0

صحیفه نور امام خمینی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی
شنبه 2 اردیبهشت 1396  9:31 PM

بیانات امام خمینی در مورد توبه و تعهدات فریبکارانه شاه

تاریخ: 1357/08/15

 

تعهد بر جبران اشتباهات گذشته و استمداد از روحانیون، از تشبثات شاه برای حفظ سلطنت

اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
باز شاه به دو وسیله برای نجات خودش متوسل شد، یکی به وسیله فریب، یکی به وسیله سرنیزه. به وسیله فریب این بود که نطقی که کرد التزام داد، تعهد داد به ملت که این اشتباهاتی که کرده است دیگر همچو اشتباهی نمی شود و از این به بعد دیگر به قانون اساسی به همه معنا عمل می شود و جبران آن اشتباهاتی که کرده بوده میکند و از عموم ملت خواستار شد که دست از این مخالفت بردارند و از آیات عظام و علمای اعلام خواستار شد که مردم را هدایت کنند که آنها آرام باشند و از سایر اقشار ملت از قبیل کارگرها و محصلین و جوان ها و همه اینها خواستار این شد که از این مخالفت ها دست بردارند و به ایران فکر کنند.
در حرف های ایشان خیلی مسائل هست، یکی اینکه بررسی بشود که آیا این کارهائی که تا حالا انجام داده است، اشتباهات بوده یا تعمدات بوده. این مخالفت هائی که از قانون کرده، از اسلام کرده، این خیانت هائی که به ملت کرده، این جنایت هائی که کرده است، آیا آنطور که ادعا میکند این اشتباهی این کار را کرده است؟ مثلاً این نفتی که به آمریکا داده خیال کرده است که اینها یک طایفه ای از، یک محله ای از ایران است، یک شهری از شهرهای ایران است و نفت را دارد به ایرانی ها می دهد؟! این اسلحه هایی که به درد ما نمی خورد و به جای نفت پایگاه برای آمریکا درست کرده است خیال کرده است که این اسلحه ها ارز است؟! پول است؟! اشتباه کرده این؟! به خیال اینکه دارد پول می گیرد، لیره می گیرد این چیزها را گرفته است؟! این جنایت هائی که در ایران تا حالا کرده است، حبس هائی که کرده است، زجرهائی که کرده است شکنجه هائی که داده است، قتل های عامی که کرده است اینها اشتباهی بوده است؟! مثلاً به مدرسه فیضیه که ایشان کماندوها را فرستادند و ریختند در مدرسه فیضیه و قرآن ها را آتش زدند، عمامه ها را آتش زدند، جوان ها را دست و پا شکستند، حجره ها را خراب کردند، شکستند، خیال می کرده است که این یک جائی از روسیه است و حمله به روسیه است و اشتباهی، اشتباه از کار درآمده؟! عقیده ایشان این بوده است که مدرسه فیضیه یک جائی است که از محل های

صحیفه نور جلد 3 صفحه 19

اجانب است؟! یا این اشخاصی که ایشان حبس کرده اشتباه کرده است و این اعتقادش این بوده است که در باغستان اینها را برده است؟! و حالا معلوم شده نه، این حبس بوده نه باغ!! این اشخاصی را که از علما در حبس رفتند یا کشته شدند یا پای آنها را در روغن داغ گذاشتند یا آنطور که می گویند اره کردند پای بعضی ها را و همین طور از رجال سیاسی، اشتباهات بوده؟! اینها تخیلات بوده است؟ حالا از این اشتباهات دیگر ایشان نمی کنند و حالا تعهد دارند می دهند؟! مگر همین ایشان نبودند که اول سلطنتشان قسم خوردند، تعهد دادند (خوب کسی که بخواهد سلطنت پیدا بکند این تعهدات را باید بدهد) ایشان تعهد داده است و همین التزامات که حالا دارد می گوید آنوقت هم داده است و بعد از آن تعهدات و التزامات این کارها را کرده است. حالا یک تعهد دیگری که می دهد یعنی حالا فرق کرده است این تعهد با آن تعهد؟! یعنی حالا می گوید تعهدی است که دیگر قابل برگشت نیست؟!این تعهد آنوقت برگشت داشته اما حالا این تعهد دیگر قابل برگشت نیست؟! حالا این اشتباهاتی که کرده است چطور جبران شده است؟ بیش از ده سال عمر یک انسان را، نه یک انسان، آنقدر انسان را ده سال در حبس، در یک محفظه با آن وضع، با آن شکنجه ها، با آن اذیت ها، با آن اهانت ها، ده سال، پانزده سال یک قدری کمتر، یک قدری بیشتر عمر اینها را تلف کرده، اینها جبرانش چیست؟ همین تعهد آقا جبران کرد اینها را که من تعهد کرده ام؟! یک کسی که اینقدر جنایت کرده، حالا به مجرد اینکه آمد تعهد کرد حالا می خواهد تمام بشود قضیه؟! حالا ما فرض می کنیم که خیر تعهد ایشان صادقانه است، فرض است بر او (مطلب معلوم است) رضا شاه به مرحوم فیروز آبادی وقتی آمده بود به نجف، مرحوم فیروز آبادی در حرم ملاقات کرده بود، رضا شاه گفته بود من مقلد شما هستم آقا. مرحوم فیروز آبادی گفته بود (مطلب معلوم است) .
قضاوت ایشان من را یاد کتاب موش و گربه انداخت امروز. کتاب ارزنده ای است کتاب موش و گربه، کتاب آموزنده ای است. این همان وضع حال سلاطین و قلدرها را در وقت قدرت و در وقت کمی قدرت، وضع حیله بازی آنها را مجسم کرده است به اسم کتاب موش و گربه که سجاده را یک وقت انداخته و نماز خوانده و توبه کرده و پیش خدا استغفار کرده که من دیگر کاری نمی کنم، تا این موش های بیچاره بازی خوردند و برایش چیز بردند و امثال ذالک و بعد هم افتاد پنج تا از آنها را یکدفعه گرفت. آنوقت یکی یکی می گرفت حالا پنج تا پنج تا. ما می دانیم که شما توبه تان همان توبه گرگ است، همان توبه گربه است، این را ملت دیگر می داند، لازم نیست اینقدر شما زحمت بکشید و هی حرف بزنید. این آیات عظام و علماء اعلام که حالا ایشان می گویند که (هدایت کنید مردم را، چه بکنید) اینها آنها بودند که تا دیروز هر وقتی که این صحبت می کرد (ارتجاع سیاه) اسم اینها بود. در لغت شاه اینها مرتجعین بودند آنهم مرتجعین سیاه.
در یکی از نطق هایشان (آنوقت که ما قم بودیم) ایشان در یک جایی، یکی از شهرهای ایران گفت که از اینها، از این مرتجعین مثل حیوان نجس احتراز کنید. آن حیوان نجس که آنوقت گفت، حالا آیات عظام شد و علمای اعلام! اگر مهلتش بدهند این آیات عظام و علمای اعلام که نفس بکشد، نفس

صحیفه نور جلد 3 صفحه 20

دوم باز حیوان نجس است. این اشتباهات که همه آن تعمدات بوده است و همه آن کارهای عمدی بوده است و خیانت ها همه عمدی بوده است و ایشان می گوید اشتباهات شده است، اینها اگر چنانچه این ملت به این مهلت بدهند تمام این اشتباهات دوباره از سرگرفته می شود. الان این یک حیله ای است که ایشان مرتکب شده اند. از آن طرف با نطقش که (من متعهدم دیگر از این کارها نکنم، بیائید به حال ایران فکر بکنید، بیایید همه تان به فکر ایران باشید!) ما به ایشان می گوئیم که ما چون فکر ایرانیم این حرف ها را داریم می زنیم. این ملت که می بینند ایران را شما از دست اینها دارید خارج می کنید، همه قلدرها را بر ما مسلط کردید، همه مخازن ما را بردید، از این جهت است که این ملت این قیام را کرده و این نهضت را کرده. ما هم برای این است که به فکر ایران هستیم و داریم فکر ایران را می کنیم، با شما که مبداء اشتباهات به قول خودتان و تعمدات به قول ما هستید مبارزه و معارضه می کنیم. فکر اسلام، فکر یک کشور مسلمان، فکر - یک - مستضعفین ما را وادار کرده که با شما اینطور معارضه و مخالفت بکنیم. (پس بیائید فکر ایران بکنید) ما فکر ایران می خواهیم بکنیم، فکر ایران هستیم، نه اینکه ما چون - شما را - با شما معارضه کردیم پس از فکر ایران رفته ایم. این باز این حرف را رها نمیکند این آدم. چه جور، چه عنصری است این آدم؟ چه جور فکر می کند یا اینکه کی را بازی می خواهد بدهد؟ این الان به نظرش کی رسیده؟ کی بازی می خورد از این حرف که اگر ایشان نباشند ایران نیست دیگر. همین که ایشان سرشان را زمین بگذارند (بالاخره ایشان یک وقتی خواهند مرد، انشاءالله زودتر) آن روز به فرمایش ایشان دیگر ایرانی در کار نیست! بالاخره پس ایران از دست ما رفته است، یا حالا که بعد از ده روز دیگر، یا بعد از مثلاً چند ماه دیگر به فرمایش ایشان ایران دیگر رفتنی است برای اینکه آن که ایران را نگهداشته ایشان است و وقتی ایشان نباشد دیگر تن ما مباد!

صحیفه نور جلد 3 صفحه 20


این یک راه است که ایشان تشبث کرده و همان راه خدعه است که دیروز وزیر ایشان آمد و وزیر ایشان هم که ایشان گفته است (یا که از بالا سر، ارباب ها دیکته می کنند این حرف ها را) آن روز هم خودشان آمدند و (اشتباه کردیم و چه کردیم، بیایند همه با هم چه بکنیم، جوان ها بیایند با هم مصالحه بکنیم) به این حرف مردم گوش نداد. همین امروز در جاهای مختلف ایران در تهران و جاهای دیگر همان حرف هایی بود که بود.
 

چماق و سرنیزه دو پناهگاه شاه

تشبث دومشان هم این بود، پناه به سرنیزه برده. الان دو پناهگاه ایشان دارند یکی چماق است، چماق اشرار یا آنهائی که اجیر کردند، پول می دهند یک اشراری را اجیر می کنند و با چماق به جان مردم می اندازند، یکی هم سرنیزه این اشخاصی که در خیابان ها دارند چه می کنند. این سرنیزه تازگی ندارد حالا مدتی است که با سرنیزه ما زندگی می کنیم، ملت ایران مدتی است که، ایشان دیگر پناهگاهی ندارد جز سرنیزه و چماق. آقائی که تا دیروز، حالا هم اگر یک خرده رهایش کنند باز می گوید این حرف را، حالا عجب است که امروز نگفته که ملت شاهدوست؟! اصفهان داشت فریاد مردم بلند

صحیفه نور جلد 3 صفحه 21

می شد و داد و قال می کردند که مرگ بر این سلطنت پهلوی. ایشان در نطقش می گفت مردم اصفهان شاهدوست!! آن کس که پهلویش بوده از عمالش (مردم ایران اصلش به تخت و تاج علاقه دارند! علاقه ذاتی این مردم به این تخت و تاج دارند!) این منطق ایشان است که مردم رژیم سلطنتی را می خواهند، چه بکنند بیچاره ها، الان این همه فریادها برای این است که احتمال می دهند خدای نخواسته مثلاً یک رژیم سلطنتی به هم بخورد از این جهت به خیابان ها می ریزند و فریاد می زنند!!
 

ایستادگی ملت در برابر حکومت های نظامی رسمی و غیر رسمی شاه

این هم یک تشبث ایشان کردند که به سر نیزه پناه بردند و به چماق پناه بردند. اینهم یک چیزی است که تا حالا مدتی است که این مسأله هست و فایده نکرده یعنی آن حکومت نظامی که از قوانینش مثلاً این است که یا اعلام کردند به اینکه بیش از دو نفر نباید اجتماع بکنند، اگر اجتماع بکنند چه خواهد شد، در همان پشت سر اعلامیه و پشت سر این حرفها هفتاد هزار نفر، صد هزار نفر، سیصد هزار نفر مردم حرکت می کردند و از این طرف و آن طرف می رفتند و حرف هایشان را می زدند. این حکومت نظامی نتوانست در مردم تأثیر بکند. یک مردمی که از جان خودشان گذشتند دیگر این را نمی شود با حکومت نظامی اینها را جلوگیری کرد. یک مردمی که جوانشان را می دهند و بعد هم افتخار می کنند، یک زنی که اولادش را، جوانش را فدا می کند و بعد هم می گوید که من مفتخرم به اینکه یک همچنین خدمتی به اسلام کردم، این نمی شود دیگر با سرنیزه، مگر سرنیزه غیر از این است که می کشد آدم را آن هم می گوید من می خواهم بکشند مرا. این را نمی شود با سرنیزه، این راه حل های احمقانه است که یک وقت حکومت نمی دانم آشتی می آورند و آن بساط را درست می کنند حالا هم حکومت نظامی آوردند، حکومت نظامی! مگر شما تا حالا حکومت مان نظامی نبوده؟ بله حاکمش نظامی نبوده است یعنی یک نفر وکیل بوده حالا حاکم شده اما حکومت، آنکه طرز حکومت بود طرز حکومت نظامی بود یعنی همه ایران حکومت نظامی بود، بعضی های آن رسمی بود، بعضی های آن غیر رسمی بود. مردم حکومت نظامی را دیده اند دیگر چیز عجیبی نیست که حالا به چشم مردم عجب بیاید و بترسند از آن، چیز عادی مردم است. کسی خیال کند که این راه حل است، حکومت نظامی راه حل است یا دنبال این مثلاً آمریکا خیال بکند به اینکه کودتای نظامی می شود، کودتای نظامی میشود این رژیم را می برد و نظامیان می آیند، مگر می شود؟ یعنی در مردم مگر تأثیر دارد این؟ مردم عادت کردند به این حکومت نظامی ها. یک چیز تازه ای یک وقت بود، سابق بله، سابق ایام که مردم باز آشنا به این مسائل نبودند و نشده بودند، اگر یک نظامی می آمد توی بازار و هر غلطی می خواست بکند کسی نبود بگوید نه. اگر دو تا ستاره اینجای یک کسی بود دیگر وامصیبتا بود، هر جا می رفت و هر کاری می خواست بکند و هر شرارتی می خواست بکند، کسی نبود که بگوید نه، اما حالا اگر خودش هم بیاید وسط میدان می ریزند تکه تکه اش می کنند. حالا غیر آنوقت است، این ملت غیر آن ملت است. این تحول که حاصل شده است برای این ملت، مردم را عوض کرده، یک چیز دیگرند اینها، یک موجودات دیگری شده اند

صحیفه نور جلد 3 صفحه 22

اینها. اینها دیگر خوف اینکه حکومت نظامی بشود یا مثلاً یک رژیم نظامی روی کار بیاید، اینها خوف این را دیگر ندارند برای اینکه نظامی هم این است که اینها دیده اند و همراهش مبارزه و معارضه کردند و ازش کتک هم خورده اند و آدم هم ازشان کشته اند، همه اینها را مردم دیده اند. وقتی بنا شد که آدم را بخواهند بکشند، چه رژیم نظامی باشد، چه حکومت نظامی باشد، چه عادی باشد. مردم تن داده اند به کشته شدن. بنابراین اینها راه حل نیست که کسی بخواهد حل کند یک قضیه ای را یعنی درد مردم را دوا بکند.
 

مخالفت روحانیون با شاه بر سر اغراض و منافع شخصیه نیست

در روزنامه شوروی هم یک چیزی نوشته بود (یکی از اتباع آمریکا هم، از دوستان شاه و اتباع آمریکا هم همان را تکرار کرده بود که این، آن به تعبیر دیگر آمده، این به تعبیر دیگر) به تعبیر اینکه این روحانیون که در این قضایا مخالفند با شاه این اصلاحات ارضی ضرر به آنها زده است، چون ضرر به آنها زده است از این جهت منافعشان در خطر شده است، اینها مخالفت می کنند. آن هم گفته است که فلان آدم، فلانی، این غرض شخصی دارد با شاه. ما دیروز عرض کردیم که غرض شخصی نیست و قضیه این حرف ها نیست. اما این که او نوشته است، آن هم اشتباه است برای اینکه روحانیون حالا زندگی شان خیلی بهتر از آنوقتی است که اصلاحات ارضی نشده بود، هر که می خواهد برود ببیند. اگر مسأله، مسأله چیز است که زندگی شان چطور است، زندگی روحانیون حالا صد درجه بهتر از آنوقت است، چیزی از آنها بهم نخورده است که، اگر نفوذ کلمه ندارند، که نفوذ کلمه هم دارند لکن دارید می بینید دیگر. اگر ندارند چطور ایشان تشبث کرده که (ای مراجع عظام، ای علمای اعلام بیائید این مردم را هدایت کنید، بیائید چه بکنید) یک دفعه اینها آن می شوند! یک دفعه وقتی جواب کاغذ مراجع را می دهد در همان اوایل امر می گوید که می نویسد که، شما بروید ارشاد عوام را بکنید یعنی شما حق دخالت در امور مملکت ندارید، بروید ارشاد عوام بکنید. به ایشان باید گفت که ما ارشاد عوام را کردیم، عوام الان هدایت شدند و ارشاد شدند و شما خواب بودید اینها ارشاد کردند، حالا که ارشاد کردند تشبث پیدا کردید که (حالا بروید دیگر، مرا حفظ بکنید الان و چه بکنید، به ایران فکر بکنید!)
 

مظاهر تمدن بزرگ!!

اینها تشبثات است، فایده ندارد هیچی غیر از یک کلمه و آن این است که این رژیم برود و این آمریکا و شوروی و - نمی دانم - انگلستان و همه اینهایی که در این سفره ایران که افتاده مجانی دارند استفاده می کنند، اینها هم دست مجانشان را بردارند. ما که نمی خواهیم بهشان نفت ندهیم تا دست و پا بزنند که یک ملت هائی را از سرما خواهید شکست، نخیر، ما می خواهیم نفتمان در اختیار خودمان باشد، هر مقدار دلمان می خواهد بفروشیم و می فروشیم. هر رژیم پیش بیاید نفتش را می خواهد بفروشد اما نه اینطور. غارت گری را ما با آن مخالفیم، نه فروش را به قیمت صحیح خودش به قیمت

صحیفه نور جلد 3 صفحه 23

صحیح خودش می فروشیم و ارز می گیریم. پول می خواهیم ما، می خواهیم مردم برای -مردم- صرف بشود. اینجا نفت ما را زیادتر از آن اندازه ای که باید استخراج کنند استخراج می کنند، پول هم که نمی گیرند یا آهنپاره می گیرند یا طیاره های به آن قیمت های گزاف می گیرند. آن مقداری هم که می گیرند صرف این ملت نمی شود. الان این ملت چی دارد بیچاره؟ شما چهار تا بازاری مثلاً چیزدار تهران را یا چهار تا از ارباب هائی که از همین طعمه ارتزاق می کنند نگاه نکنید، شما پایتان را توی زاغه ها بگذارید، شما پایتان را تو دهات بگذارید بروید خوزستان و دهات خوزستان را ملاحظه کنید، تأسف دارد خدا می داند. آب، شط آب دارد در خوزستان. من یک وقتی که شاید سی سال پیش از این، چقدر سال پیش از این بود که عبور کردم از، به خوزستان رفتم، می خواستم عتبات بروم، خوب این آب یک شط آب است، یک رود و دو رود نیست، یک شطی که کشتیرانی توی آن می شود، زمین، تا چشم می کنی زمین افتاده و هیچ زراعت ندارد، من توی ذهنم آمد که شاید، شاید خاک این لیاقت زراعت ندارد. یک جایی پیاده شدیم من رفتم خاک را برداشتم خاک خوب، لکن دست خیانت نمی گذارد. آب از آنجا دارد هرز می رود زمین هم آنجا افتاده است و مردم خوزستان برای اینکه بچه هایشان را که مریض می شوند پیش یک طبیب بروند طبیب نیست، هیچی ندارند، در ده تا ده، بیست تا ده یک وقت می بینی یک درمانگاه نیست، تمدن بزرگ این است؟! یک درمانگاه در بیست تا ده! بعضی جاها درمانگاه اصلش نیست، طبیب نمی دانند چی است. در روزنامه های خودشان نوشتند که آب اینقدر نیست که -این- صبح که این بچه - را - از خواب بلند می شود و چشمش را به واسطه تراخمی که برای خاطر حکومت فاسد این تراخم ها هست، چشمش را نوشته آب ندارند تا تر کند چشمش باز بشود، با بول این کار را می کند. در روزنامه بود این با بول این چشم بچه را که -تراخم- به واسطه تراخم به هم چسبیده تر می کنند که نوشته اند برای نداشتن آب (توی روزنامه اینطور بود) یک همچو زندگی ما داریم در اثر اشتباهات آقا!! آقا اشتباه کرده اند تا حالا، حالا بعد از این اشتباهات بیرون می روند یعنی ایران می شود تمدن بزرگ! اشتباه شما یکی و دو تا و ده تا نیست، تعمدات شما یکی و دو تا و ده تا نیست. مرتب از ما این روزنامه نگارها می پرسند به اینکه خوب، شما چرا با شاه بدی؟ این چرا دارد؟! خوب شما بپرسید، این ملت، این فریاد بچه ها و آن فریاد بزرگ ها ببینید چه کرده این آدم که با او بد هستند. با او بد هستند از باب اینکه یک دشمنی شخصی با هم دارند؟! سی میلیون دشمن شخصی است؟!
 

آشتی و سازش با شاه خیانت به اسلام و ملت است.

این شاه اینقدر خیانت کرده است و اینقدر جنایت کرده در این مملکت که دیگر راه آشتی نیست. راهی نیست که کسی بگوید که شما اشتباهاتتان تا حالا هیچ، حالا از این به بعد انشاءالله که اشتباه نمی کنی. راه نگذاشتی برای این کار. امکان ندارد یک همچو مطلبی. اگر یک روحانی، یک سیاسی، یک بازاری، یک دانشگاهی بخواهد بگوید که بیائید، به مردم بخواهد این را بگوید بیائید با هم خوب سازش کنید، شاه امروز آمده توبه کرده و - عرض کنم که - استغفار کرده، خوب، بیائید

صحیفه نور جلد 3 صفحه 24

ببخشید، این را مردم خائن می دانند چه چیز را ببخشیم؟ مگر یک مطلبی است قابل بخشش؟ آقا بچه ها و جوان های ما را به خون کشیده، چه چیز را ببخشیم ما؟ مملکت ما را به باد داده این آدم، کجایش ببخشیم؟ از حالا به بعد چی؟ خاندان های مردم را به عزا نشانده، حالا بسم الله الرحمن الرحیم تمام شد قضیه؟! (ببخشید من اشتباه کرده بودم) این حرف شد در عالم؟! برای کی این حرف ها را این می زند.
در هر صورت مسیر همین است. غیر از این، هر کس غیر از این فکر کند خائن به ملت است، خائن به مملکت است. هر کس غیر از این فکر کند خائن به اسلام است. اگر این را مهلت بدهید فردا نه اسلام برای شما می ماند، نه مملکت برای شما می ماند، نه خاندان برای شما می ماند. مهلت ندهید این را، فشار بدهید این گلو را تا خفه بشود.
انشاءالله خداوند همه شما را توفیق بدهد، مؤید باشید، خونسرد باشید و خداوند شر این ارباب ها را از سر ما کم کند.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها