پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی
شنبه 2 اردیبهشت 1396 9:34 PM
تاریخ: 1357/08/26
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
دنباله آن دو اصلی که از آن سه اصل ما و ملت ایران پیشنهاد دارند که اصل اولش اینکه این سلسله پهلوی سلطنت شان قانونی نیست و باید بروند و اصل دوم اینکه اصل سلطنت و رژیم سلطنتی یک امر باطلی است و باید برچیده بشود و همین ماده ای که در قانون اساسی هست ما باید یک توجهی به آن بکنیم. این ماده ای که مستند است سلطنت محمدرضا شاه و ایشان استناد به آن می کند که در قانون اساسی است که سلطنت موهبتی است الهی که ملت به شخص سلطان آن را اعطاء می کند، ملت یک جمعیتی هستند که بالفعل و در حال حاضر این جمعیت در این مملکت ساکن هستند و از اهالی این مملکت هستند و یک وحدت عقیده ای و یا وحدت جهات دیگر دارند. این که ملت است، این طبقه موجود، ملت است یا این - که طبقاتی که الان دیگر نیستند، آنها هم الان ملت ایران هستند؟ آنها ملت بودند یا ملت هستند؟ خوب، شکی نیست در اینکه آنهائی که نیامدند حالا، مثلاً 500 سال دیگر، خوب ایران هم باز دارای یک جمعیتی از خود ملت است اما آنها الان ملت ایران هستند؟ یا بعدها که آمدند ملت ایرانند؟ همانطور که مثلاً علمای ایران، حزب مردم ایران، علمای ایران عبارت از آنهایی هستند که در 500 سال بعد از این می آیند! اگر گفتند باید یک چیزی به رای علمای مثلاً ایران باشد یا به رای اطبای ایران باشد، آیا آنهائی که بعدها می آیند اطبای ایران هستند؟ آنها که الان نیستند تا اسمشان طبیب باشد یا اسمشان عالم باشد. همانطوری که نسبت به اشخاصی که بعدها می آیند معنا ندارد این مطلب، یعنی این قانون منطبق نیست که اگر گفتند ملت ایران اعطا کند یک چیزی را، سلطنت را اعطا می کند، عبارت از آن ملتی که بعدها وجود پیدا می کند نیست. هر ملت، آنوقت ملت است که موجود است بالفعل. اینهایی که الان موجودند بالفعل، اینها اطبای ایران، طبیب هایشان اطبای ایران هستند، علمایشان علمای ایران هستند - عرض بکنم که - مهندسین شان مهندسین ایران هستند، طوایفشان - طایفه مثلاً کردشان - طایفه ایران است و اما آنهایی که در 500 سال بعد وجود پیدا می کنند، الان نه از علمای ایران هستند و نه از مهندسین ایران هستند و نه از اطبای ایران هستند و نه ملت ایران. آنهایی که 500 سال پیش از این موجود بوده اند و حالا موجود نیستند، اینها علمای ایران یک
وقتی بوده اند اما حالا دیگر نیستند، تمام شد. مهندس هایشان مهندسین ایران بوده اند، نه مهندس ایران هستند. در قانون آنطوری که حالا اینها به آن تشبث کردند این است که سلطنت یک موهبتی است الهی که ملت ایران به شخص سلطان می دهد. خوب روی این میزان باید همین ملتی که الان ملت است، این سلطنت را بدهد، آنهایی که فرض کنید در 500 سال پیش از این دادند، ما فرض کنیم 500 سال پیش از این آنها به علم غیب می دانستند که محمد رضاخان در سنه کذا می آید در ایران و آنها روی آن علمی که داشتند در آنوقت گفتند که سلطنت مال آن محمدرضا خان است که بعد از 500 سال می آید، آنها ملت ایران نبودند، ملت ایران در زمان خودشان بودند الان باید ملت ایران اعطاء کند یک چیزی را به او، الان ملت ایران عبارت از اینهاست که موجود هستند، اینها ملت ایرانند. اگر این ملت ایران به حسب این قانون اساسی که مورد تمسک ایشان است، اگر این ملت ایران الان به ایشان رای دادند و گفتند شما سلطان باشید به حسب این ماده قانون اساسی ایشان می شود سلطان. این ملتی که الان هستند که رای ندادند به او، کدام یک از این ملت رای داده به ایشان؟ حالا ما آنهایی که رأیشان را پس گرفتند نمی گوئیم، برای اینکه مردم می گویند (نه) حالا ما قبل از اینکه آن مطلب را بگوئیم، می گوئیم که شما می گوئید که قانون اساسی می گوید که سلطنت موهبتی است الهی که ملت به شخص سلطان می دهد، ملت باید به شخص سلطان، یعنی آنوقتی که به سلطان می خواهند بدهند، باید اسمش ملت باشد که بدهد. آنهائی که 500 سال پیش از این به جد اعلای مثلاً یک سلطانی رای دادند، نسبت به آن سلطانی که رای دادند ملت ایران بودند و رای دادند بر یک مصداقی که، شخصی که عبارت از آن سلطان بوده است، بسیار خوب، به حسب قانون اساسی آنهایی که در آنوقت رای داده بودند به ایشان، به آن آدم، او شد سلطان، اما نسبت به آن اشخاصی که در آنوقت بودند، نسبت به این آدمی که حالاست که رای ندادند، بر فرض اینکه رای داده بودند، حالا ملت ایران نیستند، رای داده بودند، خودشان پوسیدند و رای هایشان هم پوسید تمام شد رفت پی کارش، نه خودشان الان هستند نه رای آنها دارند. الان می تواند کسی بگوید که آراء اشخاصی که در 500 سال پیش از این است، آرایشان عبارت از این است حالا؟ خوب رای ندارند حالا، همه فوت شدند، خدا رحتمشان کند.
به حسب قانون اساسی ملت رای به ایشان ندادند برای اینکه ملت اجتماع بر این معنا (همه مان می دانیم که) نکردند که رای بدهند به ایشان. ما فرض می کنیم که آنها رای داده باشند، یعنی آن طبقه جلویی که زمان رضاخان بودند، آن طبقه ای که زمان رضاخان بود الان از آنها نیست الا چهار، پنج تا، ده تا، صد تا پیرمرد که اینها ملت ایران نیستند، الان ملت ایران را این طبقه ای که الان موجودند تشکیل کرده اند. خوب ما از این طبقه ای که موجودند که اینها ملت هستند، آنها دیگر حالا ملت ایران نیستند یعنی آنهائی که رفتند و فوت شدند ملت ایران نیستند و پدران ما ملت ایران نیستند، ملت ایران الان ماها هستیم که موجود هستیم، ماهائی که موجود هستیم، شما در تمام ایران بگردید و ببینید که کی رأی
داده است به ایشان تا اینکه این ماده قانون منطبق باشد که عبارت است از اینکه سلطنت موهبتی است الهی که ملت اعطا می کند به شخص سلطان. پس بنابراین، این قانون منطبق بر ایشان نیست. باز اشکال دیگر است و آن این است که در قانون دارد که (در همین قانون) سلطنت یک موهبتی است الهی که ملت اعطاء می کند به شخص سلطان، در 50 سال پیش از این شخص سلطانی که می خواست اعطاء کند ملت به او عبارت از پدر (فرض کنید، اگر صحت داشت، صحت که ندارد، حالا اگر صحت داشت) ایشان یک شخصی آنوقت بوده است، آنهائی که رای دادند بعداً گفتند و سلسله ایشان، سلسله ایشان شخص نیست، یک عنوانی است، شخص عبارت از این است، عالم شخص نیست، این آقا شخص است.
قانون می گوید که سلطنت موهبتی است الهی که ملت می دهند به شخص سلطان. اینکه سابق آنها فرض می کنیم حالا این اشکال نبوده که ملت نیستند آنها، خوب می گوئیم. ملت بوده اما قانون می گوید که باید اعطاء کنند به شخص، یعنی این آدم یک ذرع و نیمی دارای کذا و دارای وصف کذا و اسمش محمدرضاخان و دارای همچو اخلاق کریمه ای که همه مردم را می کشد و اینها، این شخص موجود در خارج، این یک سر و دو گوش که موجود است در خارج در اول سلطنت رضا شاه که آن هم همه جهاتش را گفتم که همه اش باطل اندر باطل اندر باطل است آنهائی که رای دادند نسبت به شخص رضاشاه، بسیار خوب، به شخص رضا شاه اینها این موهبت الهی را نعوذبالله دادند، اما نسبت به ایشان که دیگر ندادند، به شخص ندادند بعد گفتند سلسله پهلوی و اولاد او، اولاد که شخص نیست، یک چیز کلی می باشد، این خلاف قانون است. قانون می گوید باید به شخص او بدهند، ندادند به شخص او. اینها همه اش روی فرض این است که (یک فرض های باطلی است که ما می کنیم) خیر، در زمان رضاخان، در آنوقتی که کودتا کرد و آمد و تهران را گرفت و آن کارها و رسوایی ها را کرد، مردم ایران رای داده باشند به رضا شاه، مردم ایران اطلاعی از این مسائل اصلاً نداشتند، کاری نداشتند به این که، اصلاً مخالف بودند ذاتاً با رضاخان، منتهی سرنیزه بود همانطوری که الان حکومت نظامی، حکومتی نیست، سرنیزه ای است. سرنیزه بود و با سرنیزه آمدند و مجلس درست کردند. یک عده ای را آوردند در مجلس بدون اینکه اصلاً ملت اطلاعی از این مطلب داشته باشد، رضایتی روی این مطلب داشته باشد، همه آن باب، باب سرنیزه بود. با سرنیزه مجلس درست کردند، با سرنیزه حکم کردند که باید خلع کنید قاجاریه را، با سرنیزه گفتند باید نصب کنید رضا شاه را. قضیه همه اش سرنیزه ای بود، هیچ وقت قضیه ای نبود که ملت روی این ماده قانونی تاکنون عمل نشده، یعنی از اولی که دنیا سلطان به خودش دیده تا حالا، شما رجوع کنید به تاریخ از اولی که دنیا (2500 سال است که اینها می گویند، بگوئید 000/100 سال) سلطان به خودش دیده تا حالا یک دسته دزدی بودند که می آمدند به زور یک مملکتی را می گرفتند و بعدش هم حکمفرمائی می کردند، مردم رای می دادند به اینها؟ یا آنها کاری به مردم داشتند؟ قبل از مشروطه که حرف این قانون هم نبوده، هر که گرفت هر جا را، گرفت. بسیار خوب، هر دزدی اول دزد بود بعد هم که آمد رفت و مملکت را فتح کرد، و آنوقت شد اعلیحضرت!
زمانی که مشروطه بوده، تا حالا هم چنین چیزی نشده، از اول مشروطه که زمان مظفرالدین شاه بود تا الان که زمان شماها هست این چند نفر از سلاطین که آمدند که بعد از مظفرالدین شاه که یک چند وقتی هم محمدعلی میرزا بود و یک مدتی هم احمدشاه بود و بعد هم رضاشاه، شاه شد، بعد این شد، از آنوقت تا حالا به این ماده قانون هیچ عمل نشده. اینکه موهبتی است الهی که ملت اعطاء می کنند به شخص سلطان، ایشان بیایند یک شاهدی بیاورند که یک ملتی، یک دهی را ایشان چیز بکنند، یک ده را اگر ایشان درست کردند که، اما آزاد بگذارند مردم را - نه اینکه - خوب ممکن است همه مردم را با سرنیزه وادار کنید که رای بدهند، نخیر اینها آزاد بگذارند مردم را یعنی سرنیزه را بگذارند کنار و بیایند مثل یک آدم عادی در میدان و بگویند که آقا به کی رای می دهید. اگر یک ده به ایشان رای داد ما تصدیق می کنیم که ایشان سلطان السلاطین هستند اما نیست همچو چیزی، نه رای دادند تا حالا، نه به این ماده از قانون تاکنون عمل شده است، نه در زمان سابق، نه در زمان سلطنت ایشان، به این ماده قانون عمل نشده است. بر فرض اینکه این اشکالاتی که ما راجع به این ماده داریم اینها را غمض عین کنیم لکن عمل نشده به این ماده. یک ماده معطلی است، مثل خیلی از مواد قانون اساسی معطل است. از اول عمل نشده تا حالا به آن. خوب روی این زمینه که سلطنت این آقا قانونی نیست، اولا یاغی است، کسی که سلطنتش قانونی نیست و آمده به زور دارد سلطنت می کند، به حسب قانون اساسی ایشان یاغی است، ایشان باید محاکمه بشود که چرا آمدی، چر ادعای سلطنت تو داری می کنی؟ چرا تاجگذاری کردی؟ چرا مردم را چه کردی؟ چرا مالیات گرفتی؟ چرا حقوق سلطنت گرفتی؟ همه اش چرا،همه اش چرا. ایشان هم جواب ندارد بدهد و مهم این است که کلیه قراردادهائی که از زمان مشروطه تا حالا شده کلیه قراردادها باطل است به حسب قانون اساسی برای اینکه قانون اساسی می گوید که باید مجلس باشد به آراء مردم و سلطان وقت که قسم خورده است برای مردم و وفاداری و کذا و کذا، او هم امر بکند به اینکه انتخابات آزاد چه بشود و انتخابات درست بشود و بعد از انتخابات، آنها رای به مثلاً هر چه دادند با قواعد دیگری که هست از قانون اساسی و متمم قانون اساسی آنوقت قانونیت پیدا می کند.
این قراردادهائی که در زمان مشروطیت، چه زمان مظفرالدین شاه و چه زمان احمدشاه و چه زمان این دوتای دیگر، تمام این قراردادها که شده است، نه سلطانش سلطان قانونی بوده به حسب قانون اساسی، نه مجلس، مجلس قانونی بوده. اما سلطان قانونی نبوده است که عرض کردم که مردم رای هیچ وقت ندادند بر سلطنت ایشان، ایشان باید خودشان قبول داشته باشند منتها اینهاگویند که اصلاً ملت زائیده که شده است، هر بچه ای که آمده است، او سلطنت را میل دارد! دوست دارد!
الان هم که مردم دارند فریاد می زنند که مرده باد شاه، باز اگر از ایشان بپرسی، می گویند مردم
شاهدوست هستند، این علامت شاهدوستی شان است. بنابر این، خوب، نه سلطنت، سلطنت قانونی است و می آئیم سراغ مجلس، مجلس هم تا آن اندازه ای که ما اطلاع داریم، به آراء مردم نبوده که مردم بیایند رای بدهند یک چیزی را، در زمان رضاشاه در زمان محمدرضاشاه اینها جزء واضحات است، هر کس یادش است. خوب شما همه تان این مجلس ها را یادتان است تا حالا - این - شما که اطلاع دارید، عقیده تان این است که در تهران، در اصفهان، در یزد، در کرمان، در هر جا خود مردم جمع شدند و یک وکیل درست کردند؟! یا اینکه به قول خود شاه لیستش را از سفارتخانه ها آوردند؟ خود ایشان گفتند لیست را از سفارتخانه ها آوردند و می دادند می گفتند اینها باید وکیل بشوند، مردم چکاره اند، اینها باید بشوند، دولت چه کاره است، شاه چکاره است آن که باید تعیین کند سرنوشت ما را سفارت آمریکا و سفارت انگلستان است و سفارت شوروی است و اینها و تا حالا همین کارها را کردند. لیست این وکلا را آنها تعیین کردند و آنهائی که دوستان آنها یا به تعبیر دیگر نوکرهای خودشان بوده اند، آنها را تعیین کردند که اینها باشند تا رای بدهند به هر چیزی که آنها دلشان می خواهد. بنابراین آنقدری که ماها یادمان است در زمان این دو تا - عرض می کنم که - دیکتاتور، در زمان اینها ابداً یک مجلس قانونی، یک مجلس ملی که ملت رای داشته و داده باشند به آنها، ابداً چنین چیزی نبوده است.
ما فرض می کنیم حالا چهار تا وکیل هم ملت به او رای داده اما سایرین رای ندادند. چهار تا وکیل هم، مثلاً فرض کنید تهران یک قدری چیزهائی بوده است، ملاحظاتی بوده است به چهار نفر وکیل هم رای داده باشند مردم، مثل مرحوم مدرس رای داده اند به او اما مجلس وقتی قانونی است که همه اهالی مجلس که می آیند به حسب قانون توی مجلس آمده باشند، رایشان دخالت دارد در مطالب. اکثریتی که حاصل می شده در مجالس که به این اکثریت یک شرکتی را، یک قراردادی را، یک بساطی را درست می کردند، این اکثریت اگر چهارتایشان هم فرض بکنیم که ملی بودند و ملت تعیین کردند لکن باقیشان نبوده. این را هیچ کس نمی تواند ادعا بکند. که در زمان سلطنت رضا شاه و محمدرضا شاه این مجلس یک مجلسی بوده است ملی و مردم آن را، اینها را تعیین کردند، هیچ کس نمی تواند یک چنین ادعائی بکند مردم تعیین کردند. اگر کسی هم ادعا بکند در یک دوره، دو دوره مردم به مدرس رای می دادند، بله به مدرس رای دادند، بعضی اشخاص دیگر هم نظیر او را رای دادند اما یکی، دو تا، چهار تا وکیل که کار را درست نمی کند. باید تمام این وکلا ملی باشند یعنی ملت تعیین کرده باشد تا اینکه وقتی یک مجلسی تشکیل می شود یک مجلس قانونی باشد تا اینکه وقتی رای دادند، اکثریت رای داد به حسب قانون، اکثریت رأیش مثلاً صحیح باشد، درست باشد، باید قانونی باشد لکن اینها که نبوده در کار.
تمام قراردادهائی که در زمان مشروطه شده است و این قراردادهائی که در زمان رضاخان شده است، این قراردادهائی که در زمان محمدرضاخان شده است، تمام این قراردادها بر خلاف قانون
اساسی است، به خلاف میل این ملت است.
این ملت مخالف با همه اینهاست. یکی از آن هم قانونی نیست. بنابراین تمام این قراردادها با هر که قرارداد کرده باشند، خوب فرض کنید یک قرارداد مفیدی برای ملت هم باشد قانونی نیست. بله اگر چنانچه یک حکومت ملی اسلامی تشکیل شد و این قراردادها را مطالعه کردند و دیدند یک قراردادی مفید به حال ملت است (اگر توی آن باشد، نمی دانم هست یا نه) اگر دیدند یک قرارداد مفیدی به حال ملت است، خوب آن را امضاء می کنند، آن را هم قبول می کنند یعنی قبول می کنند که از حالا قرارداد می شود، قبلا باز باطل بوده، از حالا قرارداد می شود، یعنی آن دولتی که قانونی است وقتی که قرادادی را قبول کرد، قانوناً صحیح می شود این اما نه اینکه عطف به جلو هم بکنند، جلو هم، مستقر بشوند، نه آنها همه آن خلاف قانون بوده و اگر اینهائی که پشتیبانی دارند می کنند از محمدرضاخان، این دولت هائی که پشتیبانی می کنند، اصرار بر پشتیبانی شان بکنند همه قراردادهایشان ولو اینکه مفید برای ملت باشد لغو خواهد شد، باید تجدید نظر در این مسائل بکنند.
ملت ایران زیر بار این زورها نخواهد رفت. بله ممکن است که بریزند، همین طور که الان الوات را دارند می ریزند به شهرها و مردم را کتک می زنند و یا کولی ها را یا - عرض می کنم - ارتشی ها را به صورت دیگری در می آورند می ریزند مردم را کتک می زنند و اینها، ممکن است که یک وقتی هم فرض کنید که دولت شوروی و دولت آمریکا بریزد جمعیتشان را ولی شعر است اینها حالا دیگر این حرف ها نخواهد شد، ممکن است، اما شعر است. الان نمی شود روی موازینی که دنیا دارد، دنیای امروز غیر از دنیای دیروز است، اینطور نیست که هر که هر کاری هر که هر زوری دارد، آن زور را باید اعمال بکند، اینطور نیست. باید روی موازین باشد و یک ملتی همه ایستادند و می گویند که ما می خواهیم مستقل باشیم یعنی ما می خواهیم که آمریکا دخالت نداشته باشد در مملکتمان، شوروی هم دخالت نداشته باشد، انگلستان هم نداشته باشد، یک مملکتی باشد مال خودمان.
حالا ما اعلام می کنیم که اگر چنانچه این دول به اصرار خودشان باقی باشند در پشتیبانی کردن از محمدرضاخان، دولتی اگر تشکیل شد، ملت ایران امر می کند به اینکه تمام این قراردادهائی که کردید ولو به نفع ما هم باشد نمی خواهیم. اگر آمریکا زیاد اصرار در این باب بکند دیگر با او قراردادی بسته نخواهد شد. از حالا باید مقام خودش را موضع خودش را احراز کند، درست کند. هر کدام از این رئیس جمهورها و این دولت ها از حالا باید حسابشان را درست کنند با مملکت ایران و میزان این است که پشتیبانی از این آدمی که این مردم را 50 سال خانواده اش اختناق کرده اند و الان در این چند سال و در این آخر یک سال اینهمه کشتار کردند و 15 خرداد آنقدر کشتار کرده یک نفر آدم و دشمن مردم است
و مردم دشمن او هستند، اگر چنانچه اینها پشتیبانی از این بکنند و اصرار به این پشتیبانی بکنند، ملت ایران تمام قراردادهائی که اینها دارند لغو می کند و بعد از این هم با اینها قرارداد نمی بندد، نه نفتی هست، نه چیز دیگری، زهر مار هم به آنها نمی دهیم. و اگر چنانچه نه، پشتیبانی نکنند و مثل آدم زندگی کنند، موضعشان را حالا با ایران معین کنند، نفت را ما نمی خواهیم بخوریم، می فروشیم نفت را، اما می فروشیم و از آنها پول می گیریم برای ملت، نه می فروشیم و برایشان اسلحه می گیریم که به نفع خود آنها باشد.
همین دیروز، چند روز پیش از این که آقای کارتر صحبت کردند جزء حرف هائی که زدند این بوده است که الان مملکت ایران 18 میلیارد دلار از ما 18 میلیارد دلار از ما، اسلحه خریده و یک مملکت قوی ایجاد کرده است که این اسباب این می شود که برای ما یک منافعی دارد، کمونیست ها را نمی گذارد چه بشود، مسلمان های چپگرا را نمی گذارد چه بشود، ژاندارم خلیج هست برای ما و ما این برایمان خیلی ارزش دارد.
ملت ایران روی همین حرف ها دارد می گوید ما این را نمی خواهیم که 18 میلیارد از شما چیز خریده و نفت ما را داده برای اینکه ژاندارم شما باشد، پاسدار شما باشد. ملت ایران برای همین جهت است که دارد جوان می دهد، دارد مال می دهد دارد، همه چیز می دهد تا اینکه نباشد یک آدمی که اینطور خیانتکار به ملت است. همین مطلب را ایشان، یکی از مناقب ایشان حساب می کند که 18 میلیارد دلار اسلحه خریده و مملکت را یک قدرتی به آن داده که در مقابل کمونیست که دشمن ماست، در مقابل چپگراها از مسلمین که دشمن ما هستند و حافظ منافع ما در خلیج است و از این حرف ها می زنند همین حرف هائی که ملت ایران به واسطه همین حرف ها دادش بلند شده است که آقا ما نمی خواهیم بسته به غیر باشیم، ما نمی خواهیم همه منافع مملکت ما به شما داده بشود، ما می خواهیم منافع مملکت ما صرف این فقرا و بیچاره ها بشود، صرف اینهائی که آب ندارند بخورند و هیچ چیز ندارند. مناطقی در ایران هیچ چیز ندارند. شما خیال می کنید، اینها می آیند بعضی ها را نشان می دهند، آنوقت بنابراین بوده وقتی خواست مثلاً شاه عبور کند از یک جائی با یک نفر رئیس کذا، مردم را الزام کردند به اینکه باید سر جاده همه کت و شلوار خوب از جائی پیدا بکنید بپوشید بایستید اینجا، اینها ببینند تا خیال کنند همه مملکت ما دارای لباس فاخر و چه هستند. بیچاره ها گرسنگی اینجا می خوردند لکن آنوقت باید از خارج یک عده ای بیایند با کت و شلوار بایستند آنجا، یا خود اینها بروند لباس نو از یک جائی تعیین کنند بایستند آنجا و زنده باد بگویند تا اینکه آن آدمی که آمده خیال کند که واقعاً اینها یک مملکت مرفه هستند. چهار تا خیابان تهران را ملاحظه نکنید، بروید خوزستان را ببینید و اطراف خوزستان که آب همین طور هدر می رود و زمین همین طور هدر می رود و مردم همین طور گرسنگی می خورند. بروید آنجاها را ببینید که بر حسب روزنامه اطلاعات که در چند وقت پیش از این نوشته بود یا کیهان نوشته
بود به اینکه از بی آبی صبح که می شود بچه که چشمش به هم به واسطه تراخم چیز شده، با بول چشم او را باز می کنند. شما تهران را نگاه نکنید چهار تا خیابان را درست کردند و چه می کنند، به رخ دیگران می کشند که خیر، مرفه و مرفه، مملکت را باید، همه مملکت را باید نگاه کرد. آن دور افتاده ها را نگاه کن. شما در خود تهران این زاغه نشین ها را ملاحظه کنید اینها چه می کنند، چه زندگی ای دارند. داد مملکت، ملت ایران که بلند شده است برای یک همچو وضعی است که الان پیش آوردند اینها از آن طرف در بلندگوهایشان و در تبلیغاتشان هی تا رادیو را باز می کردند (اعلیحضرت آریامهر) شما شاید پیدا نمی کردید که یک جائی که تا باز می کنند (اعلیحضرت چه کرد، والا حضرت چه کرد) از آن طرف آنهمه حرف ها بود، از این طرف مردم را اینطور ضعیف و ذلیل و بیچاره نگه داشته بودند و همه گرسنه و بیچاره، یک عده هم البته مرفه داشتند از باب اینکه از خودشان بود یا اینکه روابطی با خودشان داشت یا خیر، فرض کنید یک دسته هم اینطور بود.
در هر صورت الان مردم دیگر گوش به این حرف ها نمی دهند، حکومت را نظامی کنید، همین است که هست، دولت را هم نظامی کنید، خوب همین است که هست نظامی هست الان دیگر، حالا تو تغییرش بده اسمش را دولت بگذار. الان مدت هاست که ایران با حکومت نظامی دارد می گذراند، چند تا شهرش رسماً نظامی است، بقیه اش هم غیر رسمی نظامی است. خوب غیر نظامی در کار نیست. مگر تو می توانی بدون سرنیزه زندگی کنی؟ تو یک روز سرنیزه را بردارند به باد فنا خواهی رفت. نمی توانی زندگی کنی.
حالا فرض کنید که آمریکا نقشه اش هم این باشد که بعد از این یک دولت دیگری در کار بیاورد و شاه را ببرد و یک کودتای نظامی بکند، همین نظامی است و همین بساط و همین کشتار و همین کردار، مردم هم همانند که هستند. دست برنمی دارند مردم، مردم می خواهند از زیر این بار بیرون بیایند. باید فکر بکنند، باید رها کنند ایران را، باید بروند سراغ کارشان رها کنند ایران را.
انشاءالله خداوند همه تان را توفیق بدهد. موفق باشید انشاءالله.
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.