0

صحیفه نور امام خمینی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی
شنبه 2 اردیبهشت 1396  9:31 PM

بیانات امام خمینی در مورد تشبثات و نیرنگ های شاه برای دوام سلطنت

تاریخ: 1357/08/13

 

ترور و تهدید، افراد تاثیری در نهضت ملت ایران ندارد

بسم الله الرحمن الرحیم
اطلاعات ما زیاد است و تشبثات شاه و هواخواهان شاه هم زیاد. اینها راه های مختلفی برای تصفیه ملت داشته اند و دارند که از راه قدرت و اعمال زور و نظامی و قوای انتظامی و شهربانی و اینها که با تجربه معلوم شد که اینها نتوانست ملت را ساکت کند و یا از راه تهدیدها، به خیال اینکه مثلاً تهدید به ترور کردن یک فرد، این تاثیری دارد و ملت ما الان اتکاء به شخص دارد. این ملتی که جوشش اش حالا از باطنش هست و به طور خودکار الان دارد عمل می کند و هیچ قدرتی نمی تواند این ملت را اینطور به پیش براند، اینطوری که ملاحظه می کنید که سرتاسر یک کشور سی و چند ملیونی (از آن دهات گرفته تا آن شهرهای بزرگ، از مرکز گرفته تا شهرهای دور دست، دهات دور دست) اینها همه با یکدل و یکجهت ایستاده اند و فریادشان بلند است که ما نمی خواهیم این سلطنت پهلوی را. این الان اگر یک وقتی هم که مثلاً بوده است، یک تحریکاتی بوده است، یک چیزهائی بوده، یک دعوت هائی بوده و این دعوت ها اینجور شده است، حالا دیگر آنطور نیست، حالا دیگر افرادی که آنها توهم می کنند باشد یا ترور بشود و نباشد، این ملتی که راه را دیگر یافته است، دیگر دنبال این نیست که راه یافته را دوباره بیابد، راهش معلوم شده دیگر. تا حالا که زحمت ها کشیده شده است این است که راه را به مردم یاد دادند، راه معلوم شده است الان. الان دیگر مملکت ایران و جمعیت مملکت ما به طور خودکار عمل می کند، یعنی در تعطیلش دیگر منتظر این نیست که زید بگوید تعطیل کنید یا رئیس صنف یا روحانی یا سیاسی، ابداً دنبال این مطلب نیستند، تشخیص دادند که امروز باید تعطیل بشود سرتاسر ایران یکدفعه می بینید تعطیل می شود، شهرهای بزرگ تعطیل می کنند از باب اینکه تشخیص می دهند که امروز تعطیل است. این کسی باشد یا نباشد دیگر این فرق نمی کند. این تهدیدها یک تهدیدهای بچگانه است که یک دفعه توهم این بشود که مثلاً زید را ترور می کنند و وقتی ترور کردند آتش خاموش نمی شود، آتش اگر روشن تر نشود خاموش نمی شود. این هم یک تشبث بچگانه است که اینها گاهی می کنند و سابقه هم دارد که گاهی می کردند، حالا هم باز کرده اند و می کنند.

صحیفه نور جلد 2 صفحه 289

 

عدم موفقیت مردم فریبی ها و تشبثات شاه و طرفدارانش در رکود نهضت

اخیراً بعد از اینکه دیدند که دولت آشتی نتوانست کار خودش را انجام بدهد و از اول یک دولتی بود که می خواست با فریبکاری مردم را منصرف کند و بخواباند این نهضت را و وعده هائی داد و عمل هائی کرد و چیزهائی، اما همه اش چیزهائی که خواست ملت این نبود، یک چیزهائی دیگر بود خواست ملت، اینها تبع خواست ملت بود. (قمارخانه ها را بستیم) هزار جور مرکز فحشا باز است، بالاترین مرکز فحشا دستگاه محمدرضا خان است که درش باز است، در فحشا. فحشای نه به آن معنی، فحشا به آن معنائی که بدتر از فحشا است. فحشا به آن معنی که یک بارگاه به تمام معنی ظلم، یک بارگاه به تمام معنی خیانت، به تمام معنی جنایت، در اینجا را اگر بستید ملت یک قدری آرام می شود (یک قدری البته، نه تمام) اما قمارخانه ها را بستید - کدام - مثلاً ملت آمده و اینهمه فریاد می کند که، داد می زند و کشته می دهد که قمارخانه ها باز است؟! ملت این را می خواهد؟! البته خوب این هم یکی از چیزهائی است که می خواهد اما صدای ملت را باید از توی خیابان ها شنید، چه می خواهد.
بعد از اینکه دولت آشتی باطنش ظاهر شد و معلوم شد که آشتی به معنای حکومت نظامی است و به معنای تثبیت و مسلط کردن یک اشخاصی از اشرار، کولی ها - و نمی دانم از اشرار - به جان مردم بیفتند، یا چماق است و زدن است و بستن است و اختناق است و اینها، بعد از اینکه معلوم شد یک همچو مطلبی (که از اول هم برای ما معلوم بود که قضیه از این حرف ها نیست، قضیه اغفال مردم است که می خواهند این نهضت را به هر جوری هست خفه اش کنند) این هم توفیق پیدا نکردند. حالا چند ماه است که حکومت آشتی آمد و جنگش را با مردم کرد و موفق نشد، حالا یک راه دیگری را پیش گرفتند. شاه در حرف هایش این را مکرر شاید گفته که خوب، یک مملکتی که ما می خواهیم - حالا فرض کنید که من چه، اما خوب مملکت ما می خواهیم - اگر من بروم، مملکتی دیگر نمی ماند، شما نمی خواهید که یک مملکتی را داشته باشید؟ این مملکت اگر من نباشم از دستتان می رود!! این مملکت را بر می دارند و می برند از اینجا به جای دیگر، آغوش می کنند! شوروی از آن طرف می برد و آمریکا هم از آن طرف می برد و انگلستان هم از آن طرف می برد. این حرفی بود که ایشان می گفت (خوب ما مملکت که می خواهیم) .
تازگی یکی از افراد شاهدوست که به خیال نخست وزیری افتاده است، ایشان هم یک مصاحبه ای فرموده اند و در این مصاحبه گفته اند که: (خمینی این زجر و این چیزها دیده است و به واسطه این زجر دیدن، خوب، این حرف ها را می زند ولی خوب افراد دیگر هم زجر دیدند، گاهی کمتر، گاهی بیشتر لکن گذشت کردند و مملکت ما الان اگر چنانچه فلانی وطن پرست باشد، چنانچه هست (گفته هست) این مملکت ما الان به واسطه وضع جغرافیائی جوری است که خطرناک است، برای حفظ مملکت باید این آدم که می گوید سلطنت نباید باشد باید یک قدری پائین تر فکر کند، پائین بیاید یک قدری، خوب ما مملکت لازم داریم (عین حرف شاه است، یک وکیل هم توی مجلس گفته بود، ایشان هم حالا می گوید) خوب وطن دوستی اقتضا می کند که انسان اگر یک حبسی رفت، یک تبعیدی

صحیفه نور جلد 2 صفحه 291

رفت، یک شکنجه ای دید، یک زحمتی دید، وطن دوستی اقتضا می کند که غمض عین کند، نگذارد که مملکت از دست برود، وامصیبت!! می خواهد مملکت از دست ما برود. لازمه این حرف این است که ایشان می گوید اگر چنانچه من ملاقات کنم با ایشان مطلب را به ایشان مثلاً چطور می گویم و ایشان هم اگر ببیند که یک خواست ملت را دادند، یک قدری عمل ببیند، ملت هم اگر عمل ببیند خوب یک قدری آرام می شود لکن ملت عمل ندیده است. این دولت - مثلاً - که آمده است عمل نکرده است، خوب است که من (ایشان نگفته این را دیگر، لازمه حرف این است) بیایم که عمل نشان بدهم، یک چیزی مردم ببینند، یک آزادی مردم به چشمشان بخورد، آرام می شوند.
پس این مطلبی که حالا ما به آن مبتلا شده ایم، این مانور دیگری است که با این صورت به میدان آمده است. آن با آشتی آمده بود، این با مصلحت خواهی که: یک آدمی است وطن دوست و وطن خواه - عرض می کنم - (به قول خودش) وطن پرست، این برای خاطر اینکه مملکت مبادا یک وقت از دست برود، جانفشانی کرده و - عرض می کنم - این زحمت را به خودش داده که بیاید و ملاقات کند با شاه و بعد هم برود به قم (که نمی دانم آیا راهش دادند یا نه؟ بعضی شان راه نداده بودند، نمی دانم حالا به تمام معنی) برود به قم و بعد هم نجات بدهد مملکت را. از این نقشه ای که - مثلاً من عرض می کنم - از این طرحی که خمینی دارد و داده است و مملکت به خطر افتاده است، ایشان با این ملاقات شاه و با آن رفتن قم (که آیا راهش دادند یا نه؟) این مملکت را نجات بدهد، جانفشانی کرده است و عرض می کنم که از همه چیز گذشته برای نجات این مملکت!! می گوید که من که در قم رفتم دیدم این ناآرامی قم و این تظاهرات قم و این فریادهای قم را، خودم دیدم چه جوری است اینها آرام نمی شوند مگر اینکه یک چیزی ببینند از ما، یک دولتی روی کار بیاید که یک چیزی ازش ببینند و لازمه این حرف این است که ایشان تشکیل دولت بدهند و - عرض می کنم که - این ناآرامی ها را ساکت کنند و یک آزادی بدهند و این چیزها و لابد مشروب خانه ها را هم ببندند و یک کارهای دیگر بکنند لکن اعلیحضرت باشند، ایشان باشند که مبادا یک وقت این مملکت به دست روس و انگلیس بیفتد!! این قدرت اعلیحضرت است که الان روس ها را به جای خودشان آنجا نشانده است و آمریکا را هم به جای خودش آنجا نشانده است!! این قدرت را حق ندارد کسی دست بزند و این کار فلان و - مردم این - باید مردم را راضی بکنید که این قدرت را از بین نبرند و معارضه ای با یک همچنین قدرتی که الان ایران را نگه داشته است معارضه با این قدرت نکنند مردم.
 

خروج شاه از ایران تنها راه علاج و دوای ناآرامی ها و اغتشاشات کشور

حالا ما قبل از همه چیز اول از این آقای شاهدوست (و به اصطلاح سایرین آمریکا خواه) ما به ایشان عرض می کنیم شما که قم تشریف بردید و با اتومیبل تان سوار شدید و از تهران هم عبور کردید و رفتید به قم، توی تهران هم تظاهرات را حتماً دیدید (اگر نگویم در حسن آباد و در علی آباد و در این دهات هم دیده باشید) می گویید قم را دیدم، خوب شما گوشتان که الحمدلله گوش باز است، هوشتان

صحیفه نور جلد 2 صفحه 292

هم که الحمدلله هوش باز است نشنیدید مردم چه می گویند؟ مردم چه می گفتند؟ چه چیز می خواستند؟ این مردم که جانشان را روی دست گرفته اند، جوان هایشان را می فرستند جلو، این مادرها که بچه های جوانشان را می فرستند به این خیابان ها و فریاد آنها بلند است، چه چیز می گویند؟ تا ما ببینیم درد ملت چیست، دوایش چیست؟ تا انسان نفهمد درد چیست نمی تواند دوا بدهد. اینها همه دارند می گویند که ما این شاه را نمی خواهیم شما می گوئید که من اینها را آرام شان می کنم!! آرام می کنم به اینکه باشد ایشان!! این ناآرامی شان این است که می گویند این شاه خیانت کرده به ما، ما نمی خواهیم این را. شما دو تا مطلب می گوئید یکی اینکه من حرف های مردم را شنیده ام و اینها آرام نمی شوند تا ما این چیزهائی که می خواهند خوب به آنها بدهیم، یک قدری عمل بکنیم. شما اگر می خواهید عمل بکنید، یک کاری بکنید که این آقا برود سراغ کارش تا یک قدری آرام بشوند (یک قدری البته، نه همه)
 

طرح (خطر تجزیه ایران) دسیسه ای برای دوام سلطه ابرقدرت ها بر منابع و امور کشور

یک مطلب دیگری که ایشان می گویند این است که این وضع جغرافیائی ایران جوری است که (کانه ما دیگر هیچ اطلاعی نداریم از وضع جغرافیائی ایران که چه جوری است) اگر این انقلابات باشد با این وضع جغرافیائی خطر بزرگی برای ایران پیدا می شود ولی اگر شاه باشد این خطر نیست. مطلب ایشان این است که با بودن شاه این خطر نیست لکن اگر چنانچه (به فرمایش ایشان) خدای نخواسته این شاه برود، این مملکت به دست دو تا قدرت می افتد و وامصیبت می شود. ما می گوئیم که این چیزی که این مملکت را به دست این قدرت سپرده، این دو تا قدرت سپرده، همین شاه است. آخر اینها تکلیفشان بر این مملکت این نیست که بیایند حمل کنند خاک هائی از قم به این سرحدات شوروی و از تهران به آن سرحدات آمریکا، ایشان هم قبول دارند که مقصود این نیست (مقصود این است که اینها مسلط می شوند بر مملکت ما) حالا مسلط نیستند؟!
وضع جغرافیائی که هست و روی آن وضع جغرافیائی یک جهت و مهم هم روی وضع آن چیزهائی که توی مملکت ما هست و اینها لازمش دارند، اینها الان مسلط بر اموال ملت ما نیستند؟! اینها الان نفت ما را دارند نمی خورند؟! در ازایش هم برای خودشان یک پایگاه درست می کنند، پول نفت به ما می دهند یعنی اسلحه می دهند که خودشان پایگاه درست کنند اینجا. اینها مسلط بر ما نیستند که گاز را دارند می برند؟! اموال این ملت دارد از دستش می رود. تسلط آمریکا نیست که اصلاحات ارضی و انقلاب سفید را آورد در کار؟! این انقلاب سفید، انقلاب شاه و ملت است؟! ملتی است که خودتان ملت هستید!! به ملت کاری ندارد، شاهش هم به شاه کاری ندارد، انقلاب آمریکا بود یک طرفه. این انقلاب برای این بود که این مملکت را از این مقدار زراعتی که دارد که به واسطه این مقدار زراعت استغنای از مملکت های دیگر دارد، این هم از دستش بگیرند. مگر تسلط آمریکا بر ما غیر از این است که منافعی که ما داریم، مخازنی را که ما داریم، چیزهای زیر زمینی را که ما داریم، روی زمینی

صحیفه نور جلد 2 صفحه 293

را که ما داریم، اینها سلطه پیدا کنند و ببرند؟ اینها الان سلطه ندارند بر ما؟! و اگر شاه برود سلطه پیدا می کنند؟
اگر یک حکومت اسلامی پیدا بشود که نص قرآنش این است که نباید غیر مسلم بر مسلم مسلط باشد، آنوقت مسلط می شوند اینها؟! یا اینکه یا وضع جغرافیائی اقتضا می کند که یک قدرت مستقلی متکی بر ملت، یک رژیمی متکی بر ملت و بر قدرت ملت در اینجا پیدا بشود که نه او بتواند تجاوز کند به او و نه او بتواند تجاوز کند به او. وضع جغرافیائی مملکت ما اقتضای این را دارد که برای جلوگیری از هر دو قدرت و تامین صلح در اینجای دنیا یک قدرتی در کار باشد، نه یک انگلی. الان وضع نظامی ما و وضع ارتش ما یک وضع ارتش انگلی است. ارتشی است که تحت نظام آمریکا و به نفع آمریکا دارد اداره می شود. 45 هزار، 50 هزار، بعضی گویند 60 هزار از مستشاران آمریکا و مفتخوارهای آمریکا ریخته اند به جان ما و در مملکت ما هستند، آنهمه پایگاه ها برای خودشان در اینجا درست کرده اند، اشغال نظامی است مملکت ما، اشغال آمریکائی است مملکت ما. این آقا می گویند که (به خطر می افتد) !! از این خطر بیشتر؟! زراعت ما بکلی از بین رفت، این خطر نبود؟! حالا شما می خواهید خطر را رفع کنید؟! شما همان بودید که در حکومت شما این قضیه پیدا شد و آمریکا به ما تحمیل کرد و من همان بودم که به شما پیغام دادم که آقا نکنید این کار را، این زراعت ما را به زمین می زند. خدا می داند به فرستاده ایشان گفتم که کنید این کار را، شما ملتفت هستید خودتان دارای ملک هستید، ملتفت هستید که نمی توانند اینها اداره بکنند، به زمین خواهد خورد این زراعت مملکت. تو بودی که زراعت مملکت را به زمین زدی برای خاطر آمریکا، حالا شما خواهید اصلاح بکنید که مبادا یک وقتی تسلط بر ما پیدا کنند؟! الان ما مستقلیم؟! قدرت، یک قدرت مستقله ای ایستاده و همه را جلوگیری کرده است و ما یک مملکت مستقل و متمدن و آزاد مردان و آزاد زنان داریم؟ ما خواهیم که یک مملکت قدرتمند که قدرتش متکی به ملت باشد، الهام از ملت بگیرد، اگر یک ارتش متکی بر ملت باشد، نه آن قدرت تواند کاری بکند نه آن قدرت کار بکند.
آنها می خواهند تامین این بشود که او نپرد به او، او نپرد به او، وقتی یک قدرت مستقلی شد نمی شود این کار را کرد. شما می خواهید که با این دوز و کلک ها این دو تا قدرت را بر ما مسلط کنید، نمی خواهید مملکت را رها کنید، می خواهید مملکت را بیشتر از این به باد بدهید. ما می خواهیم نجات بدهیم این مملکت را از این دو قدرت. شما می خواهید که این مملکت تحت همین قدرت و سلطه باشد تا آخر، با چه صورت؟ با این صورت که اگر اعلیحضرت بروند، این مملکت به هم می خورد!! این اعلیحضرت باید باشند تا این دو قدرت را جلویشان را بگیرند!!
 

اساس مخالفت ما با رژیم شاه مصائب وارده بر ملت است، نه اغراض شخصیه

آقا این اعلیحضرت این قدرت ها را بر ما مسلط کرده و آن پدرش، آنوقت یک کلمه ای ایشان دارد (باز عین کلمه شاه) که ایشان زجر کشیده است (من را می گوید) (خوب ایشان یک زجری

صحیفه نور جلد 2 صفحه 294

کشیده است چی کشیده است) . عین حرفی است که شاه گفته است که (او غرض شخصی با من دارد، او دارد حساب ها را (عین عبارت اوست) پاک می کند) . پس شما الان بلندگوی اعلیحضرت هستی در اینکه او گفت مملکت ما می خواهیم و اگر من بروم مملکتی نیست. شما هم می گوئید که اگر شاه برود مملکتی نیست (این یک تکه عین حرف اوست که زدید) او می گوید که مملکت ما وضعی دارد که اگر چنانچه ما برویم، آنها از آن طرف می آیند و اینها از این طرف، و شما بلندگوی او هستید. او می گوید که فلان آدم غرض شخصی با من دارد، حساب هایش را دارد حالا پاک می کند یعنی من او را به حبس انداختم، من او را تبعید کردم حالا دارد حساب پاک می کند. ایشان هم بلندگوی اوست همان عین او را می گوید.
من خیال می کردم برای شاه دیکته می کنند و حرف ها را می زند (و همین طور هم هست، دیکته است، دیکته بالاترهاست) معلوم شد که دیکته بیشتر را ایشان می کند.
باید حساب کرد آقا من که یک نخست وزیر نبودم و یک بارگاه و قبه و بارگاه داشته باشم. من آنم که حالا هم که اینجا آمده ام، منزلم را دیدید که شما نمی توانید تویش بنشینید و بیشتر ازاین هم نمی خواهم اصلاً. من توی حبس هم وقتی وارد شدم به آن باشگاه افسران (که اول من را بردند تو باشگاه افسران) من وقتی وارد شدم دیدم یک جای خیلی خوبی است که همه چیز آماده است که منزل های ما خواب ندیده اند، به آن مامورها گفتم خوب، این که از منزل ما بهتر است (و بهتر هم بود) بعد هم ما را بردند در یک جای دیگر، همان مثل منزل خودمان یک خرده بهتر، وقتی هم که از حبس ما بیرون آمدیم، حبسش هم یک حبسی نبود که به ما یک بدی بگذرد، یک سختی که ما به واسطه آن بدی حالا با شاه - مثلاً - به هم زدیم!! حبسشان هم یک حبسی نبود که برای ما، توی این حبس آنهائی که همراه ما بودند و مامورین حبس بودند با ما محبت می کردند، به ما ارادت داشتند - و عرض می کنم - که وقتی هم که از آنجا آمدیم در یک باغ بزرگ و در یک عمارت عالی که ما به خواب هم شاید ندیده بودیم و ما هم آنجا بودیم. بعد هم که رفتیم منزل خودمان، منزل خودمان بود دیگر آنجا. ما اینقدر هم عادت نکرده بودیم که بیرون بیائیم و گردش برویم حالا که توی حیاط، توی خانه هستیم به ما بد بگذرد. وقتی هم که ما را ترکیه بردند، ترکیه خیلی هم بهتر از ایران برای ما بود (برای شخص من) . ما زجری ندیدیم و بعد هم رفتیم، نجف هم که منزلمان بود. حالا هم آمدیم اینجا، اینجا هم بهتر از منزل خودمان است باغ دارد و همه چیز. ما زجری ندیدیم که در مقابل این زجر (این را برای خودم می گویم) زجری ندیدیم که مخالفتمان با این آدم برای زجر باشد. ما زجرمان زجر این ملت است. من وقتی صورت این مردهائی که بچه هایشان، پسرهایشان را کشتند در ذهنم می آید زجر می برم، من وقتی این مادری که یقه اش را پاره می کند در مقابل این چیزها که بیائید من را بکشید، شما که جوان من را کشتید بیائید مرا هم بکشید، این زجر می دهد ما را، نه اینکه به من یک چیزی بد گذشته است، زجر دیده ام نه خیلی هم خوش گذشته است اینکه ما را زجر می دهد این مصیبتی است که بر ما ملت ما وارد شده است. مسلمان اگر بر ملت خودش زجر نبرد مسلمان نیست. آن کسی که می خواهد این آدم باشد، من

صحیفه نور جلد 2 صفحه 295

نمی توانم به او بگویم مسلمان هست. آن کسی که دست می دهد به یک دست جانی، او را دیگر ما آدم نمی دانیم. اگر مسلمان هم باشد آدم نیست و مسلمان هم نمی تواند باشد. زجر ما این است، نه اینکه زجر ما این است که ما را حبس کردند یا زندان بردند. یا زجر ما این است که پای علما را اره کردند آقا، توی روغن سوزاندند. زجر ما این است که ده سال، پانزده سال، هشت سال، هفت سال علمای ما در حبس بودند، پدر این آقا (اشاره به یکی از حضار) چند سال در حبس بوده است، این زجر ماست. حالا از حبس اینها آمده اند بیرون بله (زندانیان سیاسی را ما رها کردیم) (یا به اصطلاح خودشان) (عفو کردیم) . تمام شد؟! زندانیان سیاسی، زندانی که ده سال در آنجا زجر دیده، عالم بزرگوار را توی صورتش همچنان زدند که گوشش عیب کرده حالا آمده بیرون، حالا بیاید تشکر کند از شاه که شاه بماند حالا؟! آخر نمی شود، این ملت را هم نمی شود خاموش کرد با این حرف ها. نه نخست وزیر توانست خاموش کند، نه منتظر الوزاره نمی توانید و نظامی و نه حکومت نظامی و نه هیچ چیز، نمی شود.
 

نجات مملکت در گرو خلع و مجازات شاه جنایتکار

ببینید مردم چه می خواهند، آن را بدهید به مردم، بچه و بزرگ می گوید (آزادی و استقلال) شما آزادی و استقلال را بدهید و حکومت پهلوی نه. این لسان ملت ماست، بزرگ و کوچگش، آن که توی خارج است و آن که در داخل است همه این را دارند می گویند. شما این را عمل بکنید این ملت از شما راضی می شوند و آرام می شوند اما شما می خواهید آن که جانی اصلی است نگاهش دارید - بگوئید که شهربانی قم، آذربایجان را به آتش می کشند بعد شهربانیش را می خواهند، شهربانی را خواستند برای اینکه تسلیت حال مردم باشد. این آقای منتظر الوزاره می گوید که باید آنهائی که به ملت ظلم کرده اند مجازات شوند. من از این آقا می پرسم که کی به ملت ظلم کرده است؟ بگو، بیا بنشین ببینم کی. شهربانی آدم کشته است بی اذن؟! پاسبان آدم می کشد بی اذن؟! استاندار امر می کند بی اذن ؟! رئیس قوا امر می کند بی اذن شاه ؟! بی اذن شاه این چیزها نمی شود. در نظام نمی شود، بزرگ ارتشداران ایشان هستند، تا ایشان اذن ندهد که آدم کشی نمی شود.
مجازات این را بکنید ما دست شما را می بوسیم. بسم الله، مجازات کنید ایشان را، در شرع اگر نکشته باشد آدم هم حبس ابد است. مجازات ابد است کسی که امر بکند کسی، کسی را بکشد، در شرع مقدس حبس ابد است و، در حکومت اسلامی باید حبس ابد بشود و ایشان با دست خودشان می گویند که جنایت کرده است. این را اگر ثابت بشود، قصاص است - ما نمی خواهیم تمام جنایاتی که شده است - شما یک جانی را که مبداء همه جنایات است و همه مردم دارند به این نظر می کنند به عنوان اینکه جنایت مستند به اوست و همه ناراحتی ها زیر سر اوست، شما او را مجازات کنید تا این ملت تا حدودی آرام بشود. دنبالش قضیه استقلال است که این هم باید بشود و الا آرام نمی شود این ملت.
این نیرنگ هائی است که از اول تا حالا برای اینکه این نهضت اسلامی متکی به همه اقشار ملت را اینها آرام کنند و سرکوب کنند، به نظامی سرکوب کنند، نمی شود، به کرد و لر سرکوب کنند،

صحیفه نور جلد 2 صفحه 296

نمی شود، به حیله و حکومت آشتی نمی شود، به اینکه مملکت ما الان در خطر است. یا الله از خطر نجاتش بدهید، شاه باشد؟ همه خطر زیر سر این آدم است، ما این را نگهداریم که خطر نداشته باشد؟
 

وظیفه ایرانیان مقیم خارج همگامی و همصدائی با ملت و انعکاس وقایع ایران در مطبوعات

آقایان! همه با هم باید باشید، این اختلافات بیرون را و این اختلافات داخل را دور بریزند، شعارهای غیر اسلامی را کنار بگذارید. همه یک شعار، شعار اسلامی. از ایران تلفن کرده بودند (از قراری که آقایان نوشته بودند) که بعضی از دانشجویان چیز کردند که مااختلافات را رفع کردیم، اختلافات دانشجوها را رفعش کردیم و همه و همه یک جبهه هستیم. خداوند انشاءالله حفظشان کند. همه تان، همه باید یک جبهه باشید، اگر هر کدام یک طرف بروید، بدانید تا آخر زیر این چکمه خارج و داخل خواهید خرد شد، نسل های آتیه از شما مؤاخذه می کند. امروز که این نهضت هست اگر از این نهضت استفاده نشود تا ابد زیر چکمه های خارجی و داخلی هستید. کمک باید بکنید همه، یعنی همه شما که اینجا هستید، آنهائی که تو هستند، اختلافات داخلی خودتان را کنار بگذارید و مطالب خودتان را به این روزنامه نویس ها، به این دانشگاهی ها، به این معلمین، به همه بگوئید مطالب ایران را. بد منعکس کرده اند اینجا مطالب ایران را و حالا شما باید جبران کنید و بگویید. این خدمتی است شما می توانید بکنید به این ملت. باید همه اختلافات را کنار بگذارید و یکدل و یکجهت با ملت ایران، با ملتی که در داخل است متحد بشوید و مطالبتان را (همان مطلبی) که عامه مردم دارند می گویند بگوئید و در دانشگاه ها و دانشکده ها باید همه همصدا باشند و یک شعار و این شعار توحیدی اسلام است. این است که می تواند شما را نجات بدهد. دیگران نمی توانند نجات بدهند، شما را به دام می اندازند.
انشاءالله خداوند همه را توفیق بدهد، موید باشید انشاءالله.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها