پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی
شنبه 2 اردیبهشت 1396 10:13 PM
تاریخ: 1358/03/03
بسم الله الرحمن الرحیم
من از آقایان متشکرم که تشریف آوردند که از نزدیک با هم ملاقات کنیم و مطالبی که به نظرمان می رسد در میان بگذاریم و باز تشکر می کنم که در این امر انسانی آقایان اظهار تمایل کردند که خدمت بکنند و این خدمت ها البته ارزنده است لکن اساس در دانشگاه مطلب دیگری است. روحانیون با دانشگاهی ها یک مسیر دارند و مسؤولیت این دو طایفه از همه طوایف دیگر بیشتر است چنانچه شغلشان شریفتر است. شغل شریفتر است برای اینکه با شغل دانشگاهی و روحانی اگر چنانچه به شرایط عمل بشود، انسان درست می شود و این است که این شغل، شغل انبیا بوده است. تمام انبیا برای آدم درست کردن آمدند و قرآن کتاب آدم سازی است. پس این شغل یک شغل بسیار شریفی است و مسؤولیت بسیار زیاد است برای اینکه در این دو دانشگاه، دانشگاه روحانی و دانشگاه آقایان، در این دانشگاه هاست که مقدرات کشور، چیزهائی که باید در کشور درست بشود منشاء آن این دو دانشگاه است.
اگر گمان کنید که، یا ما گمان کنیم که علم منشاء سعادت است ولو هر چه باشد، این یک اشتباهی است، بلکه گاهی علم منشاء بسیاری از شقاوت هاست، (چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا) حکیم سنائی ظاهراً مال اوست. اگر روحانی علم داشته باشد لکن ایمان نداشته باشد، مسیرش مسیر انبیا نباشد، منشاء مفاسد بسیار می شود. اکثر این دین سازی ها که بوده است اینها از طبقه ملاها بودند، ملاهایی که فقط علم به خیال خودشان کافی بوده است و دنبالش مسیر انبیا نبوده اند، اگر دانشگاه فقط دنبال این باشد که فرزندان ایران را با معلومات بار بیاورد، معلومات را هی روی هم بریزد، این برای سعادت ملت ما یا فایده ندارد یا ضرر دارد. یک فرد دانشگاهی که انحراف پیدا بکند غیر از یک فرد بازاری است، غیر از یک فرد کشاورز است. یک فرد روحانی که انحراف پیدا کند غیر از یک فرد بازاری و کارگر است. کارگر و بازاری، کشاورز و امثال اینها اگر چنانچه یک انحرافی داشته باشند، انحراف شخصی برای خودش است لکن انحراف اساتید دانشگاه انحراف
خودش تنها نیست، انحراف یک گروه است. چه گروهی؟ آن گروهی که می خواهند مملکت را اداره کنند گاهی به انحراف یک کشور منجر می شود. انحراف یک روحانی انحراف خودش تنها نیست، انحراف یک ملت است، بنابراین، این دو طایفه هستند که می توانند خدمت بکنند و کشور را نجات بدهند و ممکن است که مسیرشان مسیر حق نباشد و کشور را به تباهی بکشند. گمان نشود که کسانی که ایمان ندارند اینها هم خدمت به کشور می کنند و فرق ما بین آنها و آن کسانی که ایمان دارند نیست. (و الذین کفروا یتمتعمون و یاکلون کما تاکل الانعام و النار مثوی لهم) کسی که ایمان ندارد نظیر حیوانات خوارکش هست یعنی در آخور الاغ، نبی اکرم کاه بریزد یا ابوجهل کاه بریزد هیچ فرقی به حال او نمی کند، او می خواهد بخورد، حیوان می خواهد کسی، میل دارد کسی تیمارش کند، این تیمارکننده علی بن ابیطالب باشد یا ابن ملجم، این فرقی به حالش نمی کند، اگر ابن ملجم بهتر تیمار کرد با او بیشتر رفیق است. این آیه شریفه که این مطلب را می فرماید، دستور کلی است برای شناخت منحرف از غیر منحرف که ما چطور منحرف ها را بشناسیم و چطور غیر منحرف ها را. منحرف ها آنها هستند که فرقی به حالشان نمی کند که این پارک، این اتومبیل که به دستشان آمده از راه صحیح آمده یا از راه دزدی، خیانت شده است و این به دستش رسیده است یا اینکه نه روی امانت و روی یک کسب صحیح آمده است هیچ فرقی به حال او نمی کند، او اتومبیل را می خواهد، او خوبی اتومبیل را می بیند، از کجا آمده، این را اصلاً پیش او مطرح نیست، چنانچه پیش انعام مطرح نیست که از کجا آمد و آن اشخاص انحرافی نظیر همان حیوانات که از کجا آمده مطرح نیست، چه هست مطرح هست. شما می توانید که جوان ها را تربیت کنید به یک تربیتی که تقوا در آن باشد، نظر این باشد که این از کجا آمده است، این شغل را کی به او داده است، این شغل چه شغلی هست و چه کاری باید اینجا انجام بدهد.
اگر چنانچه شما و طبقه روحانیین که هر دو یک شغل دارید، هر دو شغل واحد دارید و مع الاسف این دو قشر را که مربی جامعه هستند دست های ناپاک از هم جدا کرد، ما تا حالا با آقایان روبرو نمی شدیم یعنی شما از ما فرار می کردید ما هم از شما، شما ما را قبول نداشتید ما هم شما را قبول نداشتیم، شما برای ما یک چیزی می گفتید ما هم برای شما یک چیزی می گفتیم. من نه از شما مقصودم این افراد است و نه از ما، مقصودم خودم هستم لکن قشرها اینطور شده بود، رفتند توی دانشگاه ها به دانشجو و به استاد و به غیر استاد و به همه یک صورت بسیار زیبای ظاهری ارائه می دادند (این آخوندها مرتجعند، اینها می خواهند ما را برگردانند به آن عصر حجر) محمد رضاخان در یکی از حرف هایش قبل از پانزده خرداد، در یکی از حرف هایش گفت که این آخوندها طیاره هم سوار نمی شوند (همان روزها بود که یکی از مراجع با طیاره رفته بود مشهد) و اینها با طیاره هم مخالفند، اصلاً با همه اساس تجدد مخالفند، اینها می خواهند برگردند به آنوقتی که مثلاً الاغ سواری کنند و بروند این طرف و آن طرف یا فرض کنید که یک شمعی بسوزانند، برق را با آن مخالفند، همه آثار
تمدن را با آن مخالفند، می آمدند پیش شماها یک همچو مسائلی را طرح می کردند یا اینکه (آخوندها همه درباری هستند، اینها همه برای منافع دربارها، اصلاً وجود اینها را دربارها آوردند، سلاطین این وجودها را در خارج محقق کردند) می آمدند پیش این قشر می گفتند (اینها دین ندارند، این بی دین ها، یک مشت فکلی بی دین) و طوری تزریق می کردند که مع الاسف بعضی از اشخاص بی عمق باورشان می آمد. این باور آمدن اسباب این شد که این دو قشر از هم جدا شدند، این به او بدبین شد، او به این بدبین شد. چه دو قشری، دو قشری که مربی جامعه بودند، دو قشری که باید جامعه را با مساعی هم دست به هم بدهند و جامعه را اصلاح بکنند، اینها را از هم جدا کردند. دو قشری که اگر این دو قشر به مسیر صحیح باشد، تمام ملت به مسیر صحیح می رود. اینطور نیست که یک قشر مثلاً کاسب باشد که فقط خودش اگر اصلاح بشود، صالح باشد، خودش هست و غیر نیست. دو قشری که، با اصلاح این دو قشر، جامعه اصلاح می شود . دو قشری که (اذا فسد العالم فسد العالم) است، این عالم من نیستم، شما هم هستید، همه مان هستیم. شما هم جزء علما هستید که اگر چنانچه خدای نخواسته فاسد باشید عالم را به فساد می کشید و اگر صالح باشید عالم را به صلاح می کشید. صلاح و فساد یک جامعه به دست مربی های - آن هست - آن جامعه هست و آن مربی ها شماها هستید و قشر روحانی. آنها به یک جور و شما به یک جور. اما دو طایفه مربی جامعه هستند.
اگر بنا باشد که همان تربیت علمی باشد، شما یک طبیب می خواهید درست بکنید نظر به اینکه این طبیب چه جور باشد نیست، این طبیب فردا می شود یک کاسب، یک کاسبی که، اینطور کسب که یک مریض را معطل می کند برای اینکه ویزیت را زیاد بکند. خیلی طبیب خوبی درست شد از حیث طب، بسیار متخصص بود اما چون اخلاق، اخلاق صحیح نبود، مهذب نشده بود، متقی نبود، خداشناس نبود، این طبیب مریض را معطل می کند، امروز یک نسخه ای می دهد، با دواخانه هم می سازد که نسخه را هر چه گرانتر بدهد، این بیچاره را مبتلا می کند، این نسخه فایده نکرد فردا یک نسخه دیگر باز همین، باز همین. طبیبی بود یعنی من حیث طبابت. یک مهندس درست می کنید، مهندس در علم خودش خیلی خوب بود اما وقتی که می خواهد فرض کنید که یک نقشه ای بدهد، یک چیزی بدهد، با آن استادی هایی که دارد جوری می دهد که مفید و صحیح نباشد و منفعت طلبی باشد و هکذا همه چیز. در قشر ما هم اگر بنا باشد که همین ملایی باشد، این ملا بسیار ملای خوبی است، بسیار آدم فهمیده ای است، کتاب و سنت را بسیار خوب می فهمد اما اگر چنانچه تقوا در کار نباشد، همین فهم کتاب و سنت موجب اعوجاج مردم می شود در سنت، یک جور سنت را بیان می کند که منحرف بکند. در کتاب، یک جور کتاب را بیان می کند که منحرف بکند. بسیاری از این آدم هایی که منحرف کردند و می کنند جوان های ما را، از اینها هست که در قشر شما و در قشر ما بودند و متقی نبودند، الهی نبودند، خدایی نبودند، فقط توجه به این بوده است که مقام چه باشد، توجه به این بوده است که حقوق چقدر باشد،
تربیت که کردند تربیت یک اشخاصی را کردند از حیث دانشمندی، دانشمند لکن دانشمند مضر، نه دانشمند مفید، نه مثل یک بازاری که اگر مفید هم نباشد، مضر نیست، یک فردی است که مضر است به جامعه. فرقی ما بین قشر شما و قشر ما در این مسأله نیست، ما هر دو طایفه باید تربیت کنیم قشر جامعه را. ما احتیاج به آدم داریم مملکت ما احتیاج دارد به اینکه انسان درست بشود در آن، مومن باشد. این آدمی که از زیر دستگاه شما یا از دستگاه ما بیرون می آید، اگر مومن باشد، دیگر نمی شود که زیر بار ظلم اجانب برود و یا تطمیع بتوانند بکنند او را. این تطمیع ها و تهدیدها را همه، آنی که تطمیع می شود و تهدیدش آنها اثر می کند آنهایی است که ایمان ندارند. آنی که تقوا و ایمان دارد نه تطمیع در او تاثیر می کند که خیانت کند برای اینکه ببرد یک چیزی و نه تهدید در او اثر می کند برای اینکه تهدیدها را با خلاف تکلیف کردن موازنه می کند، می گوید نباید بکنم. اگر شما و ما دست به هم بدهیم و یک جامعه توحیدی به معنای اینکه همه معتقد به خدا، همه معتقد به اینکه یک وقتی جزا دارد کارها، همه معتقد و مومن به همه جهات، اگر ما و شما دست به هم بدهیم و جوان ها را مومن، متقی بار بیاوریم مملکتمان تا آخر احیاء می شود و اگر چنانچه ما کوتاهی بکنیم، این مسؤولیت بزرگ را ما به دوش خودمان بکشیم و کوتاهی بکنیم در حق فرزندان این مملکت، فرض کنید چند روزی هم یک چیزی بشود و یک صورتی پیدا بکند، فردا بدتر از این است، به دست این اشخاصی که اعتقاد ندارند، ایمان ندارند، توجه به مصالح کشور ندارند، فقط برای مصلحت خودش می خواهد کار بکند. همه اینهایی که این بساط را، این فضاحت ها را در ایران درست کردند واین گرفتاری ها را برای ملت ما درست کردند برای این بود که ایمان در کار نبود. اگر ایمان در کار بود ممکن نبود که یک آدم یک قراردادهائی درست کند که حالا دولت ما گرفتارش هستند که ما هر طرف قضیه را بگیریم ضرر دارد قرار دادها جوری درست شده است که هر طرف قضیه را می گویند می گیریم ضرر برایمان دارد، ماندند چه بکنند. اگر اینها ایمان داشتند، همه چیز یک مملکت را به باد نمی دادند برای اینکه چند تا قصر در خارج داشته باشند، چند تا بانک را در خارج پر بکنند. ایمان نبوده است که این کارها را کردند. مبداء همه خیرات و مبداء همه ترقیاتی که برای یک مملکت هست چه در جهت مادیت و چه در جهت معنویت این است که ایمان در کار باشد. باید شما و ما دست به هم بدهیم برای قشر آتیه که اینها مقدرات مملکت دستشان است ایمان ایجاد کنیم، شما از دانشگاه مومن بیرون بدهید، ما از مدرسه ها مؤمن بیرون بدهیم نه عالم، عالم تنها فایده ندارد البته مومن تنها هم موثر خیلی نیست، خوب قشرهای دیگر هم مومن هستند اما عالم وقتی مومن شد، عالم وقتی متقی شد آن است که منشاء خیرات و برکات است و حفظ یک کشور یا خدای نخواسته از آن طرف به باد دادن یک کشور است. بنابراین یک بار سنگینی به عهده ما و شماست و این بار سنگین به عهده ما و شماست اگر چنانچه درست راه بردیم و به آن شغلی که داشتیم درست عمل کردیم و در کنار علم، ایمان را هم تقویت کردیم و برنامه ها، برنامه های سابق نباشد و یک تحول در برنامه ها پیدا بشود و کوشش کنید که برنامه هایی که برای عقب نگه داشتن ما بوده است این برنامه ها تغییر کند، البته در موقعش ما کوشش می کنیم اما شما الان باید کوشش بکنید، برنامه هایی که
دیگران برای ما درست کردند ما نباید زیر بار آن برویم، ما باید تغییرش بدهیم.
تحول می خواهد، بزرگترین تحولی که باید بشود در فرهنگ باید بشود برای اینکه بزرگترین موسسه ای است که ملت را یا به تباهی می کشد یا به اوج عظمت و قدرت می کشد. برنامه های فرهنگی تحول لازم دارد فرهنگ باید متحول بشود. این غیر از سایر ادارات است. فرهنگ، غیر جاهای دیگر است، بنابراین مشکلات زیاد است و در عین حال که من تشکر می کنم از اینکه شما برای مستمندان حاضرید اینکه هر جور خدمتی را بکنید و این هم ارزش دارد پیش خدا و خلق، لکن کار شما، کار اساسی شما آن است که در فرهنگ است. این یک امر مادی است، یک فقر مادی است که البته ارزش دارد که کمک می کنید، ارزش هم، ارزش معنوی دارد این، ارزش اخلاقی دارد لکن آن کار مهم شما، آن کارهای معنوی است که باید فرهنگ را یک جوری درست بکنید، فرهنگی را یک جوری بار بیاورید که برای ملت شما مفید باشد و این نمی شود جز که ایمان باشد. اگر یک نفر، دو نفر در یک جامعه پیدا شد که ایمان هم نداشت لکن کارش خوب بود، میزان یکی دو تا نیست، میزان جامعه است. اینطور نیست که اگر یکی پیدا شد شما حالا بگوئید فلان آدم هم پیدا شد و هیچ اعتقادی نداشت لکن آدم صحیحی بود، خلاف نمی کرد چطور و یکی، دو تا یک نوبری است اگر صحیح باشد. میزان جامعه است که یک جامعه آیا همین طور ما علم به آن تزریق کنیم و با حربه علم او به جان مردم بیفتد یا در دانشگاه همچو تهذیبش کنیم که علمش را برای نفع جامعه به کار ببرد، مثالش را مثل طبیب که عرض کردم و مثل همه. در هر صورت من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را می خواهم و سعادتتان را، و دعا گوی همه هستم و خدمتگزار به همه و امیدوارم که همه ما به دردهای حقیقی کشور
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.