0

صحیفه نور امام خمینی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  8:30 PM

دیدار با رئیس جمهور، رئیس مجلس شورای اسلامی، نخست وزیر، و مسؤولین کشوری و لشکری به مناسبت روز عید غدیرخم

تاریخ: 1365/06/02

 

غدیر منحصر به آن زمان نیست، غدیر در همه اعصار باید باشد

بسم الله الرحمن الرحیم
امیدوارم انشاءالله این عید مبارک به همه ملت های مظلوم و بخصوص به ملت شریف ما مبارک باشد. خداوند انشاءالله که با عنایات خاصه خود نظری به این ملت بزرگ که باید گفت پرچمدار اسلام در این عصر هستند، به اینها عنایت خاصی بفرماید و آنها را از عنایات خاصه ی خود نصیب بزرگ عنایت بفرماید.
من در باره ی شخصیت حضرت امیر چه می توانم بگویم و کی چه می تواند بگوید. ابعاد مختلفه ای که این شخصیت بزرگ دارد، به گفتگوی ماها و به سنجش بشری در نمی آید. کسی که انسان کامل است و مظهر جمیع اسماء و صفات حق تعالی است، ابعادش به حسب اسماء حق تعالی باید هزار تا باشد و ما از عهده بیان حتی یکی اش / را/ نمی توانیم برآییم. این شخصیت که جامع تضاد است، امور متضاد در او جمع است، کسی نمی تواند در حول و حوش او سخن بگوید، از این جهت من در این موضوع بهتر می دانم که ساکت باشم. لکن مسأله ای را که بهتر است ما بگوییم، انحرافاتی است که برای ملت ها و خصوصاً برای شیعیان این حضرت پیش آمده است در طول تاریخ و دست هایی که این انحرافات را از اول به وجود آورده اند و توطئه هایی که بوده است در طول تاریخ اخیراً در این سال های اخیر، سده های اخیر پیش آمده است، آنها را عرض کنم.
مسأله غدیر، مسأله ای نیست که به نفسه برای حضرت امیر یک مسأله ای پیش بیاورد، حضرت امیر مسأله غدیر را ایجاد کرده است. آن وجود شریف که منبع همه جهات بوده است، موجب این شده است که غدیر پیش بیاید. غدیر برای ایشان ارزش ندارد، آن که ارزش دارد خود حضرت است که دنبال آن ارزش، غدیر آمده است. خدای تبارک و تعالی که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول الله کسی نیست که بتواند عدالت را به آن طوری که باید انجام بدهد، آن طوری که دلخواه است انجام بدهد، مأمور می کند رسول الله را که این شخص را که قدرت این معنا را دارد که عدالت را به تمام معنا در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهی داشته باشد، این را نصب کن. نصب حضرت امیر به خلافت این طور نیست که از مقامات معنوی حضرت باشد، مقامات معنوی حضرت و مقامات جامع او

صحیفه نور جلد 20 صفحه 28

این است که غدیر پیدا بشود و این که در روایات ما و از آن زمان تا حالا این غدیر را آن قدر از آن تجلیل کرده اند، نه از باب این که حکومت یک مسأله ای است، حکومت آن است که حضرت امیر به ابن عباس می گوید که (به قدر این کفش بی قیمت هم پیش من نیست) ، آن که هست اقامه عدل است. آن چیزی که حضرت امیر سلام الله علیه و اولاد او می توانستند در صورتی که فرصت به آنها بدهند، اقامه عدل را به آن طوری که خدای تبارک و تعالی رضا دارد انجام بدهند، اینها هستند لکن فرصت نیافتند. زنده نگه داشتن این عید نه برای این است که چراغانی بشود و قصیده خوانی بشود و مداحی بشود، اینها خوب است، اما مسأله این نیست. مسأله این است که به ما یاد بدهند که چطور باید تبعیت کنیم، به ما یاد بدهند که غدیر منحصر به آن زمان نیست، غدیر در همه اعصار باید باشد و روشی که حضرت امیر در این حکومت پیش گرفته است باید روش ملت ها و دست اندرکاران باشد. قضیه غدیر، قضیه جعل حکومت است، این است که قابل نصب است والا مقامات معنوی قابل نصب نیست، یک چیزی نیست که با نصب این مقام پیدا بشود، لکن آن مقامات معنوی که بوده است و آن جامعیتی که برای آن بزرگوار بوده است، اسباب این شده است که او را به حکومت نصب کنند. و لهذا می بینیم که در عرض صوم و صلوه و امثال اینها می آورد و ولایت مجری اینهاست. ولایتی که در حدیث غدیر است به معنای حکومت است، نه به معنای مقام معنوی. و حضرت امیر را همان طوری که من راجع به قرآن عرض کردم که قرآن و در روایات است این نازل شده است به منازل مختلف، کلیاتش سبع و الی سبعین و الی زیادتر، تا حالا رسیده است به دست ماها به صورت یک مکتوب، حضرت امیر هم این طور است، رسول خدا هم این طور است. مراحل طی شده است، تنزل پیدا کرده است، از وجود مطلق تنزل پیدا کرده است، از وجود جامع تنزل پیدا کرده است و آمده است پایین تا رسیده است به عالم طبیعت، در عالم طبیعت این وجود مقدس و آن وجود مقدس و اولیای بزرگ خدا. بنابراین، این که حدیث غدیر را ما حساب کنیم که می خواهد یک معنویتی را برای حضرت امیر، یا یک شانی برای حضرت امیر درست کند نیست. حضرت امیر است که غدیر را به وجود آورده است، مقام شامخ اوست که اسباب این شده است که خدای تبارک و تعالی او را حاکم قرار بدهد.
 

غدیر آمده است که بفهماند سیاست به همه مربوط است

مسأله، مسأله حکومت است. مسأله، مسأله سیاست است، حکومت عدل سیاست است، تمام معنای سیاست است. خدای تبارک و تعالی این حکومت را و این سیاست را امر کرد که پیغمبر به حضرت امیر واگذار کنند، چنانچه خود رسول خدا سیاست داشت و حکومت بدون سیاست ممکن نیست، این سیاست و این حکومتی که عجین با سیاست است، در روز عید غدیر برای حضرت امیر ثابت شد. این که در این روایت در روایات هست که (بنی الاسلام علی خمس) این ولایت، ولایت

صحیفه نور جلد 20 صفحه 29

کلی امامت نیست، آن امامتی که هیچ عملی مقبول نیست، قبول نمی شود الا به اعتقاد به امامت، این معنایش این حکومت نیست. خوب! ما بسیاری از ائمه مان حکومت نداشتند. ما الان معتقدیم که حضرت امیر در یک برهه از زمان به حکومت رسید، حضرت امام حسن هم یک مدت بسیار بسیار کمی به حکومت رسید، باقی ائمه حکومت نداشتند. آن که خدای تبارک و تعالی جعل کرد و دنبالش هم برای ائمه ی هدی جعل شده است، حکومت است، لکن نگذاشتند که این حکومت ثمر پیدا بکند، بنابراین حکومت را خدا جعل کرده است برای حضرت امیر سلام الله علیه و این حکومت یعنی سیاست، یعنی عجین با سیاست، از اعوجاج هایی که پیدا شده است مع الاسف، این است که، یعنی اعوجاج زیاد پیدا شده اما از بزرگترینش این است که دست هایی از زمان سابق، از زمان خلفای اموی و خلفای عباسی علیهم لعنه الله، از آن زمان دست هایی پیدا شده است که بگویند که دین علیحده از مسائل است و سیاست علیحده از حکومت است. هر چه طرف پایین آمده است، این قوت گرفته است تا وقتی بازیگری های دنیا که دیدند باید دین را یک چیز تعبدی قرار داد، این بازیگرها آمدند و این طور کردند که به ماها هم باورمان آمده بود که دین چکار دارد به سیاست، سیاست مال امپراطورها. این معنایش این است که تخطئه کنیم خدا را و رسول خدا را و امیرالمومنین را، برای این که حکومت سیاست است، حکومت که دعا خواندن نیست، حکومت که نماز نیست، حکومت روزه نیست. حکومت، حکومت عدل اسباب این می شود که اینها اقامه بشود، اما خود حکومت یک دستگاه سیاسی است. آنی که می گوید دین از سیاست جداست، تکذیب خدا را کرده است، تکذیب رسول خدا را کرده است، تکذیب ائمه هدی را کرده است. و این که این قدر صدای غدیر بلند شده است و این قدر برای غدیر ارج قایل شده اند و ارج هم دارد برای این است که با اقامه ولایت یعنی با رسیدن حکومت به دست صاحب حق، همه این مسائل حل می شود، همه انحرافات از بین می رود. اگر حکومت عدل بپا شود، اگر گذاشته بودند که حضرت امیر سلام الله علیه حکومتی را که می خواهد بپا کند، تمام انحرافات از بین می رفت و محیط یک محیط صحیح و سالم می شد که آن وقت مجال برای همه اشخاص که دارای افکار هستند، عرفا که دارای افکار هستند، حکما که دارای افکار هستند، فقها، همه برای آنها مجال هم پیدا بشود، از این جهت اسلام (بنی علی خمس) نه معنایش این است که ولایت در عرض این است، ولایت اصلش مسأله حکومت است، حکومت هم این طوری است، حکومت حتی از فروع هم نیست. آن چیزی که برای ائمه ماقبل از غدیر و قبل از همه چیزها بوده است، این یک مقامی است که مقام ولایت کلی است که آن اقامت است که در روایت هست که (حسن و حسین امامان قاما او قعدا) . وقتی قعد است که امام نیست. امام به معنای حکومت نیست، این یک امام دیگری است و آن مسأله ی دیگری است. آن مسأله، مسأله ای است که اگر او را کسی قبول نداشته باشد، اگر تمام نمازها را مطابق با همین قواعد اسلامی شیعه هم بجا بیاورد باطل است. این غیر حکومت است، آن در عرض اینها نیست، آن از اصول مذهب است، آنی است که اعتقاد به او لازم است و از اصول مذهب است و انحرافی که پیدا شده است علاوه بر همه انحرافاتی که همین انحراف است که ما باور کردیم که

صحیفه نور جلد 20 صفحه 30

سیاست به ما چه ربط دارد. غدیر آمده است که بفهماند که سیاست به همه مربوط است، در هر عصری باید حکومتی باشد با سیاست، منتها سیاست عادلانه که بتواند به واسطه آن سیاست اقامه صلوه کند، اقامه صوم کند، اقامه حج کند، اقامه همه معارف را بکند و راه را باز بگذارد برای این که صاحب افکار، یعنی آرام کند که صاحب افکار، افکارشان را با دلگرمی و با آرامش ارائه بدهند. بنابراین این طور نیست که ما خیال کنیم که ولایتی که در این جا می گویند آن امامت است و امامت هم در عرض هم فروع دین است، نخیر. این ولایت عبارت از حکومت است، حکومت مجری اینهاست، در عرض هم به آن معنا نیست، مجری این مسائل دیگر است. این انحرافات خیلی زیاد است، نمی شود همه اش را احصاء کرد.
 

علمای ما در طول تاریخ این طور نبود که منعزل از سیاست باشند

خیال کردند یک دسته زیادی که معنای عرفان عبارت از این است که انسان یک محلی پیدا بشود و یک ذکری بگوید و یک سری حرکت بدهد و یک رقصی بکند و اینها، این معنی عرفان است، مرتبه اعلای عرفان را امام علی سلام الله علیه داشته است و هیچ این چیزها نبوده در کار. خیال می کردند که کسی که عارف است باید دیگر بکلی کناره گیرد از همه چیز و برود کنار بنشیند و یک قدری ذکر بگوید و یک قدری تغنی بشود و یک قدری چه بکند و دکانداری. امیرالمومنین در عین حالی که اعرف خلق الله بعد از رسول الله در این امت، اعرف خلق الله به حق تعالی بود، معذلک نرفت کنار بنشیند و هیچ کاری به هیچی نداشته باشد، هیچ وقت هم حلقه ی ذکر نداشت، مشغول بود به کارهایش، ولی آن هم بود. یا خیال می شود که کسی که اهل سلوک است، اهل سلوک باید به مردم دیگر کار نداشته باشد، در شهر هر چه می خواهد بگذرد، من اهل سلوکم، بروم یک گوشه ای بنشینم و ورد بگویم و سلوک به قول خودش پیدا کند. این سلوک در انبیا زیادتر از دیگران بوده است، در اولیا زیادتر از دیگران بوده است، لکن نرفتند در خانه شان بنشینند و بگویند که ما اهل سلوکیم و چکار داریم که به ملت چه می گذرد، هر که هر کاری می خواهد بکند. اگر بنا باشد که اهل سلوک باید بروند کنار بنشینند، پس باید انبیاء هم همین کار را بکنند و نکردند. موسی بن عمران اهل سلوک بود ولی معذلک رفت سراغ فرعون و آن کارها را کرد. ابراهیم هم همین طور، رسول خدا هم که همه می دانیم. رسول خدایی که سال های طولانی در سلوک بوده است، وقتی که فرصت پیدا کرد، یک حکومت سیاسی ایجاد کرد برای این که عدالت ایجاد بشود، تبع ایجاد عدالت فرصت پیدا می شود برای این که هر کس هر چیزی دارد بیاورد. وقتی که آشفته است نمی توانند، در یک محیط آشفته نمی شود که اهل عرفان، عرفانشان را عرضه کنند، اهل فلسفه، فلسفه شان را، اهل فقه، فقه شان را، لکن وقتی حکومت یک حکومت عدل الهی شد و عدالت را جاری کرد و نگذاشت که فرصت طلب ها به مقاصد خودشان برسند، یک محیط آرام پیدا می شود، در این محیط آرام همه چیز پیدا می شود. بنابراین (ما نودی بشی ء) مثل (ما نودی بالولایه) برای این که حکومت است. به هیچ چیز مثل این امر سیاسی دعوت نشده است

صحیفه نور جلد 20 صفحه 31

و این امر سیاسی بوده است، زمان پیغمبر بوده است، زمان امیرالمومنین بوده است، بعدها هم اگر یک فرصت پیدا می شد، آنها هم داشتند این معما را. انحرافات زیاد شده است. بعضی از اهل علم خودمان هم همین معانی را دارند (لباس جندی حرام است، لباس شهرت است، به عدالت مضر است) حضرت امیر عادل نبوده؟! حضرت سیدالشهدا هم عادل نبوده؟! حضرت امام حسن هم عادل نبوده؟! پیغمبر اکرم هم عادل نبوده؟! برای این که لباس جندی داشتند! اینها را تزریق کردند به ما، به ما آن طور دست های توطئه گر تزریق کردند که ماها هم باورمان آمده است. تو چکار داری به این که چه می گذرد، تو مشغول درست باش، تو مشغول فقهت باش، تو مشغول فلسفه ات باش، تو مشغول عرفانت باش، چکار داری که چه می گذرد. در آن وقت، اوایلی که این مسائل پیش آمد، یکی از رفقای ما که بسیار خوب بود، بسیار مرد صالحی بود و اهل کار هم بود، لکن من وقتی یک قضیه را صحبت کردم که در این قضیه ما باید تحقیق کنیم، گفت به ما چکار دارد، حاصل امر سیاسی است به ما چکار دارد. این طور تزریق شده بود که یک مرد عالم روشنفکر متوجه به مسائل، این طور می گوید که به ما چکار دارد. پیغمبر هم می گفت سیاست به ما چکار دارد؟ امیرالمؤمنین هم که حکومت داشت، می گفت سیاست.... حکومتی داشت برای ذکر گفتن و برای قرآن خواندن و برای نماز خواندن و همین دیگر؟! حکومت بود، ولایت بود و تجهیز جیوش بود عرض می کنم حکومت ها در نصب کردن اینها بود، همه اش سیاست است اینها.
آنی که می گوید که آخوند چکار دارد به سیاست، این با آخوند خوب نیست، این با اسلام بد است، می خواهد آخوند را کنار بگذارد که می تواند یک کاری توی مردم انجام بدهد و هر کاری دلشان می خواهد بکنند و لهذا این طور شد. البته علمای ما در طول تاریخ این طور نبود که منعزل از سیاست باشند. مسأله مشروطیت یک مسأله سیاسی بود و بزرگان ما در آن دخالت داشتند، تاسیسش کردند. مسأله تحریم تنباکو یک مسأله سیاسی بود و میرزای شیرازی رحمت الله این معنا را انجام داد. در زمان های اخیر هم مدرس، کاشانی، اینها مردم سیاسی بودند و مشغول کار بودند، اما به قدری قدرت داشت این دست قوی توطئه گر که نمی شد از فکر حتی اهل علم محترم هم بیرون کرد به این که نه، مسأله این طور نیست، مسأله حکومت در زمان پیغمبر بوده و سیاست هم بوده، در زمان امیرالمومنین بوده و سیاست هم بوده و این که همه نقل کرده اند و این قدر غدیر را بزرگ کرده اند، برای این که به ما بفهمانند، تعلیم بدهند به ما که این طوری باید باشد.
 

ما باید این جنگ را ادامه بدهیم تا وقتی که انشاءالله پیروزی حاصل بشود

ما الان مبتلای به جنگیم، یک دسته ای در همین قضیه هم دارند اشکالتراشی می کنند، نه یک اشخاصی باشند که حالا تأثیری داشته باشند، اما هستند، هستند اشخاصی که می گویند که بیایید صلح

صحیفه نور جلد 20 صفحه 32

بکنیم، بیایید یک سازشی بکنیم. ما از تاریخ باید این امور را یاد بگیریم، به حضرت امیر تحمیل کردند، مقدسین تحمیل کردند، آنهایی که جبهه شان داغ داشت و اضر مردمند بر مسلمین.، آنها تحمیل کردند به حضرت امیر حکمیت را و تحمیل کردند آن که حکم باید بشود را، بعد که حضرت امیر با فشار اینها نتوانست، می خواستند بکشندش اگر نکند، برای این که آنها چیز کرده بودند که چه باید چه بشود، حکم قرار بدهید / ما / قرآن است، قرآن است این. این ابتلا را حضرت امیر داشت، الان نظیر او را ما داریم. این که می گویند، این ور و آن ور می افتند که بگذارید یک حکمیتی پیدا بشود، بیایند حکم، حکم پیدا بشود که کارها را انجام بدهد، تشخیص بدهد که کی چی است. دنیا نمی داند که کی متجاوز است؟! ما از آن قضیه باید عبرت بگیریم و زیر بار حکمیت، ما این در این هفت سالی که بوده است فهمیدیم که این حکم ها کی هستند و اینهایی که می خواهند صلح ایجاد کنند کی ها هستند. قصه امام حسن و قضیه صلح، آن هم صلح تحمیلی بود، برای این که امام حسن، دوستان خودش یعنی آن اشخاص خائنی که دور او جمع شده بودند، او را جوری کردند که نتوانست خلافش بکند، صلح کرد. صلح تحمیلی بود. این صلحی هم که حالا به ما می خواهند بگویند، این است. بعد از این که صلح کردند، به حسب روایت، به حسب نقل، معاویه به منبر رفت و گفت که تمام حرف هایی که گفتم، ما قرار دادیم، زیر پای من. مثل پاره کردن این مردیکه آن قراردادها را. آن صلح تحمیلی ای که در عصر امام حسن واقع شد، آن حکمیت تحمیلی که در زمان امیرالمؤمنین واقع شد و هر دویش به دست اشخاص حیله گر درست شد، این ما را هدایت می کند به این که نه زیر بار صلح تحمیلی برویم و نه زیر بار حکمیت تحمیلی. ما باید خودمان به حسب رأی خودمان، به حسب رأی ملتمان، آن طوری که الان همه ملت دارند می گویند، ما باید این جنگ را ادامه بدهیم تا وقتی که انشاءالله پیروزی حاصل بشود و نزدیک است انشاءالله. منتها اگر بخواهد ملت ما نزدیکتر بشود این پیروزی، زیاد نزدیک بشود که به صلاح ماست و به صلاح ملت عراق است و به صلاح منطقه است باید مجهز بشود، باید در این برهه زمان باید به تمام معنا مجهز بشود برای جبهه ها.
 

باید کاری کرد که صدام یک سیلی دیگری بخورد و برود سراغ کارش

آقایان گفتند که در بسیاری از جاها هست در کشور که از دولت یک چیزهایی هست آن جا که ابزاری است برای جهادسازندگی برای چیز برای جبهه، و زیادی است آن جا. من عرض می کنم که اگر یک ابزاری در یک جایی زیادی است و تشخیص دادند فرمانداران، استانداران و ائمه جمعه تشخیص دادند که این در این جا دیگر اضافه است، زیادی است، لازم نیست این جا، این لازم است که برای جبهه ها برود. اگر بخواهید که کشورتان آباد بشود، کشورتان اسلامی بشود و زود بشود، طولانی نشود، باید مجهز بشوید و هر با همه قوا مجهز بشوید تا این که کلک این مرد را بکنید. در آن اوایل گفته شد به این که سیلی خواهد خورد صدام، صدام سیلی را خورده الان گیج است، الان نمی داند چه می کند، واقعاً نمی داند الان چه می کند، از یک طرف اشتلم می کند، از یک طرف التماس می کند، از

صحیفه نور جلد 20 صفحه 33

یک طرف گدایی می کند از یک این الان در حال گیجی است. و من خوف این را دارم که اگر این دیوانه بشود بیشتر از این که الان هست اگر به واسطه شکست دیوانه بشود، به کشور عراق یک طور صدماتی وارد کند، بگوید حالا که من غرق شدم، بگذار همه غرق بشوند، یک همچو موجودی است این. من خوف این را دارم که به اعتاب عالیات هم این تجاوز کند و خداوند انشاءالله مهلتش ندهد. باید کاری کرد که یک سیلی دیگری بخورد و برود سراغ کارش، یا خودکشی کند یا فرار کند از این جا به یک جای دیگری و دنبال کارهایی که هست.
 

دست های قوی ای این انحرافات را ایجاد کردند و ما و دیگران در حال غفلت هستیم

در هر صورت انحرافاتی که بعد از غدیر خم پیدا شد و ماها هم غفلت کردیم همه نه بسیاری از ماها، اکثریت شاید غفلت کردند و ما را کناره گیر کردند، نگذاشتند که در امور مسلمین دخالت بکنیم، اسباب این گرفتاری هایی شده است که الان در سرتاسر کشورهای اسلامی داریم می بینیم. در همه جا این مسائل هست. باور کردند علمای اهل سنت به این که اطاعت از هر قلدری باید کرد، این هم به دست اشخاص قلدر پیدا شده است. امکان دارد یک همچو چیزی که پیغمبر اسلام احکام بفرستد و بگوید از آتاتورک که احکام ما را محو می کند اطاعت کنید؟! این را کدام عقل می پذیرد؟ پیغمبر اسلام احکام بفرستد، خدای تبارک و تعالی احکام بفرستد بگوید که نماز بخوانید، بعدش هم بگوید اطاعت کنید از آتاتورک که می گوید نماز نخوانید! از کدام بشنویم، از خدا یا از آتاتورک؟ این را چه عقلی باور می کند؟ این اولوالامری که در قرآن وارد شده است، واضح است که کسی است که تلو (پیرو، دنباله) رسول خداست، الله است، رسول خداست اولوالامر، او باید یک همچو صفاتی داسته باشد. معقول نیست که خدای تبارک و تعالی مردم را وادار کند که از رضاخان که همه جهات شرعی و اسلامی را کنار می گذاشت، شما اطاعت کنید. دین بفرستد بعد بگوید از کسی که لادین است اطاعت کنید. یعنی شما هم لادین بشوید /این/ می شود این؟! این انحرافاتی است که پیدا شده است و مع الاسف دست های قوی ای این انحرافات را ایجاد کردند و ما و دیگران در حال غفلت هستیم. از انحرافات زیادی که دست های قوی دشمن های اسلام دست در آن داشتند، همین اختلافاتی است که بین طوایف مختلف هست. اختلاف سنی و شیعه، البته سنی و شیعه /در عقاید/ در بسیاری از عقاید مختلفند باید هم باشند، من نمی گویم باید .... (مفهوم نشد.) باشند ولی خوب هستند دیگر، آزادند. اما این اسباب این بشود که ما کارشکنی کنیم که نبادا یک وقتی یک کشوری مسلط بشود و آمریکا را بیرون کند، کارشکنی کنیم که نبادا یک وقتی بتوانیم یک نفری که دارد اسلام را به هم می زند، دارد یک کشوری را از بین می برد، ما بخواهیم او را از بین ببریم، کارشکنی کنیم. بعضی آخوندها، آخوندهای درباری،

صحیفه نور جلد 20 صفحه 34

کتاب نوشتند در همین زمان در مکه منتشر کردند؛ باز کتاب تفرقه. اینها نمی دانم چه فکر می کنند، جز این است که اینها نوکر آمریکا یا بعض بلاد دیگر هستند که اینها را وادار به این می کنند که یک همچو مسائلی را بگویند و تفرقه ایجاد کنند؟ در بین خود ما هم خوب تفرقه های چیزی هست. این شیخی است و آن صوفی است و آن اخباری است و آن اصولی است. عقاید مختلف اسباب اختلافات خارجی چرا بشود؟ چرا در این امری که همه مشترک هستیم با هم نباشیم؟ اینها جوری است که یک تربیتی پیدا شده است به دست این توطئه گرها که از جوانی، از بچگی ما را تربیت کردند به این طور که شماها باید یک طوری کنید که دیگران نباشند، آنها هم یک جور دیگری شما نباشید، همه با هم مختلف، از این اختلاف نتیجه اش را آنها می برند، عقل چه اقتضا می کند!
من از خدای تبارک و تعالی عاجزانه استدعا می کنم که این جمهوری اسلامی را قدرت عنایت کند و اسلام را در همه جا تقویت کند و مسائل اسلامی را در همه جا تقویت کند و افکار مختلفی که در این امور هست، خدای تبارک و تعالی این افکار را برگرداند به یک فکر صحیح، به یک فکر اسلامی، به یک فکری که باید مشی کرد به آن طوری که باید اداره کرد یک کشور اسلامی را.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها