پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی
شنبه 2 اردیبهشت 1396 9:31 PM
تاریخ: 1357/08/14
بسم الله الرحمن الرحیم
باز امروز در روزنامه های شوروی (برای من ترجمه کرده بودند) در یکی از آنها تیترش این بود که اسلام افیون جامعه است.
ما هر نظامی را یک دفعه ملاحظه می کنیم، خود نظام را، مثلاً نظام شاهنشاهی، نظام جمهوری، یکی هم حکومت اسلام است. یک وقتی متن اسلام را بررسی می کنیم ببینیم که آیا متن ماهیت اسلام چطور است، آیا این افیون است و در دعوت هائی که کرده است دعوت کرده است به اینکه مردم چرت بزنند؟ بخوابند؟ تنبلی کنند؟ یک بررسی راجع به خود متن اسلام است که سندش قرآن است (از همه سندها، بالاتر در اسلام قرآن است) یک بررسی در قرآن باید بشود و آن کسانی که گوششان پیش روزنامه ها و - عرض می کنم که - مبلغین خارجی هست باید سربسته و در بسته یک مطلبی را قبول نکنند. کسی که یک مطلبی بشنود و قبل از اینکه دلیلی بر آن مطلب پیدا بکند قبول کند، این از فطرت انسانی خارج است. فطرت انسانی اینطور است که مطلبی را همین طوری قبول نمی کند تا هر چه گفتند فوراً قبول کند، این طور نیست، بلکه اگر مطلبی به او تبلیغ کردند یا مطلبی را گفتند، این دلیل می خواهد که به چه دلیل شما یک همچو مطلبی را مثلاً می گویید.
اینها می گویند، مال حالا هم نیست، سابقه دار است مساله و ریشه اش هم برای این است که این ملت اسلام را از قرآن جدا کنند، از اسلام جدا کنند. این تبلیغاتی که شده است و از تعبیراتشان گاهی (اسلام افیون جامعه است) (که همین امروز آنچه می خواندم نوشته بود یا دیروز دیدم) گاهی (دین افیون جامعه است) وقتی دین را می گویند که افیون جامعه است، باید انسان ببیند که اولاً این حرفی که اینها می گویند و تبلیغی که اینها می کنند، اساس این حرف چه است، برای چه یک نفر روزنامه نویسی که در شوروی هست او یک همچو مطلبی را، تیتری را در روزنامه اش می نویسد، این چه نظری دارد که از آن طرف دنیا یک همچو مطلبی را می نویسد که اسلام کذا یا دین کذا؟ و اساس این مطلب چه هست؟
اساس این مطلب همین است که اینها که می خواهند استفاده بکنند از شما و مملکت شما، استثمار کنند شما را و مملکت شما را هم هر چه دارد ببرند، باید آن چیزهائی که احتمال می دهند که مانع باشد از این غارتگری، اینها را از جلو بردارند که آزادانه بتوانند یک کاری را که می خواهند انجام
بدهند. چه بکنند؟ این مانع یا احتمال مانعیت در چه هست؟ یکی در اسلام است، خود اسلام یا دین، - اینها دیدند که دین یک مطلب - نه اینکه اینها همین طور خودشان گفتند، اینها مطالعات کردند و روی مطالعات این مسائل را می گویند، طرح می کنند. اینها متن قرآن را مطالعه کرده اند، اسلام را هم مطالعه کردند و فهمیده اند که قرآن یک کتابی است که اگر مسلمان ها به آن اتصال پیدا کنند، تودهنی می زند به این اقوامی که می خواهند بیایند سلطه پیدا کنند بر مسلمین. قرآن می گوید هرگز خدای تبارک و تعالی سلطه ای برای غیر مسلم بر مسلم قرار نداده است، هرگز نباید یک همچو چیزی واقع بشود، یک تسلطی، یک راهی، اصلاً یک راه نباید پیدا بکند (لن یجعل الله للکافرین علی المسلمین سبیلاً) اصلاً راه نباید داشته باشند. مشرکین و این قدرت های فاسده، راه نباید داشته باشند بر مسلمین.
اینها مطالعه کردند، دیدند که وضع قرآن و اسلام و متون اسلام چه است که اگر این متون را مسلمین بر آن اطلاع پیدا کنند و اتصال پیدا کنند مسلمین بر قرآن و متشبث بشوند به قرآن و اسلام، فاتحه این غارتگری ها و این سلطه جویی ها را می خوانند، پس چه بکنند که این سلطه جویی ها به قوت خودش باقی باشد و این غارتگری ها هم ادامه پیدا کند؟ اینها باید این ملت را از اسلام جدا کنند. ادیان دیگر هم، چون این مطلب تابع به آنطور که مثلاً پانصد سال، هزار سال سابقه داشته باشد نداشته است. آن وقتی که اروپایی ها راه پیدا کردند به ممالک شرق و دیدند که یک طعمه خوبی است ممالک شرق و برای بلعیدن این طعمه مطالعات کردند، این مسایل پیدا شده است. اینکه سایر ادیان را هم می گویند مقدمه این است که اسلام را بگویند و الا آن ادیان دیگر خیلی مورد احتیاطشان نیست، مقدمه این است که اسلام را در نظر مسلمین از آن پایه ای که دارد منحطش کنند، مسلمین را از اسلام جدا بکنند، به ذهنشان بیاورند که اسلام یک دینی است که آمده است که جامعه را خواب کند تا قدرتمندها بخورند این جامعه را. منطق اینها این است (یعنی منطق نیست) حرف اینها این است و حرف هم روی این اساس است که می خواهند که با این کلام، با این تبلیغات شما را جدا کنند از اسلام. باید همین طوری، جوان های ما همین طور قبول کنند که تا در یک روزنامه ای، در یک کتابی، در یک مجله ای نوشته شد که اسلام افیون جامعه است همه دست بگیرند و بگویند همین است؟! کسی که یک مطلبی را همین طوری قبول کند، این اصل از فطرت اسلامی، از فطرت انسانی خارج است. فطرت انسانی برای هر مطلبی که واضح نیست دلیل طلب می کند، همین طوری قبول نمی کند.
خوب ما باید مطالعه کنیم ببینیم که آیا متن اسلام که سندش قرآن و حدیث است، این متن اسلام اینطوری است؟! قرآن اینطوری است که جامعه را دعوت کرده به اینکه خواب بروند و قلدرها بخورند این جامعه را؟! سلاطین و - نمی دانم - اینها بخورند این جامعه را و هر کاری دارند، هر سلطه ای که دارند آن سلطه را تحقق بدهند؟! یا قرآن اینجور نیست؟ این خیلی دقت نمی خواهد، یک نظر سطحی می خواهد به قرآن که قرآن را بخواند یک نظر سطحی ببینند که در قرآن راجع به جنگ ها چقدر است
و جنگ ها با کی بوده. چقدر آیات ما راجع به جنگ ها و آداب جنگ و تحریک به جنگ و وادار کردن و امر کردن و الزام کردن به اینکه مسلمین باید بروند سراغ قتال و جنگ، چقدر آیات است و جنگ با کی بوده است. این یک مسأله سطحی است این دیگر دقت و علمیت نمی خواهد، جنگها با مشرکین بوده است. در حجاز اولی که شروع به جنگ شد، خوب پیغمبر اکرم در مدینه بودند و عده هم کم بود و - عرض می کنم - تا اندازه ای که توانستند، قبلاً که در مکه بودند نقشه کشی بود، مسأله، مسأله درست کردن کار و سازنده کردن بود که افراد را بسازند و آنجا هم مجال اینکه یک کاری انجام بدهد، ندادند مشرکین. این مشرکین ثروتمند و قدرتمند هیچ مجال ندادند که پیغمبر دعوت بکند در مکه، چندین سال هم مثل حبس بود، در آنجا بلکه همه اش در مکه که بود یک حبسی بود برای او (مثل حالای ایران که یک حبسی است برای مردم، حالا نمی خواهم چه بکنم) وقتی که ایشان دیگر از مکه یا مایوس شدند یا دیدند که مدینه برای کارشان بهتر است با مدینه ای ها روابط پیدا کردند و روابط زیر زمینی و سری پیدا کردند و مطلب را مهیا کردند و رفتند مدینه. مدینه رفتند و خیلی طول نکشید که جنگ ها شروع شد به دعوت قرآن یعنی متن اسلام، یعنی سند اسلام، جنگ ها در مدینه شروع شد و چندین جنگ، زیاد جنگ ها بوده است، این جنگ ها با کی بوده است؟
افیونی که اینها می گویند می گویند که اسلام که افیون جامعه است اسلام آمده است مردم طبقه سه و فقرا را بر ایشان لالائی بگوید، خوابشان بکند تا آن قدرتمندها بخورند آنها را، منافع آنها را بلع کنند!! بلکه ادیان را می گویند اینها که اصل ادیان را آن قدرتمندها درست کرده اند برای همین معنا، یک دینی درست کرده اند که مردم را دعوت کنند به اینکه مردم مزاحمت با آنها نکنند، دعوت کنند به اینکه بخورید و کتک بخورید و صحبت هم نکنید، حرفی نزنید. ببینیم این جنگ های متعددی که در اسلام واقع شده، زمان رسول اکرم بوده (حالا بعد از زمان رسول اکرم باز حرف دیگر است) زمان خود پیغمبر اسلام بوده است که متن اسلام است، دیگر هیچ حاشیه نیست، متن اسلام است، قرآن است و آن که قرآن را آورده است برای مردم، آنی که اینها می گویند که دین را قدرتمندها درست کردند که آن ضعفا و فقرا را، منافعشان را استثمار کنند و استعمار کنند، ببینیم که آیا این جنگ ها، جنگ اینطور بوده است که پیغمبر اکرم همدست شده است با قدرتمندها و حمله کرده به فقرا؟! یا با فقرا ساخته و حمله کرده به قدرتمندها؟ هر کس همان ظواهر اول تاریخ را ببیند می بیند اینطوری بوده که پیغمبر یک دسته فقیر دورش جمع بوده اند یک دسته بوده اند که هیچ جا نداشتند غیر صفه، اصحاب صفه، یعنی یک جائی که توی این حیاط یک جایی شما فرض کنید که یک جائی بود به آن صفه می گفتند، اینها آنقدر بی جا بودند که اصحاب صفه ای داشتند و اصحاب پیغمبر بودند و آنجا می خوابیدند، اینقدر بی چیز بودند، چیزی نداشتند اینها، فقرا بودند، اینها بودند که در جنگ ها یک خرما را (در تاریخ است اینها) یک دانه خرما را این می گذاشت دهانش که یک خرده ای چیز پیدا کند در می آورد می داد به آن، آن هم می گذاشت دهانش بعد در می آورد می داد به آن، جنگ هم بود دارائیشان این بود، وضع زندگی، آنی که اطراف پیغمبر جمع شده بودند گداها بودند، خوب فقرا و گداها جمع شدند دور پیغمبر، همین فقرا و
گداها با تعلیم قرآن در زمان خود رسول اکرم حجاز را فتح کردند، آنهایی که هیچی بودند. یعنی پیغمبر نتوانست مکه بماند، شب، نصف شبی فرار کرد از مکه به مدینه بعد از اینکه روابطش را با مدنی ها و با بعضی از مدنی ها درست کرده بود فرار کرد از آنجا به مدینه نصف شب و نمی توانست در آنجا هیچ کاری انجام بدهد. وقتی هم آمد مدینه وارد شد به یک عده ای که همانطور که عرض کردم اینها از فقرا بودند. نه اینکه اینها از اغنیاء و ثروتمندها بودند و پیغمبر با ثروتمندها بست و بند کرد که فقرا را مثلاً خاموش کند.
تمام جنگ هائی که پیغمبر کرده است با این مشرکین عرب، مشرکین طاغی بوده، مشرکین قدرتمند بوده، جنگجو بوده منتهی تعلیمات اسلام و آن دلداری هائی که اسلام به این عدد کم می داده است آنها را جوری تربیت کرده بودند که یکی آنها یک وقت صد نفر را می کشت. یک نفرشان صد تا را می کشت. تعلیم اسلام بوده است، یعنی اسلام یک جور انسان و یک جور آدمی بار می آورده است که در مقابل قدرت ها از هیچ چیز نمی ترسیدند، همچو قدرتمند اینها بار آمده بودند که یکیشان می گفت که من با شصت هزار نفر، این مال بعد از اسلام است، بعد از پیغمبر اکرم است، شصت هزار نفر لشکر آن طلیعه لشکر روم شصت هزار نفر بودند، طلیعه اش یعنی آنها که جلو آمدند که لشکر حالا عقبند. اسلام اینطور آدم هائی می سازد که گفت که سی نفر بیاید همراه من می رویم توی شصت هزار نفر آدم. سی نفر! سی تا یکی! با او چک و چانه کردند که آقا نمی شود، قبول کرد که شصت نفر، شصت تا آدم رفت و شصت هزار رومی را عقب نشاند. خوب رفتند شبیخون زدند و با شمشیر آنها را زدند و شکستشان دادند آنها را. اینها طبقه فقرا حالا زمان پیغمبر را داشتم عرض می کردم که ما باید ببینیم که آیا این قرآن که متن اسلام است و این پیغمبر که آورنده اسلام و آنوقت اسلام بی حواشی بوده و خود اسلام بوده، متن اسلام بوده، این اسلام در آن متن اولیه ای که هیچ دیگر تصرفی از هیچ جا در آن نبوده، این آیا مردم را دعوت کرده به اینکه با اغنیاء بسازید؟! اغنیاء اگر از شما چیزی بردند، این قدرت ها اگر آمدند و مال شما را برداشتند، شما دیگر حرف نزنید؟! شما انشاءالله بهشت می روید، حرف نزنید؟! یا همین قرآن مردم را، این گداها را - عرض می کنم - فقیر، آن فقیرها که نه مکان داشتند و یک عده کثیری از آنها روی صفه مسجد یعنی یک جای بی سقف، زمین بی سقف آنجا زندگی می کردند و پهلوی هم می خوابیدند و هیچ چیز هم نداشتند که بخورند، یک چیزی یابه آنان می دادند از این طرف و آن طرف می رفتند پیدا می کردند می خوردند و آن جمعیتی که یک خرما را این طوری دور می زدند، با این جمعیت راه افتاد و حجاز را، قدرتمندها را عقب زد، این افیون است؟ یا این محرک است؟ تو با این حرفت می خواهی افیون درست کنی. اینهائی که این حرف را زدند که اسلام افیون است، می خواهند مسلمین را خواب کنند، می خواهند مسلمین را از اسلام جدا کنند و مسلمین خواب بروند و آنها مال مسلمین را بخورند. این کلام افیون است، نه اسلام افیون است. اینکه می گوئید اسلام افیون جامعه است، خود این برای اغفال مردم است. چیزهائی که برای اغفال مردم است این افیون است، نه اینکه آمده است، نه آن حقیقتی که آمده و در همان زمان خودش با یک عده فقیر، مملکت حجاز را فتح کرده
و عدل و انصاف را تا آخر حجاز برده. این زمان خود پیغمبر است، بعد که قدرت پیدا شد و - عرض بکنم که - قوه پیدا شد در همان قرن اول اسلام، در همان قرن مثلاً سی سال، در همان قرن های اول، سی سال اول و سی و پنج سال اول، دو تا امپراطوری را اینها شکست دادند، امپراطور روم و امپراطور ایران، ایران را فتح کردند، روم را فتح کردند. این افیون است؟!
این اسلام آمده است که بسازد با کسری و مردم را بگوید تبعیت کنید از کسری؟! این آمده است که بسازد با سلطان روم و بگوید به مردم روم، تعلیم کند که بسازید با اینها؟! یا این آمد و دو تا امپراطوری را شکست داد و عقبشان زد برای اینکه عدل را در عالم و برای این فقرا برای اینکه این فقرا را آنها می خوردند جلویشان را بگیرد؟
مردی که تو روزنامه، حالا این را می نویسد، در یک همچو زمانی این مطلب را می نویسد که افیون است. خوب پیش تر یک غفلت هائی بوده است، شده است یک غفلت هائی اما خوب الان مردم، جوان های ما قرآن را نگاه کردند، از قرآن هم اطلاع دارند، مع الاسف خوب بعضی شان هم همین طور یک چیزی قبول می کنند، همین طور یک صدائی که می آید اینها دنبالش می روند. یک صدائی بلند شود اینها هم دنبالش می روند اما انسان، آدم باید اگر یک مطلبی را شنید راجع به یک نظامی، راجع به یک جهتی مطلبی را شنید، باید برود مطالعه کند ببیند صحیح می گوید این آدم. این مردیکه که نوشته است اسلام افیون جامعه، این واقعاً اسلام افیون جامعه است؟! این خود اسلام. می آئیم سراغ آنهائی که اسلام در زمان خودش یعنی زمانی که متن بوده است و پیغمبر بوده و قرآن، پیغمبر بوده و قرآن، بعدش هم در زمان های بعدی که اسلام با چیزها، جنگ ها، جنگ های بین همین طایفه طبقه سه بوده است با امپراطوری ها، منتهی اسلام همچو قدرتی داده بود به این یک عده جمعیت کم چند هزاری که رفتند امپراطوری روم را فتح کردند و امپراطوری ایران را هم فتح کردند، امپراطوری ایران که وقتی که مثلاً در جنگ ها تجهیز قوا می کردند، اسب هایشان چه و - عرض می کنم - زین های اسب طلا، نمی دانم چه بساطی اینها داشتند، همین سر و پا برهنه ها را، همین هائی که پیاده می رفتند و چندتایشان یک شتر داشتند و البته یکی یک شمشیر داشتند، قدرت داشتند، شمشیر داشتند اما چند نفر با هم یک شتر داشتند و چند نفر با هم مثلاً یک اسب، ده تا اسب در یک جمعیتشان پیدا می شد، اسبی نداشتند، شتر حسابی نداشتند، اسبی نداشتند، آذوقه حسابی نداشتند اما قدرت داده بود اسلام به اینها یعنی تحت تعلیمات متن اسلام و آن کسی که متن اسلام را پیاده کرده بود، یک همچو قدرتی به مسلمین داده بود که همین آدم هائی که دیروز چیزی نبودند و یک عده فقرائی با هم آنجا می لولیدند، امروز شمشیر را کشیدند و دو تا امپراطوری که تمام دنیا، آن وقت از اینجاها خبری نبوده، آن وقت این دو تا امپراطوری بوده است و یکی روم بوده و یکی ایران بوده است، این دو امپراطوری را، این یک مشت عرب مفلوک و گدا که شمشیر چند تا در این مثلاً ده هزار، بیست هزار نفر بوده، اینها همه شمشیر نداشتند، همه زره نداشتند، همه چیز نداشتند، با همین دست خالی راه افتادند لکن قدرت روحی داشتند، مثل ما نبودند که ضعیف النفس و ضعیف القلب باشند، قدرت روحی -روحی- داده بود
اسلام به آنها، همین عده قلیل با همین قدرت الهی که به آنها داده شده بود و پشتوانه ای که اسلام دنبالش بود و دعوتی که اسلام می کرد از اینها، راه افتادند و آن دو تا امپراطوری بزرگ را شکست دادند و فتح کردند. ایران فتح شد در زمان قبل از اینکه سی سال از اسلام بگذرد، ایران فتح شد و روم فتح شد و مملکت اسلام رفت تا آن طرف آفریقا و تا همه جا، تا اسپانیا رفت خوب بعد بیعرضگی کردند خود مسلمان ها که یک مسأله دیگری است.
پس ما متن اسلام را که مطالعه بکنیم اینجور نبوده است که متن اسلام آمده است که سلاطین را تسلط بدهد بر فقرا، بر طبقه بعد، قدرتمندها را سلطه بدهد بر غیر قدرتمندها، متن اسلام اینجور نبوده است.
آنهائی که دعوت به اسلام می کردند مثل خود پیغمبر و بعدش مثلاً خلفای اولی که یک جور دیگری بودند و بعدش حضرت امیر سلام الله علیه، اینها چه جور بودند؟ اینها چه جور آدم هائی بودند؟ چه جور زندگی می کردند؟ آیا اینها هم از آنها بودند که ملای درباری بودند؟ مثلاً پیغمبر درباری خودش بوده است ؟! یا اینکه پیغمبر با دربارها جنگ کرده، دربارها را شکسته؟ حضرت امیر درباری بوده است؟! یا حضرت امیر هم جنگ کرده با یک قدرتی که متشبث به اسلام هم بوده مثل معاویه که حجت ما الان بر این نزاعی که بین، بر این مبارزه ای که بین مسلمین و بین این دستگاه فاسده است حجت ما در جواز این و لزوم این عمل، حضرت امیر سلام الله علیه است و عمل سیدالشهداء سلام الله علیه که دو نفر آدمی که اینها قدرت داشتند، آن شامات را آنها گرفته بودند و تحت قدرتشان بود و جنگ ها، چیزها داشتند، فوج های از سرباز داشتند اینها که مسلمان بودند. حالا کسی به ما بگوید خوب این مردیکه که قرآن چاپ کرده است. این مسلمان است؟! ما حجتمان بر این است که اگر چنانچه این مبارزه را ادامه بدهیم و صد هزار نفر از ما کشته بشود، برای دفع ظلم اینها و برای اینکه دست آنها را از مملکت اسلامی کوتاه کنیم ارزش دارد. حجتمان هم کار حضرت امیر سلام الله علیه و کار حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه است. یزید هم یک قدرتمند بود و یک سلطان بود و - عرض می کنم که - همه بساط سلطنت را یزید داشت، بعد از معاویه او بود دیگر، حضرت سید الشهداء به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ با ظل الله طرف شد؟ (سلطان را نباید دست زد) ، به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ سلطان عصری که شهادتین را می داد و می گفت من خلیفه پیغمبر هستم. برای اینکه یک آدم قاچاق بود، برای اینکه یک آدمی بود که می خواست این ملت را استثمار کند، می خواست بخورد این ملت را، منافع ملت را می خواست خودش بخورد و اتباعش بخورند، آنقدری که او خورد بیشتر است از اینقدری که این آقا می خورد؟! حساب باید کرد. اینها هم عبارت است از آن کسانی که در صدر اسلام بودند و اسلام با دست اینها قدرتمند شده و بسط پیدا کرده. خود پیغمبر با
قدرتمندها جنگ کرده و بعدش هم آنهائی که صدر اول بودند باز با قدرتمندها و سلاطین جنگ کردند، بعدش هم حضرت امیر با قدرتمندها جنگ کرده است، کجایش افیون بوده؟ کجای اینها درباری بودند؟
می گویند که ما می خواهیم که یک مملکتی باشد دمواکرسی باشد. شما حساب بکنید که، ببینید که اسلام (ما حساب صدر اسلام را می خواهیم بکنیم که متن اسلام است، خود اسلام و متن اسلام است) ببینیم که آیا این حکومت اسلام و این رژیم اسلام، یک رژیم دموکراسی بوده است؟ یک رژیم قلدری و استبداد بوده؟ شما این قصه هائی را که تاریخ نقل کرده است، این قصه ها زیادند اما حالا یکی دو تا قصه اش، این قصه هائی که تاریخ نقل کرده شبیه این را در یکی از ممالک که درجه اول از دموکراسی را دارد بیاورید بعد بگوئید که این بهتر از آن. یک قصه مال رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم (قصه هاست منتها حالا من یکیش را می گویم) . یک قصه مال حضرت امیر سلام الله علیه، یک قصه هم مال عمر. وقتی که عمر می خواست برود به مصر برای اینکه فتح کرده بودند مصر را و قدرتمند شده بود اسلام، همه جا را گرفته بودند، می خواست وارد بشود به مصر، یک شتر بود و خودش بود و یکی هم همراهش، سوار این شتر یکیشان می نشست و آن یکی جلویش را می گرفت و می برد، آن که خسته می شد (قسمت کرده بودند) این سوار می شد. آن وقتی که وارد (به حسب تاریخ) مصر شدند، نوبت آن غلام بود که سوار باشد و آقای خلیفه جلو شترش را گرفته بود و داشت می بردش که مردم مصر آمده بودند به استقبال. خلیفه عبارت از این بود. ما عمر را قبول نداریم اما این عمل، عمل اسلامی آنوقت بوده یعنی نقش اسلام بوده است ولو خودش یک آدمی بوده که ما نپذیرفتیم او را، اما عملی که کرده است این عملی بوده که نقش اسلام این بوده یعنی پیغمبر هم این صورت بود. یعنی پیغمبر هم سوار یک الاغی می شده یک کسی هم پشتش می نشسته و مسأله برایش می گفته، آن را تعلیمش می کرده، آن پشت سری را تعلیمش می کرده. شما در تمام این دموکراسی ها بیاورید که اینجوری باشد که سلطان وقت که سلطنتش چند مقابل ایران بوده است، چند مقابل فرانسه بوده، شما بیاورید یک سلطان - دموکراتی که با غلام خودش اینجوری رفتار بکند که آن سوار بشود، یک شتر باشد و چیزی بیشتر از این نه، آن جمال و جلال هیچ نباشد در کار. هر سلطانی دموکراتی را که بیاورید اگر بخواهد وارد یک مملکت شکست خورده بشود، ببینید با چه جوری وارد می شود، آنها چه جوری وارد می شوند، این هم وارد شده در یک مملکتی که فتح شده است، سوار شتر غلام و - خودش - حالا نوبت او هست، خودش دستش را جلو گرفته و افسار شتر را دارد می کشد، آمدند اشراف مصر آنجا و همه هم تعظیم کردند. این تعلیم اسلام بوده. خود پیغمبر اکرم وقتی که در یک جمعیتی بودند و نشسته بودند می خواستند مثلا مسأله بگویند و صحبت بکنند و قضاوت بکنند و همه کارها، وضع جوری بوده است که کسی وارد می شد از خارج و او را نمی شناخت نمی دانست کدام یکی آقاست - عرض می کنم که - سلطان به اصطلاح هست و کدام یکی رعیت است، اینها دور هم نشسته بودند با هم وعده کرده بودند،
صحبت می کردند، هیچ معلوم نبود که پیغمبر این است یا این است یا او هست، دور تا دور نشسته بودند، این مسندی هم که برای من، شما برای من درست کردید این هم نبوده، روی زمین می نشستند، همین روی زمین می نشستند، همان روی زمین نهارشان را می خوردند، آن هم آن نهار، شما خیال کردید یک نهاری درست می کردند، سفره می انداختند، یک بساطی بوده است؟ همان آدمی که، همین حضرت امیری که سلطنتش بیشتر از چند مقابل ایران بوده، سفره اش چی بوده؟ یک ظرفی بوده که توی آن نان های جو بوده و سرش را هم مهر می کرده که مبادا دخترش مثلاً یا پسرش ترحم کنند و توی این یک چیزی بریزند، یک چربی، یک روغنی که یک خرده نرم بشود، سرش را مهر می کرده که دست به آن نزنند وقتی می خورده. این نان خشک خوراک این امپراطور بوده که از مملکت ایران بیشتر تحت امپراطوریش بوده، آن سلوکش که گفتم.
دو تا قصه از آنها نقل می کنم، حضرت رسول (ص) در آن اواخر عمرشان رفتند منبر فرمودند که هر کس به من حقی دارد بگوید. خوب کسی حقی نداشته بود. یک عرب پا شد گفت من یک حقی دارم (چی هست) ؟ شما در جنگ کذا که می رفتید یک شلاقی به من زدید (به کجا زدم) ؟ به شانه ام، (بیا عوضش بزن) گفت نه من آنوقت شانه ام باز بوده، شما هم شانه تان را باز کنید، (بسیار خوب) شانه را باز کرد، عرب رفت بوسید، گفت من می خواستم ببوسم بدن رسول الله را، یعنی مسأله این بوده و مطلب این است که یک رئیس مطلق حجاز آنوقت بوده است و جاهای دیگر، او بیاید بالای منبر و بگوید هر کس حق دارد بگوید، یک نفر نیاید بگوید به اینکه توده شاهی از من برداشتی. حالا اگر چنانچه هر یک از این ممالک دموکراسی را بیاورید، یکی برود بالای منبر بگوید که هر که حق دارد بگوید، اولاً می گوید این را؟ حق می دهد به ملت که اگر یک شلاقی زده باشد بیا شلاقت را بزن؟ این حق را کدام دموکراسی، کدام سلطان، کدام رئیس جمهور، کدام - عرض می کنم - سلطان عادل و دموکراسی یک همچو کاری می کند؟ این اسلامی است که می گوئید استبداد است و این دموکراسی های دیگر. ما می گوئیم که دموکراسی نیست ممالک شما، استبداد با صورت های مختلف، رئیس جمهوری های شما هم مستبدند به صورت های مختلف منتهی اسم، اسماء خیلی زیاد است، الفاظ خیلی زیاد است، محتوی ندارد.
حضرت امیر سلام الله علیه آنوقتی که سلطنتش (من تعبیر به سلطنت می کنم روی مذاق حالا والا نباید این تعبیر را بکنم) خلافتش که همین نظیر سلطنت ها بوده است، یعنی نظیر به این معنا که همه جا تحت ولای او بوده است، چندین مقابل ایران بوده، حجاز و مصر و عراق و ایران و خیلی جاها، قاضی خودش نصب کرده برای قضاوت، عربی رفته، یهودی است، رفته است شکایت کرده پیش قاضی از حضرت امیر که یک زرهی از من است پیش ایشان، حالا من که چیزش را نمی دانم اما اصل متن قضیه را می دانم، قاضی خواست حضرت امیر را، رفت در محضر قاضی ای که خودش او را نصب کرده است، قاضی حضرت امیر را احضار کرد، رفت، نشستند جلو او، حتی تعلیم داده به قاضی، ظاهراً
در همین جا است که (نه، به من زیادتر از این نباید احترام کنی، قضاوت باید همچو هر دو علی السواء باشیم) یکی یهودی بود و یکی هم رئیس - عرض می کنم که - از ایران گرفته تا حجاز تا مصر تا عراق، قاضی رسیدگی کرد و حکم بر ضد حضرت امیر داد. شما پیدا بکنید در تمام دوره های سلطنت ها و رئیس جمهورها و اینها یک همچو وضعی که یک رئیسی با یک یهودی که تبعش بوده و با آن قاضی ای که قاضی ای بوده است که خودش رعیت است آن قاضی، شما پیدا کنید یک همچو قضیه ای در تمام جمهوری ها، در تمام سلطنت ها، در تمام رژیم ها تا ما بگوئیم رژیم اسلام یک رژیمی است که پائین تر از سایر رژیم هاست. ما که رژیم اسلام را می خواهیم، یک همچو چیزی می خواهیم. ما که می گوئیم حکومت اسلام، همچو چیزی می خواهیم. ما می خواهیم یک حکومتی باشد که اگر قاضی دادگستری او را احضار کرد، برود آنجا. حالا به اعلیحضرت می شود گفت که شما، یک کسی بگوید که شما مال مرا غصب کردید؟! یکی از این مازندرانی ها برود بگوید که شما مال مرا غصب کردید؟! قاضی جرات می کند؟! حالا هم حتی، حالا هم که همه بچه ها دارند داد می زنند که مرگ بر شاه، همین حالا هم جرأت می کند قاضی که احضاریه بفرستد برای اعلیحضرت؟! حالا چند سال پیش از این را که می دانید چه مصیبتی بود. رئیس جمهوری اینجا چطور، قاضی، قاضی دادگستری احضارش میکند؟ احضار کرد، می رود آن محضر بنشیند حکم بر خلافش بکند، بی چون و چرا قبول می کند؟ ما که می گوئیم حکومت اسلام، اینها تبلیغات می کنند که اینها می خواهند هرج و مرج کنند. این هرج و مرج است که ما می خواهیم؟! ما این را می خواهیم، ما می خواهیم یک حاکمی در همه ایران (اگر انشاءالله موفق بشوند مسلمین) در همه ممالک اسلامی، یک حکومت باشد آنجوری، یک حکومت باشد که مال مردم را نخورد، یک حکومت باشد که برای قانون متواضع باشد یعنی سر پیش قانون فرود بیاورد، قانون هر چه گفت قبول بکند، نه اینکه قانون برای مردم عادی باشد، قدرتمندها از قانون مستثنی باشند. الان مالیات قدرتمندها نمی دهند، تقسیم اراضی قدرتمندها نشده است، قدرتمندها، این حرف ها نیست. علم تا پریروز هم همه املاکش سر جای خودش بود برای اینکه وزیر دربار بود و نخست وزیر بود. نیست این حرف ها حرف است این حرف ها، اصلاحات، بازی بود این حرف ها انقلاب سفید همه اش بازی بود.
من حالا خسته شدم لکن به شما آقایان عرض بکنم تبلیغات سیصد ساله است که اسلام را، مسلمین و اسلام را از هم جدا کرده. تبلیغات قریب سیصد ساله است که روحانیین را با شما جدا کرده. روحانیین در زمان رضا شاه پهلوی سوار اتومبیلشان نمی کردند. مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی رحمة الله گفت من عراق می خواستم سوار اتومبیل بشوم شوفر گفت که ما دو تا طایفه را سوار
نمی کنیم یکی آخوند یکی فاحشه را. زمان رضا شاه ما اینجور بودیم. زمان این هم که شما دارید می بینید. آنها تبلیغاتی است که از خارج برای این است شما را از روحانیین جدا کنند، از اسلام جدا کنند آنوقت تمام منافع شما را ببرند و یکی نباشد بگوید نه.
من حالا دیگر حال این را، وقت این را ندارم که بعد بیائیم سراغ این طبقات بعد و بعد از آن اوائل اسلام و ببینیم که کی بوده است که تا حالا که ما اینجا نشستیم، بر ضد این سلاطین قیام کرده، این چه جمعیتی بوده اند، آیا اینها مسلمین بوده اند یا نه؟ این مردی که الان نوشته است که اسلام افیون جامعه است، الان این قیامی که در ایران شده است و نهضتی که الان بالفعل شده است، این نهضت، نهضت اسلامی است یا نهضت دیگری؟ این نهضت اسلامی به برکت اسلام و - عرض می کنم که - مسلمین، به راه مسلمین پیدا شده است، داد اسلام است که بلند شده است و دارد با مشت می زند تو دهن شوروی یا تو دهن امریکا، این افیون است؟! اسلام افیون است؟! تو الان می گویی افیون است که مردم را دلسرد کنی، بگذارند نفت ها را بخورید و گازها را بخورید. خودت هم می دانی که افیون نیست. همه شماها می دانید که اسلام محرک است. اسلام مردم را رو به ترقی برده است، رو به جنگ برده، رو به جدال با کفار برده است و با شماها.
الان در یک وقتی می گویند که اسلام افیون است که مملکت ایران و سی میلیون اسلامی و مسلم قیام کردند بر ضد قدرت ها و همه هم اسلام است که اینها را وادار کرده بود و همه داد اسلام دارند می زنند در یک همچو وقتی این مردک می نویسد که اسلام افیون جامعه است، شاید چند تا جوان هم از آنها که غفلت دارند از امور، همین طوری قبول بکنند. بیدار بشوید آقا! ای جوان های ما بیدار بشوید! بدانید نقشه ها چه است برای چه شما را می خواهند دور کنند از اسلام؟ برای چه شما را می خواهند به مکتب های دیگر نزدیک کنند؟ اینها خیر شما را نمی خواهند، اینها می خواهند شما را ببلعند. اسلام نمی گذارد شما را ببلعند، روحانیت اسلام نمی خواهد شما را ببلعند. انشاءالله خداوند همه شما را توفیق بدهد. موید باشید.
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.