پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی
شنبه 2 اردیبهشت 1396 9:31 PM
تاریخ: 1357/08/11
از چیزهائی که ما در این عصر مواجه هستیم، این لغات و واژه هاست که عوض شده است بسیاری از واژه ها و لغت هاست که در عصر ما در ایران یک صورت دیگری پیدا کرده و یک لغتنامه جدیدی باید برایش باز بکنند، مثلاً از لغاتی که حالا استعمال می شود فضای باز سیاسی که آن در کلمات شاه زیاد دیده می شود که یک فضای باز سیاسی ما در ایران اعطا کردیم و ایجاد کردیم و در کلمات ارباب هایش هم مثل کارتر مثلاً همین مسأله تکرار می شود که این شاه یک فضای سیاسی همین دیروز ظاهراً ولیعهد را یعنی پسر شاه ولیعهد، البته این هم مثل اوست، برده اند پیش کارتر و انگار تقدیر کرده است از شاه که آزادی داده است. این یکی از لغت هائی است که در عصر ما معنای خودش را از دست داده به یک معنای دیگر. فضای باز سیاسی در ایران یعنی اختناق همه چیز، سانسور همه مطبوعات و جلوگیری از هر اظهار نظر. بشر در اظهار نظر خودش آزاد است، فضای باز سیاسی یعنی جلوگیری از هر اظهار نظری، در زندگی خودش، در مقدرات خودش هیچ حق اظهار نظر ندارد، مطبوعات هیچ حق ندارند که یک کلمه برخلاف آنکه دیکته به آنها می شد بنویسند. خوب حالا اخیراً یکقدری اینجا صحبت می کنند و رادیو هم همین طور و این توجه عمومی و این مشت های گره کرده برادران ما در ایران، این موجب این شد که نتواند دیگر همچو آنطور که دلشان می خواست عمل بکنند.
حالا هم باز به آن آزادی نیست و لهذا می بینید که در تمام این روزنامه ها و در تمام این رادیوها و دستگاه تبلیغی، آن نقطه اصلی را باز نمی توانند ذکر کنند. همه مان می دانیم، همه شان می دانند، همه مطبوعات و ارباب مطبوعات می دانند این را که آن نقطه اصلی که البته نقطه اصلی که عرض می کنم، نقطه اصلی در این صف نوکرها، نه در آن صف اربابها، آن نقطه اصلی عبارت از شاه است یعنی تمام این جنایت هایی که در ایران واقع شده است در عصر ما، در این عصر، تمام این جنایت ها با امر شاه است. امکان ندارد که یک سربازی سرخود آدم بکشد یا یک صاحب منصبی سرخود اجازه آدمکشی بدهد یا یک وزیری، یک - نمی دانم - نخست وزیری همچو قدرتی داشته باشد که سرخود دستور
کشتن، دستور زخم زدن، این دستوارات را بدهد. تمام این جنایت هایی که واقع شده و شود با امر مستقیم شاه است که (باید بزنید) در 15 خرداد از قراری که معرف شد که فرمان دار خود او بوده است و با آنکه خودش بالای آنها چیز کرده است و امر می کرده، امرش این بوده است که به جاهائی بزنید که دیگر زخمی نباشد مریضخانه ها، به جاهائی بزنید که بکشد.
آزادی و فضای آزاد سیاسی معنایش این است که هیچ کس حق اظهارنظر ندارد، چنانچه مطبوعات ما حالا هم حق اظهارنظر ندارند، اگر یک وقتی آزاد بشود مطبوعات ما و دستگاه های تبلیغاتی از قبیل رادیو و تلویزیون و اینها، آنوقت معلوم می شود قضیه چه هست و چه بوده است یعنی حالا نه من و نه شما و نه اکثر مردم اطلاع نداریم از اینکه چه گذشته است، ما اطلاع از این ظواهر داریم، از این خیابان ها که کشته ها تویش پشته شده است و از این ظواهر امر، از این سطح ظاهری ماها اطلاع داریم، از آن سطح باطن و از آن مسائلی که بر ایران گذشته است و می گذرد زیر پرده است، از آنها ما الان اطلاع نداریم لکن اشخاصی هستند که اطلاع دارند و در عمق مسائل بوده اند و حالا شاید همه چیزها هم نباشد لکن خوب بیشترش در تواریخ هست. الان شما مطمئن باشید که کتاب ها نوشته شده است لکن اینها نتوانسته اند این کتاب ها را طبع کنند و منتشر و آنوقتی که آزاد بشود به معنای حقیقی آنوقت هست که این کتاب ها بیرون می آید، آنوقت مطبوعات دیدنی است. حالا هم باز مطبوعات ما سانسور است ولهذا اسم جانی حقیقی در هیچ یک از مطبوعات ما نمی شود منعکس بشود و نشده است و هیچ یک از در خطابه های هیچ یک از رجال باز یک همچو مطلبی که جانی حقیقی را معرفی کنند، - لکن - این کسی که همه جنایات را کرده است این، آن شخص، محمدرضا پسر رضا، هیچ نتوانسته اند تا حالا بگویند ولی مردم گویند، این در لسان مردم، بچه های 12 ساله و 10 ساله می گویند، مردم توی خیابان های قم و تهران و سایر شهرستان ها می گویند مطلب را اما رجال ما نمی توانند بگویند.
به این توده مردم چون نمی شود خیلی دست درازی کرد، یا حاضرند توده مردم به اینکه کشته ای هم بدهند، بلکه کشته هایی بدهند، بلکه جوان هایشان را هم می دهند و بعد هم افتخار می کنند مادرهای امروز نمونه است خدا می داند، یعنی در طول تاریخ مثل این مادرها ما نداشتیم الا کم که فرزندانش کشته بشود و بعد بیاید بگوید که نه، من افتخار دارم. بعضی از جوان ها به من می گفتند که این مادرها ما را گرم نگه داشته اند، این عکس العمل این مادرهای جوان مرده ما را زنده نگه داشته و گرم نگه داشته برای اینکه اینها هستند که به ما شجاعت می دهند، اینها هستند که ما را تشویق می کنند. این فضای آزاد سیاسی ماست یعنی این لغت تفییر کرده است و معنایش را از دست داده. معنایش الان در منطق آقای کارتر و منطق شاه این شده است که همه این اختناق ها اسمش شده است فضای آزاد سیاسی!!
از لغت ها، تمدن بزرگ، دروازه تمدن بزرگ، تمدن بزرگ هم از آن چیزهایی است که، این واژه ای است که معنای خودش را از دست داده یک معنای دیگر در منطق اینها دارد. این هم در لسان شاه زیاد است، در لسان کارتر هم که پدر بزرگ ایشان هست، این هم در لسان او شبیه این هست که تمدن بزرگ و اینها، تمدن بزرگ در لسان اینها هم این است که تمام آثار تمدن یک ملت زیر پا و سرکوب بشود. فرهنگ یک ملت در راس تمدن بزرگ واقع شده، فرهنگ باید یک فرهنگی باشد موافق با تمدن و فرهنگ ما وقتی که ملاحظه می کنید یک فرهنگ وابسته غیرمترقی منحط است که جوان های ما را نگذارید یک قدم بالاتر از یک حدی، تا یک حدی یک قدم بالاتر بروند. در ایران که اینطور هست هیچ، این جوان های ما که آمده اند در خارج، همین دیروز پریروز، دیشب، کی، چند تایشان، جوان های خوبی آمدند اینجا تو این اطاق پیش من گفتند که ما در فلان مملکت که حالا دیگر یادم نیست زیاد، یادم نمی ماند، ما در اینجا تحصیل می کنیم لکن به ما چیزی نشان نمی دهند، ما همانجا هستیم به اسم، گفت ما تحصیلاتمان در ایران به یک حدی بود، اینجا که آمدیم ما را در حد پائین تر الان دارند استعمال می کنند، در حد پائین تر و ماهمین طور اینجا هستیم بیخود و شما اجازه بدهید که ما برویم به ایران، آنجا بلکه یک کاری انجام بدهیم یعنی کاری با برادرهایمان انجام بدهیم.
در ایران بنابر این بوده است که یک فرهنگ وابسته، فرهنگ وابسته به معنای اینکه یک فرهنگی داشته باشیم ما، دانشگاه داشته باشیم نگویند دانشگاه داریم، دانشکده، دانشگاه، دانشسرا همه این الفاظ موافق با فرم تمدن الفاظش را داشته باشیم لکن محتوی نداشته باشد که که صورت شبیه تمدن ولی تو خالی. از اولی که مدارس در ایران، مدرسه ای که می خواسته که یک رشدی بکند، در ایران تاسیس شده، از اول اینطور بوده منتهی به این فساد نبوده، از اول اینطور بوده که بنابر این بوده است که نگذارند یک فرهنگ حقیقی و واقعی یک تحصیلکرده های صحیح در ایران پیدا بشود و مزاحمت خواهند کرد. با مقاصدی که آنها دارند و با منافع آنها منافعشان چپاول کردن مال این ملت است، مزاحمت دارد. اینها از اول نقشه را جوری کشیدند که این فرهنگ، یک فرهنگی که قابل این باشد که این جوان های ما را ترقی بدهد و یک جوان فرهنگی صحیح بار بیاورد، از این مانع شدند و حالا دیگر به آن شکوفایی مسأله ای که آنها خواستند درآمده که اصلش هیچ فرهنگ ما صورت فرهنگ به معنای واقعی ندارد و جوان های ما را عمرهایشان را دارند ضایع می کنند یعنی رفتن در این دانشکده و در این دانشگاه ها جز تضییع عمر معلم و متعلم چیزی نیست. معلم ها هم این را می دانند، متعلم ها هم این را می دانند همه می دانند لکن وضع اینطوری است. ما که می گوئیم باید این ورق برگردد، پیچیده بشود تمام این نقشه هایی که خارجی ها به دست این عمال خبیث شان در ایران پیاده کرده اند باید اینها برداشته بشود، برای این است که ما می بینیم که هر جا دست بگذاریم فاسد است، اگر ما یک مدرسه و
دانشگاه به معنای حقیقی داشتیم چطور وقتی که ثروتمندهای ما، خود عالیجناب وقتی یک کسالت پیدا میکنند باید از خارج یا بیاورند یا اینها را منتقل کنند به خارج، باید بروند لندن خودشان را معالجه کنند - اگر ما - چطور از لندن هیچ وقت نمی آیند تهران خودشان را معالجه کنند یا جای دیگر بروند، باید از اینجا برویم، از ایران باید بروند به لندن برای معالجه، این دلیل بر این است که ما طبیب نداریم به معنای حقیقی، طبیب داریم طبیب - چیز هم گرفته - تصدیق هم گرفته، دیپلم هم دارد، همه چیز دارد، پروفسور هم به او می گویند اما به معنای واقعی ندارد، محتوای ندارد، صورت است، یک چیزی که نه، منظورم این است که تغییر کرده، از همان لغات است که تغییر کرده است، پروفسور هم هست یعنی این لفظ را گذاشته اند روی یک معنایی که آن معنا را ندارد محتوای ندارد و لهذا وقتی که یکی مریض می شود می گویند نه، باید برود لندن، خود طبیب ها، به طبیب هم که آمده، می گویند اینجا، اینجا دیگر معذوریم بروند، ایشان بروند لندن! این فقر ماست در فرهنگ فقر ماست در دانشگاه ها، در دانشکده ها و اینها می خواهند ما فقیر باشیم برای چه ما طبیب داشته باشیم؟! باید یک قدری از این ملت احتیاج داشته باشد به، وابسته باشد، ملت هم می خواهند وابسته باشد به این دولت های دیگر و به ملت های دیگر.
وابستگی همین است که فرهنگمان وابسته است و دلیلش این است که ما فرهنگ داشتیم اما حالا می خواهند یک سدی درست کنیم، چطور قرارداد سد را باید ما با شرکت آمریکائی، شرکت نمی دانم کجا، شرکت کجا، قرارداد سد با اینها، روی چه زمینه است؟ چرا ما وقتی عمله نداریم، چرا عمله ها همه از ایرانند، آن که باید خشت بکشد و عرض کنم شن بکشد وری دوشش با یک قیمت کمی، یک اجر کمی یک اجرت کمی بگیرد و از صبح تا غروب کار کند، آن از ایران حساب می شود. در شرکت نفت همین طور است، همه جا همین است، نقشه این است که به شکل یک کارگر درجه 3 درآمده ایم و تمدن بزرگ هم داریم، تمدن بزرگ هم داریم، تمدن بزرگ!
محتوای این تمدن بزرگ در ایران عبارت از یک دسته عمله، یابه شکل عمله، به شکل فرض کنید که فرهنگی و عمال برای این ارباب ها، نفت را حمل کنند وبدهند به حلقوم آقای کارتر و رفقای او، عملگی کنند اینها با یک قیمت کمی، با یک اجر کمی و نفت ها را حمل کنند برای آنها، سد هم می خواهند بسازند باید از، کارشناس بیاید او امر کند و نقشه به قول خودشان بکشد، برای نقشه کشیدنش چند میلیون دلار می گیرد که یک نقشه بدهد، یک شب بنویسد،یک نقشه بدهد یا دو شب و آنوقت چند میلیون دلار او می گیرد، خوب ما چی؟ شما عملگی باید بکنید ماها، ماها عملگی باید بکنیم، ما آجر باید حمل بکنیم، کاری دیگر از ما نمی آید، چرا نمی آید؟ برای اینکه ما فرهنگ نداشتیم، ما نتوانستیم که خودمان سد خودمان را بسازیم.
هر چی را آدم دست رویش می گذارد در این تمدن بزرگ، الفاظش سر جای خودش است. الفاظ سر جای خودش است اما محتوایش را آدم می بیند ندارد. مهندس و نمی دانم دکتر و از این قبیل الفاظ زیاد است اما محتوی چیست؟ محتوی ندارد. در نظاممان هم که می رویم الفاظ زیاد است، اینقدر سپهبد و ارتشبد ما داریم که، فوج ها سپهبد و ارتشبد ما داریم. یکی از ظرفا می گفت در تمام آمریکا دو تا ارتشبد، سه تا ارتشبد به صورت این معنا هست اما ایران صدها از ارتشبد هست، صدها نمی دانم - سپهبد هست. آن الفاظ همه اش به قوت خودش باقی است لکن محتوایش را وقتی بروی، آقای ارتشبد محتوا ندارد.
در آنوقت که هجوم کردند این خارجی ها به ایران، قوای متفقین به ایران، قبل از آمدن آنها همین حرف ها بود، این الفاظ بی محتوی بود که اعلیحضرت، آنوقت اعلیحضرت او بود دیگر، این آنوقت نبودش، اعلیحضرت او بود و همه ظلم ها هم به ارث به این رسیده مع الاضافه، آن چون رو به تمدن است اضافه کرده است، اگر چه بکند، دست همه را کوتاه کرده است، دیگر همه ایران همچو مستقل شده است که همه چیز چه شده است، لشکر چه و پلیس چه واز این حرف ها. چون اهل علم و علما را کتک می زدند و به کلانتری ها بردند و اهانت می کردند و زن ها را آنقدر به آنها ظلم کرده اند که خدا می داند چه مصیبت ها در ایران ما کشیدیم و مردها را چه و بچه ها، همه بساط را در آورده بودند. در تبلیغات این بود که دیگر هیچ مملکتی در مقابل مملکت ما، مثلاً آنوقت ظرفا می گفتند که آن یکی که دو نداشت، آن عبارت از آن چیزی بود که راجع به جنگی که اینها می خواستند بکنند و حفظ کنند سرحدات را، اعلامیه اول بود که دیگر دومی نداشت، آن سه ساعت طول کشیده بود، وقتی رضاشاه به یکی از صاحب منصب ها گفته بود چه، گفته بود یک ربع هم نباید طول بکشد، ما چیزی نداشتیم آنها همه چیز داشتند، سربازها را خودم تو خیابان های تهران دیدم که راه افتاده اند، همین طور سربازخانه ها را رها کرده اند راه افتاده اند توی خیابان ها برای اینکه سرباز نبود، ارتش نبود. شما حالا خیال می کنید ما یک ارتش 250 هزار یا 350 هزار نفری داریم که ارتش است برای ما؟ الفاظ همان الفاظ است که در همه ممالک استعمال می شود، از صاحب منصبش گرفته تا پایین، الفاظش همان الفاظ است ولی محتوایش را وقتی که ملاحظه کنید محتوی ندارد، عوض شده همه چیزها، باقیش هم شما به همین ترتیب.
اقتصاد، یکی از چیزهای خوب اقتصاد است و ایشان هم از علمای اقتصاد است، خوب می داند اینها را، باید اینجا زندگی کند، نباید خدمت کند به مملکت خودش اقتصاد ما چه بود؟ دیگر ما وابستگی نداریم!؟ فلان. میرویم سراغ اصلاحات ارضی که این هم خودش از لغات اصلاحات، می بینیم که آنقدر که فاسد کردند این زراعت ما را، آنقدر کشاورزی ما را برگرداندند به هیچ و منهدم کردند که ما در همه چیز محتاجیم، دستمان را دراز کرده ایم، به اسرائیل که به ما حتی میوه
بدهد! هر چه گندم، جو، چه، هی دائماً دارد می آید که اگر یک روز جلویش را بگیرند این ملت باید گرسنگی بخورد. می گویند برای 30 روز یا 33 روز، تمام زراعت ایران برای 33 روز یا 30 روز ایران کافی است، مابقی آن را باید از خارج بیاورند. یک مملکتی که صادر کننده بود حالا باید اینطور باشد. اصلاحات، کلمه اصلاحات محتوی ندارد، لفظ، لفظ خوبی است، خیلی قشنگ انقلاب سفید، انقلاب سفید، انقلابش انقلاب است اما سیاه هست سرخ است. اینها، همه این حرف هائی که اینجاست همه همان الفاظی است که خیلی لفظ قلمبه است و جالب است، نقاشی شده است الفاظ اما این الفاظ را روی چه گذاشتند؟ وقتی زیر این لفظ را می بینیم، چه دارد، کی، چه چیز را معرفی می کند؟ وقتی زیر پرده را می بینیم، محتوی ندارد، الفاظی است که برای دلخوشی ماها، دلخوشی ملت، آنوقت که ملت نمی توانست صدا بکند و غافل بود از این مسائل، حالا این جوری است محتوی ندارد. اصلاحات ارضی یعنی بازار درست کردن برای آمریکا و شعب آمریکا و اذناب ما بازار مصرفیم، باید آنها گندم هایشان زیادی است که گاهی از زیادی برای اینکه خراب می شود می ریزند به دریا، خوب چه بهتر که اصلاحات ارضی که شروع کردند، آن گندم ها را دیگر به دریا نمی ریزند، اصلاحات ارضی شده است، گندم ها دیگر تو دریا ریخته نمی شود، گندم ها را می دهند و پول می گیرند.
- به ما نفت -از ما نفت می گیرند و اسلحه می دهند، اسلحه یعنی چه؟ یعنی چیزی که باید پایگاه درست کند آمریکا در مقابل مثلاً شوروی، باید در ایران یک پایگاه هایی درست کند، نفت می گیرد پایگاه درست می کند. این از معجزات آمریکاست که هم نفت ما را می برد، عوض این نفت چی چیز؟ این هست که من پایگاه درست کنم در ایران، پایگاه درست کنم والا این اسلحه هایی که میلیاردها دلار، میلیارد، میلیاردها دلار اسلحه می دهند، ایران احتیاج به این اسلحه ها دارد؟ - ایران - اصلاً همچو کارشناسی ما داریم که اسلحه را به کار بیاندازد؟ شما آسفالت هم که می خواهید بکنید کارشناس می آورید برای اسفالت، آن وقت این اسلحه هایی که آنها درست کرده اند و با جهاز فنی، محتاج به اشخاصی است که فن این مسائل را داشته باشند و ایران الفاظش هست محتوایش نیست، دیگر توپ را نمی شود که با الفاظ درست کرد، آن را با محتوی باید درست بکنند، محتوی ما نداریم. این اسلحه هایی که آورده اند و قیمت نفت است که این هم یکی از لغات است که محتوایش را از دست داده که قیمت نفت راکه ارز را باید به ما بدهند، به جای اینکه به ما ارز بدهند، اسلحه می آورند در ایران برای خودشان یک پایگاهی درست می کنند که اگر یک روز گرفتار شدند، اینجا پایگاه داشته باشند. این وضع ایران است که زراعتش از آن طرف از دست رفته، نفتش از آن طرف از دست رفته و دارد می رود، دارند می برند، به این جور می برند. از همین جا، از همین مملکت متمدن در ازای نفت، طیاره - نوشته بود- 350 میلیون دلاری و 550 میلیون دلاری، این طیاره را خواهیم چه کنیم ما؟ ما می خواهیم بین مقصد قم تهران برویم، طیاره 350 میلیون دلاری و آخر من تصورش را نمی توانم
بکنم آن باید که دستمان بماند؟ همه جا، همه جا همین طور است.
وضع ما اینطوری است که الفاظ خیلی جالب، اصلاحات ارضی، چه بساطی، مثل حزب رستاخیز دیگر، حزب رستاخیز فراگیر!! که در آنجا هم همان اولی که این حزب را به پا کردند ما حرف هایمان را زده ایم، آنقدر که باید صحبت کنیم، صحبت کرده ایم حالا راجع به این است که این فراگیریش محتوی نداشت، با زور یک عده ای از خودشان، از سازمانی و اینها بودند که مردم قبول نکردند (بله) نگفتند، آنها هم که گفته بودند، معلوم شد همه زور بوده است برای اینکه همچو که یک قدری سستی پیدا شد از اطراف، آن کنار رفت، آن کنار رفت، همه کنار زدند رفتند سراغ کار خودشان، حالا شده یک حزبی که سایر حزب ها را به حزبیت می شناسد. این را به حزبیت اصلاً نمی شناسند، این حزب فراگیر!! خوب شما دیدید که راجع به این حزب چقدر حرف زد این آقا، چقدر، یکی از حرف هایش این بود که هر که این حزب را این جزء همان آزادی است قبول کند، قبول کرده هر که قبول نکند تذکره اش را بگیرد و برود، این که اهل این مملکت نیست، تمام اهل مملکت آنهایی هستند که داخل این حزب هستند، فراگیر! اما محتوایش چه بود؟ محتوایش هیچ چیز، محتوی نداشت، معلوم شد هیچ چیزنیست و هکذا هر جایش را بگیرید، این الفاظ، حالا اگر بخواهیم ما تفضیلش را بگوئیم طولانی است و من دیگر حال این را که اینقدر بحث بکنم، صحبت بکنم ندارم.
انشاءالله که خداوند شماها را حفظ بکند و همه تان سرباز باشید برای ملت خودتان، مسأله را جدی بگیرید. الان مسائل ایران، یک مسائل جدی است، مسائل حیاتی است الان مسائل ایران، باید شماهایی که در خارج هستید مسائل را جدی تلقی کنید، صحبت، صحبت شوخی نیست، صحبتی است که الان ایران در یک مرزی واقع شده است که یا باید نابود بشود و از بین برود تا آخر و یا باید حیات خودش را تجدید کند و موجودیت خودش را ثابت کند. الان ما سر این دو راهی واقع هستیم، دو راه بیشتر ما نداریم یا حیات و یا موت، موت، تا آخر رفتن. شما گمان نکنید که اگر ما یک قدم از این مطلبی که ملت ما الان دارد و آن اینکه این سلطنت باید از بین برود، این رژیم اصلش باید از بین برود، این فاسد است، رژیم سلطنتی و شاهنشاهی از الفاظ بی محتواست، محتوایش فاسد است، این ملت می گوید این باید برود، ما استقلال هم را می خواهیم، می خواهیم خودمان مملکت خودمان را اداره کنیم، نمی خواهیم تحت نظر دیگران باشد. مملکت مال ماست، خوب است مال ماست، خوب است مال ماست، بد است مال ما. ما نمی خواهیم دیگران در مملکت ما دخالت کنند. اگر ما یک قدم از این حرف عقب بنشینیم با به اصطلاح آقایان قدم قدم بخواهیم پیش برویم یعنی قدم اول را ما حالا تسلیم بشویم که آقا سلطنت بکنند نه حکومت، تز آقایان این است، تز بعضی ها این است که حالا این حرف را بزنیم بگوئیم که ایشان
سلطنت بکند نه حکومت، معنی اش این است که یک نفر آدمی که قریب سی سال خودش و قریب پنجاه و چند سال خود و پدرش به ما جنایت کرده است، جوان های ما را کشته است، هتک حرمات ما را کرده است، مملکت ما را به غارت داده است، حالا آقا سلطان باشد، سلطان سلاطین، شاهنشاه، ما قبول کنیم این معنا را که ایشان حالا سلطان باشد، حکومت نباشد، اگر ما این مطلب را از اینهایی که تزشان این است قبول کنیم، اسلام را و مسلمین را و مملکت اسلامی را منهدم کرده ایم تا آخر و این بالاتر خیانتی است که ما بر کشور خودمان بخواهیم بکنیم و به اسلام کرده ایم.
اگر این قدم را ما سست بگیریم و بگوئیم حالا ما به همین حد، قلم های ما را خرد خواهند کرد. این دفعه اگر این مار زخمی، این دفعه گرم بشود، همچو زهری بر ایران و ایرانی خواهد زد که تا ابد سرش را نتواند بلند کند. بیدار بشوید آقایان! ملتفت باشید، خیال نکنید که ما قدم قدم می خواهیم برویم، این غلط است، این تز غلط است، یا شاهنشاهی حالا باشد، به قانون اساسی عمل بکنیم و انتخابات آزاد، اینها چیزهایی است که خود شاه تزریق می کند، این چیزهایی است که خود او تزریق می کند. الان دید و بازدیدها در ایران رواج شده است، الان برای حبس ملت دید و بازدیدها شروع شده است، شاه دو ساعت با یک نفری خلوت کرده. امروز یکی از همین کسانی که آمده بودند مصاحبه کنند گفتند این را که دو ساعت یک نفری با شاه مصاحبه کرده و حالا می خواهد با سران قوم مصاحبه کند. اینها، اگر اینها یک قدم ما را متوقف بکنند قدم ها و قلم های ما را خرد خواهند کرد ایران را دیگر تا آخر ایرانی روی زندگی و روی آزادی و روی استقلال نخواهد دید - دیگر - هیچ خیانتی بالاتر از این نیست که مشت های ملت بلند است و گره است و درمقابل ایستاده است، هیچ خیانتی بالاتر از این نیست که این مشت ها رابه زمین بیاورد، این دست های بلند شده را فروبنشاند و این آتشی که الان در ایران به پا شده است خاموش کند. اگر این خاموش بشود، محال است دوم پیدا کند و دیگر روشن بشود.
حالا آقا، باید همه، قدرت ها روی هم بیایند، همه یعنی آقا چیز دارد تکلیف دارد، آقا تکلیف دارد، آقا تکلیف دارد، بنده تکلیف دارم، همه تکلیف این است که اینجا هر قدر می توانید تبلیغات کنید بگویید مسائل را به کسانی که اطلاع ندارند. تبلیغات آنها اسباب این شده است که ماها را یک آدم های ارتجاعی معرفی کنند، آخوند را ارتجاعی معرفی کنند، این آخوند می گوید آقا ما حقمان را می خواهیم، ما آزادی می خواهیم، ما استقلال می خواهیم، این ارتجاع است ؟مال ما را بردن ارتجاع نیست! تمدن است ؟! مالمان را می خواهیم ندهیم، مرتجع هستیم؟ ما را در قید و بند می خواهید نگه دارید و اسیر تا آخر نگه دارید، شما مرتجع نیستید؟ اما ما که می گوئیم آزاد می خواهیم باشیم ما مرتجع هستیم ؟! اگر ما
دست برداریم از آن تز خودمان، از این مقصد خودمان، تا آخر زیر بار این ظلم و این ستم، تا آخر باید باشیم. باید هر کس، هر فرد الان تکلیف دارد، تکلیف الهی دارد، تکلیف انصافی دارد، تکلیف وجدانی دارد که با این ایرانی هایی که الان ایستاده اند و فریاد می زنند، با این ایرانی ها کمک بکنند، هر قدر می تواند کمک بکند، اینها دارند جانشان را می دهند، دارند جوان هایشان را می دهند در راه ما و در راه اسلام، در راه ملت دارند می دهند اینها، ما هم از ملت هستیم، باید ما هم کمک بکنیم، هر که هر قدر می تواند، می توانید مصاحبه مطبوعاتی بکنید مصاحبه مطبوعاتی بکنید، مصاحبه بکنید مطالبتان را بگویید، می توانید به این رفقائی که در دانشگاه ها و در جاهای دیگر دارید صحبت کنید و بایستید چند نفر را ببینید صحبت کنید از ایران، این است وضعش و با ایران این کار را دارند می کنند، با اینها اینقدر ظلم کرده اند، ما چه می خواهیم، این داد و قال ها برای چه هست که ما می خواهیم؟!، ما آزادی زیاد دادند و ما داد می زنیم که چرا اینقدر آزادی می دهید؟ آزادی تند سخت دادند به قول آقای کارتر که چون آزادی تند داده است اعلیحضرت، از این جهت اینها فریاد زنند؟!. ما که فریاد می زنیم آزادی یعنی ما آزادی زیاد، تخمه کردیم مااز آزادی دیگر ندهید آزادی ؟! مسأله این است، مسأله این است؟ آقای کارتر این را می گوید دیگر. ما همه تکلیف داریم، باید، باید همه ما هر چه قدرت داریم اعمال کنیم برای نجات این کشور اسلامی، نجات یک ملت مسأله شوخی نیست، مسأله نجات یک ملت است. همه باید با هم دست برادری بدهیم و پیروز هستید ان شاءالله، انشاءالله پیروزید .خداوند همه تان را پیروز کند.
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.