا می شود که همان جا که هستند یک محله را به گند زده اند. خوب گند این آخوند در آنجا یک محله را برده، در جهنم هم گندش را همه می شنوند، اذیت می کند همه را. وظیفه نداریم؟! آقا! این قرآن، این قرآن کریم پیش ما امانت است، ما وظیفه نداریم حفظ این قرآن کریم را بکنیم. حفظ این احکام اسلام را ما وظیفه نداریم بکنیم؟! وظیفه ما همان است که یک مطالب اصولی را بحث کنیم و تا آخر، بعد از پنجاه سال که مطالب اصولی هم خیلی درست شده است وقتی که اخلاقش را - عرض می کنم که - آدابش را، آداب دینی اش را اینها، اینها نیست این طور. باید از اول این مطلب را شما در نظر داشته باشید، شما جوانید، می توانید، از اول هر قدمی که برای علم برمی دارید همان قدر یک قدم هم برای تقوا بردارید، برای تهذیب نفس بردارید، برای اینکه هوای نفس را کم کنید بردارید.
برای چی شما نزاع با هم دارید؟ آخر چه تان است؟ چه دشمنی ای با هم دارید شما؟ هر کدام از یک بلدی هستید، همه تان هم اهل علم هستید و همه تان هم ان شاءالله خوب هستید. چرا باید این طور باشد که بگویند که آقایان اگر چنانچه یک صحبتی نشود، اگر چنانچه یک موعظه ای نشود، ممکن است یک انفجاری حاصل بشود، ممکن است که/ به هم/ به جان هم بیفتند. آخر چرا، سر چی شما دعوا دارید؟ شما خیال می کنید دعوای شما، دعوای بین دو نفر پهلوان است؟ دعوای شما پیش خدا اعظم از همه معاصی است /برای اینکه یک/ از بسیاری معاصی است برای اینکه یک جامعه را شما به گند می زنید، یک نجف را شما ساقط می کنید در نظر مردم. نجف اگر ساقط شد دیانت اسلام ساقط است. شما باید /با/ وقتی که وارد اینجا می شوید، وقتی اینجا هستید و از اینجا می خواهید بروید در یک شهر دیگری، باید مردم آن شهر از علم شما، از اخلاق شما، از - عرض می کنم که - اعمال شما، از همه اینها باید استفاده کنند و موعظه گیرند. شما خیال نکنید تا آخر عمر بتوانید با ریاکاری کارتان را درست کنید که/ بیخود/ من همه کارها را می کنم ولی می روم آنجا با ریا. نمی توانید، بالاخره کشف می شود فساد. خوب، فرض کنید توانستید، چند سال عمر می کنید؟ چند سال با ریا و با تزویر و با خدعه و با فحش به مردم زندگی می کنید؟ صد و بیست سال؟ و حال اینکه صد و بیست ساله در بین ما نیست. مگر در بین مردم هم خیلی، خیلی، خیلی کم اند. حالا ما فرض می کنیم صد و بیست سال، شما صد و بیست سال با خدعه و فریب توانستید یک زندگی، چه زندگی ای؟ چه زندگی ای؟ یک زندگی طلبگی،
یک زندگی مبتذل، ما فرض می کنیم یک زندگی مثل هارون الرشید، اینطور فرض می کنیم که یک زندگی ای شما بعد از صد و بیست سال عمر می کنید و یک زندگی ای پیدا می کنید مثل هارون الرشید. صد و بیست سال در مقابل غیرمتناهی چه نسبتی دارد؟ بعدش غیر متناهی معذبید اگر چنانچه به دیانت اسلام اعتقاد دارید. اگر اعتقاد انسان باقی ماند و این طور چیزها، خوب فشارها وارد می کند، خدای تبارک و تعالی عنایت دارد به بندگان خودش، عقل داده به اینها- عرض می کنم که - قوه اینکه بتواند خودشان را تهذیب کنند داده است، اکتفا به این نکرده، انبیا فرستاده است، کتاب فرستاده است، اولیا فرستاده است، مهذبین فرستاده است. اگر اینها تأثیر نکرد باز فشارهایی در دنیا به آنها وارد می کند. اینها عنایاتی است که از طرف حق تعالی است که فشار بر آنها وارد می کند، یوغ و خناق بر آنها وارد می کند، حبس شان می برد و - عرض می کنم که - جلویشان را در امور می گیرند، عمامه شان را بر می دارند، هزار اهانت ها می کنند اینها همه عنایاتی است که خدا بر شماها دارد و ما خودمان نمی فهمیم که اینها عنایت است. اگر چنانچه با این هم آدم نشد، در مرض ها فشارها بر او وارد می شود، اگر در آنجا هم نشد، (عندالنزع) فشار زیاد بر او وارد می شود، اگر آن هم نشد آن مهالک و آن عقباتی که در کار هست، در آن عقبات، در برازخ و در آن عقبات بر او چیز واقع می شود، اگر نشد در قیامت بر او یک فشارهایی وارد می شود، برای اینکه جهنم نرود. لکن اگر نشد، چطور؟ (اخرالدواء الکی) خدا نکند به او برسد. در روایتی هست که (یلبثون فیه احقابا) این مال اشخاصی است که اهل - عرض می کنم که - هدایت هستند یعنی اشخاصی هستند که دیانتشان محفوظ است، برای من و جنابعالی، آنوقت هر حقب اش چند هزار سال. آقا شما الان یک سنگ گرمی را نمی توانید دستتان بگیرید، آتش است، بترسید از آتش، این آتش ها را از حوزه ها بیرون کنید، از قلب هایتان این اختلافات را بیرون بکنید، مهذب کنید خودتان را. شما می خواهید وارد بشوید در یک جامعه ای، تهذیب کنید آنها را. از شما که تهذیب بر نمی آید، کسی که خودش را نتواند اداره کند دیگران را می تواند؟ این دسته بندی ها غلط است، این دسته بندی ها فسق است، حوزه ها را ضایع می کند این کارها، دست بردارید از این لوطی گری ها.
من همه اش، خیلی خوف از این مطلب دارم که یک اشخاصی در بین این جمعیت ها پیدا می شود، پیدا شده باشد، ممکن هم هست که توی اینجا، توی مدرسه ها نباشد، توی مدرسه ها ممکن است اصل نباشد و همه اشخاص مهذب و خوب باشند لکن او به وسائط، وسائط به واسطه، واسطه به واسطه برسد به آنکه تکلیف شرعی درست کنند. تکلیف شرعی من این است که باید /از/ چه بکنم، تکلیف شرعی او هم این است که باید چه بکند. با این تکلیف شرعی یک فسادی در حوزه نجف ایجاد بکنند. آنها از آدم می ترسند، می خواهند این آدمها ساقط بشوند. آنها می خواهند آدمها را ساقط کنند، آن دست ها بیاید حوزه ها را این طور کند که اگر یک جوانی که برای آتیه اسلام مفید هست یا اشخاصی
برای آتیه اسلام مفید هستند، اینها ساقط بشوند در جمعیت که نتوانند دیگر فایده بدهند به اسلام و مسلمین. شما باید فایده بدهید به اسلام و الا یک موجود بی فایده ای که در اینجا باشد و نه درس بخواند، نه درس بدهد، نه هیچ، این چه اثری دارد؟ اینها اگر چنانچه تحصیل کرده اند، چه کرده اند آنهایی که در اینجا هیچ کاری ندارند، خوب، بروند مشغول کار بشوند، مشغول تهذیب مردم بشوند. شما جوان ها باید خودتان را مهیا کنید برای آتیه، آتیه شما بدتر از آتیه ماست، ما آتیه مان تمام شد دیگر، من چند سال دیگر هستم؟ من هفتاد سالم است، از ما تمام شد، ما این نفس های آخر هستیم چند روز دیگر می گذرد و تمام می شود. شما برای آتیه اسلام باید به درد بخورید، آتیه شما یک آتیه بدی است. باید مجهز بشوید، دست های دشمن های کثیر برای شما هست از هر طبقه، مجهز بشوید، تهذیب کنید خودتان را آقا، اخلاقتان را تهذیب کنید، حب دنیا را از دلتان بیرون کنید، این دنیای ناداشته. آنها حب دنیا دارند، دنیایش را هم دارند، من و شما حبش را داریم، آن مفسده اش را داریم، آن مصلحتش را نداریم، خودش را نداریم، حبش را داریم. (حب الدنیا راس کل خطیئه ماذئبان ضاریان... غنم هذا من الاوله و هذا من الاخره) ظاهرا از حب نفس است، از حب دنیاست یک همچو چیزهایی. آن، حالا اگر با این تعبیر هم نباشد، واقع مطلب همین است. دین اسلام، دین ما را از بین می برد این حب نفس، این حب جاه، این حب مسند اینها دین را از بین می برد، یک قدری فکر کنید که این حب را از دلتان بیرون بکنید. چیزی نیست. آخر این صحیح نیست که اینها حب دنیا داشته باشند آن هم این دنیا.
من تکلیفم این بود که امروز به آقایان این مطالب را عرض بکنم و آن مقداری که از قبل من است ابلاغ بکنم به آقایان که آقایان خیلی توجه داشته باشند این نحوه کارها که انجام می گیرد یا بنا دارند انجام بدهند یا امثال ذلک، اینها به ضرر آبروی خودشان تنها تمام نمی شود، به ضرر ابروی یک جامعه تمام می شود، به ضرر آبروی ملت تمام می شود، به اسلام تمام می شود، و شما خیلی مسؤولید در این باب اگر چنانچه جلوی مفاسد را نگیرید. دست بردارید از این طور اختلافات جزیی و امثال این اختلافات جزیی که خیلی مبتذل است، مبتذل، خودمان این را نمی فهمیم چقدر مبتذلیم. ما یک اشخاصی هستیم که دنیا را راس خودمان کردیم حب نفس ما... (از این جا تا پایان متن نوار نامفهوم است.)
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.