پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی
شنبه 2 اردیبهشت 1396 9:31 PM
تاریخ: 1357/08/16
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
در طول سلطنت این سلسله یک اشتباهاتی شده است که خیلی موجب تأسف است. بعضی اشتباهات در زمان رضا شاه و بعضی هم در زمان حکومت این. از اول که کودتا شد، کودتای رضا شاه شد و با امر انگلیس ها این امر واقع شد. اشتباه این بود که، آنهایی که اطلاعات داشتند و مسائل را می توانستند بفهمند، مردم را مطلع نکردند. رضا شاه هم بعضی از این کارهائی که این آدم می کند، در اوایل امرش شروع کرد، روضه خوانی شروع کرد، دستجات ارتش را در روز عاشورا، (اینها را من خودم شاهدم، یادم هست) دسته های ارتش را روز عاشورا برای سینه زنی بیرون آورد، خودش این تکیه هائی که در تهران بود راه می افتاد دوره و به این تکیه ها یکی یکی می رفت، در آن جائی که بود روضه خوانی مفصل داشت، این سنخ حقه بازی هائی که حالا این دارد یک جور دیگر، او هم از اول با این سلاح وارد شد و همان وقت هم اشخاصی بودند که اطلاع بر این مسائل داشتند و می دانستند که این چه جور است. یکی از غفلت هائی که شده است این است که اینها شروع نکردند که به مردم، به ملت، چهره او را نمایش بدهند.
دنبال این کارهائی که ریاکارانه انجام داد، آن چهره دیگرش را نمایش داد که تمام پایگاه های مذهبی را تعطیل کرد، یعنی تمام تکیه ها و مجالس وعظ و خطابه و اینها را، تمام را بکلی تعطیل کرد که در تمام ایران دیگر یک - مثلاً - مجلس روضه خوانی، یک مجلس وعظ و خطابه نگذاشت بماند و آن کارهائی که همه می دانید کرد و باز در همان زمان یکی از اشتباهات این بود که مردم یا آنهائی که باید مردم را آگاه کنند پشتیبانی از مدرس نکردند. مدرس تنها مرد بزرگی بود که با او مقابله کرد و ایستاد و مخالفت کرد و در مجلس هم بعضی ها موافق با مدرس بودند و بعضی ها هم سرسخت مخالفت می کردند با مدرس و در آن وقت باز یک جناح هائی می توانستند که پشت سر مدرس را بگیرند و پشتیبانی کنند و اگر پشتیبانی کرده بودند مدرس مردی بود که با منطق قوی و اطلاعات خوب و شجاعت و همه اینها موصوف بود و ممکن بود که در همان وقت شر این خانواده کنده بشود و نشد. از آن بدتر که من هر وقت فکرش را می کنم واقعاً متأسف می شوم این است که خوب، متفقین حمله کردند به ایران و آن
حرف هائی که رضا شاه می زد و آن ثناخوانی هائی که برای او می کردند و خودش می کرد که دیگر این مملکت مملکتی است که هیچ کس دیگر قدرت ندارد به آن تعرض کند - هیچ کس دیگر چطور - مثل ثناخوانی های خود ایشان. پسر، پسر اوست، واقعاً پسر اوست، پسر حق است! بعد از اینکه دیدند یک طبل تو خالی بود، اعلامیه اول به دوم نرسید. اینها وقتی که می گویند مؤاخذه کرد از یکی از این سر کرده ها که آخر چرا، دو ساعت؟ گفتند پنج دقیقه باید باشد، دو ساعت چیست؟ چیزی نداشتیم، آنها همه چیز داشتند. یک مملکتی که آنهمه بساط درست کردند برای اینکه سرکوبی کرد همه را چه، همه را چه، این سرکوبی ها، سرکوبی های قدرت خود ملت بود. در زمان رضا شاه، قدرت هائی ملت داشت، البته آنها هم متعدی بودند لکن پشتوانه مملکت بودند. آنها را با همین امر خارجی ها خلع سلاح کرد و هر زور و قدرتی را با بست و بندی که می کرد با خارج و اینها، قدرتشان را گرفت و آنها هم، خارجی ها هم این مطلب را روی نقشه عمل می کردند که این قدرت هائی که در ایران هست این قدرت ها را بگیرند از دستشان و خلع سلاحشان کنند که اگر یک وقتی اینها بخواهند یک مثلاً قدرت نمائی بکنند دیگر چیزی دستشان نباشد. در هر صورت او این کار را کرد و قدرت ها را هم از دست اینها گرفت و خودش هم به همانطور که میدانید رفت و بردند او را و جواهرات مملکت را هم (به طوری که من نقل می کنم از کسی که او نقل می کرد از یک صاحب منصبی که همراه رضا شاه در این سفر موریسش بود که چمدان های جواهر همراه رضا شاه جمع کرده بود اینها را که ببرد) به او گفتند بیا برو جای دیگر، او خیال می کرد حالا می خواهند او را ببرند آنجا و خوب آنجا برود در یک قصری مثلاً زندگی کند، جواهرها را حمل کردند و او گفته بود که وقتی، یعنی قصه ها نقل کرده بود او، یکی اینکه سر پلی که باید از آنجا دیگر عبور کنند ایستاد و گریه کرد، گریه بی اثر و او را با همه جواهرات و چمدان های پر در یک کشتی بردند و بعد از آن در میان دریا که رسیدند یک کشتی دیگری که مخصوص حمل دواب بود آوردند و متصل کردند به این و گفتند برو (باید برود) رفت و چمدان ها کو؟ گفتند می آورند آنها را، ایشان از آن راه رفت و چمدان ها از آن راه رفت حالا پیش انگلیس ها. حالا ایشان هم دارد می فرستد. بله، او رفت و اینکه موجب تأسف است و واقعاً موجب تأسف است، این است که مردم دیده بودند تعدیات رضا شاه را، چیزی نبود که دیگر مخفی باشد. من خودم شاهد این قضیه بودم که وقتی که سه مملکت، یعنی لشگر سه مملکت، ارتش سه مملکت دشمن به ایران حمله کرد و همه چیز در معرض خطر بود، وقتی که رضا شاه را اطلاع دادند که بردند، مردم شادی می کردند، کانه به مقدم اینها شادی می کردند که اینها ولو دشمن هستند ولیکن از این بدتر نمی کنند. وقتی که یک شخصی، یک سلطانی، یک قدرتمندی، پشتوانه ملت را ندارد این است که وقتی که می برند او را وقتی که از آنجا بخواهد خارج بشود، عوض اینکه یک ملتی مثلاً یک انقلابی بکند که چرا، این ملت شادی می کنند که خوب شد رفت و واقعاً هم خوب شد رفت. اما آنکه تأسف دارد این است که اگر در آن وقت که متفقین آمدند و رضا شاه رفت، یکصدا بلند شده بود که ما پسرش را نمی خواهیم، نمی گذاشتند. این را آنها نصب کردند، خود شاه گفت، خود شاه نوشت این را، منتهی بعدش شنیدم که آن را حکش کردند، این جمله را که (متفقین
صلاح دیدند من باشم) این را حکش کردند. اگر آن وقت یک نفر مثلاً از رجال، یک نفر از علما، یک جمعی از مردم صدا کرده بودند که ما نمی خواهیم این سلسله را، اینها چه کردند با ما، پدرش چه کرد که این چه بکند. این یکی از غفلت هائی بود در تاریخ ایران که مسیر تاریخ ایران را اگر این غفلت نشده بود برگردانده بود و ما حالا ابتلاء به این صحبت ها اینجا نداشتیم و نه من اینجا بودم و نه آقایان، همه سر کار خودشان در مملکت خودشان بودند. این غفلت بزرگ از رجال سیاسی و علما و - عرض بکنم که - سایر اقشار مملکت ما واقع شد و این آدم را تحمیل کردند بر ما و دنباله اش را هم گرفتند که قدرتمندش کنند. از آن وقت تا حالا هم غفلت ها شده است، قوام السلطنه می توانست این کارها را بکند لکن با غفلت ها، با ضعف نفس ها، نکرد. از او بالاتر دکتر مصدق بود، قدرت دست دکتر مصدق آمد لکن اشتباهات هم داشت. او برای مملکت می خواست خدمت بکند لکن اشتباه هم داشت. یکی از اشتباهات این بود که آنوقتی که قدرت دستش آمد این را خفه اش نکرد که تمام کند قضیه را، این کاری برای او نداشت آنوقت، هیچ کاری برای او نداشت بلکه ارتش دست او بود، همه قدرت ها دست او بود و این هم این ارزش نداشت آن وقت، آن وقت اینطور نبود که این یک آدم قدرتمندی باشد و مثل بعد که شد، آن وقت ضعیف بود و زیر چنگال او بود لکن غفلت شد. غفلت دیگر اینکه مجلس را ایشان منحل کرد و یکی یکی وکلا را وادار کرد که بروید استعفا بدهید وقتی استعفا دادند یک طریق قانونی برای شاه پیدا شد و آنکه بعد از اینکه مجلس نیست تعیین نخست وزیر با شاه است، شاه تعیین کرد نخست وزیر را. این اشتباهی بود که از دکتر واقع شد و دنبال او این مرد را دوباره برگرداندند به ایران، به قول بعضی که محمدرضا شاه رفت و رضا شاه آمد. بعضی گفته بودند این را به دکتر که کار شما این شد که محمدرضا شاه رفت (محمدرضا آن وقت یک آدم بیعرضه ای بود و تحت چنگال او بود) او رفت و رضا شاه آمد یعنی یک نفر قلدر آمد. اینها آنوقت گفتند نمی دانستند که بعدها رضا شاه چند آتشه است. این هم یکی از اشتباهات بود که شده است و حالا هم یک موقع حساسی است که من از اشتباهات می ترسم. الان ماها مکلفیم دیگر، ما اشتباهات را تا حالا دیدیم و من خوف این دارم که باز اقشار این ملت ما، این رجال علمی ما، رجال سیاسی ما - عرض می کنم که - اشخاص روشنفکر ما یک اشتباهی بکنند که اگر این اشتباه بشود دیگر ما تا آخر گرفتار هستیم، دیگر چنین نیست که ما باز یک امیدی داشته باشیم که یک انقلابی بشود.
شما همه می دانید و هر کس تاریخ را می داند این را می داند که این نهضتی که الان در ایران هست شبیهش در تاریخ ایران نبوده است، اگر نگویم در تاریخ دنیا نبوده، در تاریخ ایران نبوده یعنی یک چیزی که بچه 7 ساله با پیرمرد 70 ساله با لهجه واحد بگویند که ما نمی خواهیم این را، یک نهضتی که سرنیزه ها، توپ و تانک ها، سربازها - عرض می کنم که - ارتش در خیابانها بگردند و مردم را زیر بگیرند و مردم را بکشند و باز بایستند با مشت گره زده بگویند نمی خواهیم، ما در تاریخ
ایران بی اشکال است که نداریم، در تاریخ هم من نمی دانم هست یا نه که یک همچو قصه ای مثل قصه ایران و یک همچو تحولی که در ایران واقع شده است هیچ سابقه ندارد و من می دانم این معنا را و هر عاقلی باید بداند که اگر چنانچه این نهضت خاموش بشود، دیگر قابل عود نیست. چنین نیست که این کلیدش مثل کلید برقی باشد که آدم حرکتش بدهد روشن بشود، حرکتش بدهد خاموش بشود. این حرف ها نیست در کار. این با یک زحمت هائی و با دست خدای تبارک و تعالی یک همچو مطلب بیسابقه در ایران پیدا شده است و الان هست. الان در عین حالی که دولت نظامی است و شهرهای ایران اشغال شده باید گفت که اشغال شده است شهرهای ایران، دست نظامی است و دست ارتش است معذالک از هر گوشه صدا بلند می شود و تظاهرات می شود و باز مرگ بر شاه می گویند، یک همچو مطلبی تا حالا نبوده است و بعدها هم امید اینکه یک همچو چیزی بشود نیست. من خوف این را دارم که با اشتباه ماها و شماها و اقشار ملت، این نهضت به ثمر نرسد و بخوابد و مملکت ما دیگر تا آخر اسیر باشد و زیر چکمه خارجی.
الان دارند دست و پا می زنند که با هر وسیله ای که هست چه آنهائی که توی مجلس رفتند و با اسم وکالت رفتند در مجلس، چه آنهائی که بیرون مجلس هستند و از طرفدارهای شاه هستند، دارند دست و پا می کنند که این را نگهش دارند، با هر وسیله ای که هست، با این مانورهائی که در مجلس این چند وقت دیدید که طی شده است و این مخالف شد و آن موافق شد آنجا، این همه مخالف ها و موافق ها در یک چیز با هم موافقند و آن این است که شاه باشد. (انتخابات آزاد!) این فریاد می زنند انتخابات آزاد، معنی انتخابات آزاد چیست؟ معنی این است که اعلیحضرت همایون امر کنند که مردم انتخاب بکنند و این رژیم به جای خودش رسمی و امر انتخابات هم به دست شاه، یعنی به امر او لکن آزاد! این معنی انتخابات آزاد! باید رژیم دموکراسی باشد، شاه سلطنت کند، نه حکومت. این حرف ها، همه این حرف ها توی مجلس گفته بشود، بیرون مجلس گفته بشود، هر جا گفته بشود، این مطلبی است که آنها الان از خدا می خواهند که یک همچو چیزی را ملت قبول کند که شاه سلطنت کند و حکومت نکند، دو سه ماه هم همین کار را می کند، یک سال هم ممکن است همین کار را بکند، ولی فردا چه؟ ما فرض هم می کنیم که خوب ایشان سلطنت بکند و دیگر از این به بعد حکومت نکند، دیگر از این به بعد هم یک آدمی بشود که انقلاب ماهیت بدهد و بشود یک نفر آدم سالم صحیح خیلی تمام عیار، ما فرض این را می کنیم، فرض باطل، اینهمه جنایات که کرد چه، هیچ؟ اشخاص عادی اگر یک کسی یک نفر آدم را بکشد، بعد بیاید بگوید آقا معذرت می خواهم ببخشید، رهایش می کنند؟ قانون رهایش می کند این را؟ یا نه؟ خوب ببخشید که تو آدم کشتی، ببخشید هم حرف شد؟ یک آدمی که 25 سال بر مقدرات مملکت ما مسلط بود و 25 سال یا بیشتر خیانت به مملکت ما کرد، تمام ثروت این مملکت را داد به غیر، تمام چیزهای مقدرات این مملکت را به دست غیر سپرد، نفت ما را آنطور از بین برد، گاز را از آنطرف از
بین برد، دارد می برد، این همه آدم کشت، این همه قتل عام ها کرد، قتل عام 15 خرداد 15 هزار نفر کشتار بود، قتل عام های حالا در این سال های اخیر بیشتر از این معانی بود، حالا می فرمایند که خیر ما اشتباهاتی کردیم، حال دیگر ما تعهد می کنیم!! ایشان فرمودند تعهد می کنیم که از این به بعد اشتباه نشود!! ما فرض می کنیم که شما تعهد بکنید که از این به بعد اشتباه نشود و اشتباه هم ما فرض می کنیم که خیر دیگر بعدها نشود، تا حالایش چه؟ رجال سیاسی یا - عرض می کنم که - رجال علمی را که ده سال، 15 سال، 5 سال تا کم و زیاد، اینها را به حبس انداختید و اینها را آنقدر زجر دادید، آنها را آنقدر چیز کردید، آمدند بیرون با مزاج های ضعیف، حالا همین قدری که از زندان رها شدند، تمام شد؟! ده سال عمر یک نفر انسان را، عمر هزاران نفر انسان را تو در حبس ها از بین بردی حالا هیچ؟! ما بگذریم که می خواهد آقا سلطنت حالا بکند؟!
حالا بگوئیم که بسیار خوب اعلیحضرت بفرمایند آن بالا و سلطنت کنند و روز سلام هم همه بیایند به سلام ایشان و خودشان هم در قصر اعلای کجا مشغول عیاشی بشوند، دیگر لازم نیست حکومت بکنند. حالا مسأله اینطور است؟ این را هیچ انصاف داری، هیچ مسلمانی این را می تواند بگوید؟ هیچ مسلمانی هیچ آدم با وجدانی، هیچ انسانی می تواند یک همچو حکمی بکند که یک نفر آدم جانی که بیست و چند سال بر این ملت حکومت باطل کرده، حکومت غیر قانونی کرده، بیست و چند سال مال این مردم را هدر داده، بیست و چند سال قتل عام ها کرده، اجانب را بر این مملکت مسلط کرده، حالا تا گفت که خوب من اشتباه کردم، ببخشید من اشتباه کردم اشتباهاتی واقع شد، این اقرار به جرم است که در محاکم با این اقرار به جرم این را محکومش می کنند، حالا ما فرض می کنیم بسیار خوب شما دیگر حالا عابد و مسلمان شدید، اما تا اینجا چه؟ تا این حدی که شما این عمل ها را کردید، در محاکم دنیا، در محکمه عدل الهی، در احکام اسلام، در احکام قوانین عرفیه، هیچ، تمام شد؟ تا معذرت خواستید چون شما شاه هستید، چون معذرت خواستید تمام شد؟ ما رها کنیم و برویم؟ حالا دیگر هر کسی برود سر کسب خودش؟ ساختن یا ذکر سازش، ذکر سازش با این آدم، طرح این مطلب که ما با این یک سازشی بکنیم، این سلطنتش باشد حکومت نکند یا خیر ایشان بروند و فرح خانم تشریف بیاورند و سلطنت بر ما بکنند و بعدش هم خیر، انتخابات آزاد و همه چیز درست، طرح این خیانت بر ملت اسلام، بر این ملت مظلوم است. این مادری که دیروز با 5 نفر عائله اینجا نشسته و نهار خورده و امشب وقتی که می رود سر سفره دو نفر پیرزن و پیرمرد هستند و چند نفر جوانشان مرده، اینها هیچ دیگر؟ ایشان معذرت خواستند تمام شد؟ آدم مسلم می تواند این حرف را بزند؟ این جوانمرده که می بیند جوان ها دارند می روند به مدرسه و بچه او دیروز می رفته و حالا نیست در این جمعیت، در مقابل اینها جواب چیست؟ آخر ما چه بگوئیم به این ملت؟ ما بگوئیم با اعلیحضرت ساختیم و خون های بچه های شما هیچ؟ زیر پا؟ تمام؟ این خیانت نیست؟ چطور در ذهن یک آدم باید یک چنین چیزی واقع بشود، این چه غفلتی است؟ این چه غفلت شیطانی است؟ چه وسوسه شیطانی است که در ذهن آدم بیاید که حالا ما دیگر بگذریم، دیگر چه بکنیم؟ حالا بگذریم دیگر، (بر همه رنج وارد شده، گذشتیم ما،
شما هم بگذرید دیگر.) چه چیز را بگذریم، مگر حق من است که بگذرم؟ این حق یک ملت است. مگر می تواند کسی بگذرد از این حق؟ یک ملت است، اسلام است، خداست، مگر قابل عفو است؟ من خوف یک همچو اشتباه و لغزشی دارم و باید همه دست به دست هم بدهند و این لغزش را نگذارند واقع بشود. این تشبثاتی که الان از همه اطراف تشبث شده است و تشبث دارند می کنند، بر شما جوان هاست که در اینجا صدا بلند کنید، بر آنهائی که در ایران هستند در ایران صدا بلند کنند، نگذارند در این موقع حساسی که به آخر سنگر رسیده است یک وقتی برد کند این آدم، این خطری است الان برای ایران، الان یک خطر بزرگی برای ایران هست که اگر یک سستی بکنند و یک لغزش در اینجا واقع بشود، یا بترسند از این هیاهوئی که کارتر در آنجا گفته است که خیر ما منافعمان پیش ایشان است، ایشان - حاصل - با عبارت دیگر خدمتگزار ماست، ما نمی گذاریم، این نوکر باید بماند اینجا. تعبیر او با این تعبیر نیست اما واقعش همین است. تعبیرش، لفظش این نیست، واقعش این است که ما دیگر از کجا پیدا کنیم یک همچو نوکری. این را نباید از آن بترسید.
با یک ملت نمی شود که یک کار تحمیلی تا آخر بشود، چنانچه دیدیم که با نظامی نتوانستند این کار را بکنند. ایشان خیلی هم میل داشت، خیلی هم مایل بود که نظامی ها قتل عام بکنند، اصلاً یک دو سه میلیون جمعیت را بکشند، لکن نمی شود، قضیه اینطور نیست. آن اربابها هم نمی توانند این کار را بکنند. حالا خیال کنید که اگر این کار نشود از آن طرف لشکر روس وارد می شود!! از آن طرف لشکر آمریکا وارد می شود!! و از آن طرف لشکر انگلیس وارد می شود!! اینها شعر است حالا، یک ملت وقتی یک چیزی را نخواهد، نمی شود و حالا ملت نمی خواهد. یک ملت است، قضیه یک حزب و - یک نمی دانم - یک جبهه و یک - عرض بکنم - جمعیت نیست، یک ملت است که الان می گوید نه، در مقابل (نه) ملت، نه سرنیزه کارگر است، نه تانک کارگر است، نه توپ کارگر است، نه تشرهای توخالی کارتر و نمی دانم کرملین. این حرف ها نیست تو کار، هر چه می خواهند تو روزنامه هایشان بنویسند یا می خواهند خود ایشان را بلند کنند.
ما امیدواریم که خداوند این اجتماع ایرانی ها را بر حق خودشان پیروز کند. ما امیدواریم که خداوند تائید کند این شجاع هائی که در ایران قیام کرده اند و می خواهند حق خودشان را بگیرند و ما همه موظفیم که هر کدام در هر جا هستیم به هر قدر می توانیم کمک کنیم به ایرانی ها انشاءالله، همه مان، یعنی همین مقدار هم که می توانیم کمک کنیم که هر کداممان در هر جا هستیم بگوئیم به آنها. شاید نمی دانم چند هزار ایرانی در خارج کشور است، این چندین هزار ایرانی که در خارج کشور هست می توانند به چند صد هزار خارجی مطلب خودشان را بگویند، این تبلیغاتی که در خارج شده است خنثی
کنند که (یک جمعیتی هستند اینها هرج و مرج طلبند و قابل این نیستند که به اینها آزادی بدهیم) این حرف های مفتی که شاه و بلندگوهای شاه دارند، اینها را باید خنثی بکنید شماها. مردمی هستند که ایستاده اند می گویند ما حقمان را می خواهیم. ما می خواهیم آزاد باشیم، ما می خواهیم زیر دست مستشارهای آمریکائی نباشیم. این رشد ملت ماست. ملت ما یک رشدی کرده است که دیگر نمی خواهد این مسائل را و نخواهد دیگر انشاءالله شد این مسائل. خداوند همه تان را انشاءالله تائید کند.
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.