پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی
شنبه 2 اردیبهشت 1396 9:28 PM
تاریخ: 1357/08/06
بسم الله الرحمن الرحیم
...انسان را به همه ابعادی که از برای انسان هست. انسان، خود انسان عبارت از این صورت ظاهر که می خورد و می آشامد و - عرض می کنم که - سایر کارهایی که سایر حیوانات هم انجام می دهند اینقدر نیست، با سایر حیوانات فرق ها دارد. این مقداری که می بینید که انسان در عالم طبیعت زندگانی می کند سایر حیوانات هم، سایر موجودات طبیعی هم، همه در این عالم طبیعت، آنهایی که زندگی حیوانی دارند، زندگانی حیوانی می کنند و با انسان مشترکند و آنهایی که زندگیشان نباتی و کمتر از اوست هم این زندگانی را دارند. در میان همه موجوداتی که در این طبیعت موجود هستند انسان اختصاصاتی دارد که سایر موجودات ندارند - انسان - یک مرتبه باطن، یک مرتبه عقلیت، یک مرتبه بالاتر از مرتبه عقل در انسان به قوه هست، از اول در سرشت انسان هست که این انسان از عالم طبیعت سیر بکند تا برسد به آنجایی که وهم ماها نمی تواند برسد و همه اینها محتاج به تربیت است. همانطوری که تربیت های مناسب با طبیعت هست، تربیت های مناسب با مراتب دیگرش هم هست که بعضی هایش را بشر می تواند مطلع بشود و بعضی هایش را و بیشترش را بشر نمی تواند مطلع بشود. اطلاع را خدای تبارک و تعالی دارد و بعث انبیاء برای این است که این بشر این چیزهایی را که اطلاع ندارد، این مراتب از انسانیت را که خود بشر مطلع نیست و کیفیت تربیت را تا اطلاع بر خود درد و دوا نباشد نمی شود معالجه کرد - انبیاء آمدند تا این انسان را به آن مراتبی که کسان دیگر، علمای طبیعت نمی توانند این مراتب را اطلاع پیدا کنند و تربیت کنند انسان را، این مراتب را تربیت بدهند و نمو و مورد ارتقاء بدهند. تمام علمای طبیعت به هر مرتبه ای که برسند، آخر ادارکاتشان، این مراتب ادراکات همین خصوصیات عالم طبیعت است. از عالم طبیعت به ماورای این عالم طبیعت که آن عالم با این عالم در موجودیت شبیه اند والا در مرتبه وجود، آنجا خیلی بالاتر از اینجاست و ما الان خواب هستیم و آنجا را الان با این چشم طبیعی نمی توانیم ببینیم چون انسان قابلیت این را دارد که تربیت بشود و آن مراتب مافوق طبیعت را هم پیدا بکند و کسی نیست که به انسان این نحو تربیت را بکند، خدای تبارک و تعالی انبیاء را مامور فرمودند که اینها بیایند و تربیت کنند این انسان را که برسد به آن مراتب مافوق طبیعت و هر چیزی که در آن قابلیت هست فعلیت پیدا بکند و تربیت یک تربیت الهی بشود.
شما آقایان که در خارج از کشور یا در داخل کشور، جوان هایی که مورد علاقه ماها هستید و شماها مثل فرزندان ما هستید و در خارج کشور یا در داخل وارد زندگی تازه شده اید، شما الان همین صورت ظاهر عالم طبیعت را می بینید و فعالیت های شما هم مربوط به همین رشته است. اینکه من برای شما می خواهم عرض کنم، این است که شما همان فقط رشته طبیعت را و چیزهایی که مربوط به طبیعت هست مثل همین مبارزاتی که الان شود ولو این مبارزات، مبارزات الهی است و برای رساندن این مردم است به حقوقشان و این البته با امر الهی است لکن تمام این معانی که حاصل بشود، اینها چیزهایی است که مربوط به همین عالم طبیعت است و ما یک مراتب بالاتری داریم که باید شماها به آن توجه کنید. آن عباداتی که انبیاء آورده اند و شما را به آن دعوت کردند مثل نماز، مثل روزه، مثل حج، اینطور چیزها، اینها یک اموری هستند که، نسخه هائی هستند از طبیب های واقعی که آمدند شما را برسانند به یک مرتبه کمالی که همانطوری که از طبیعت استفاده می کنید مادامی که در طبیعت هستید، وقتی که نفوس شما از این طبیعت بیرون رفت و نفس عاقله شما در یک عالم دیگر رفت آنجا هم با یک تربیت صحیح رفته باشد و یک زندگانی کاملاً سعادتند شما داشته باشید. من به گوشم اینجا می خورد که بعضی از این جوان های ما نسبت به این احکام ظاهری اسلام مثل نماز که بسیار در اسلام اهمیت دارد، اینها خیلی آنچنان تمام و تام عمل نمی کنند و این مسأله، مسأله ای است که اسباب تأسف ماست که شما جوان های مسلم به آن نسخه هائی که اطبای روح داده اند عمل خدای نکرده نکنید و بعد در عاقبت یک وقت پشیمانی برای شما پیدا بشود که آنوقت دستتان دیگر کوتاه باشد. اسلام مثل مسیحیت نیست که فقط یک جهت را ملاحظه کرده باشد، اسلام تمام جهاتی که انسان به آن احتیاج دارد، برایش احکام دارد. احکامی که در اسلام آمده است، چه احکام سیاسی، چه احکامی که مربوط به حکومت است، چه احکامی که مربوط به اجتماع است، چه احکامی که مربوط به افراد است، احکامی که مربوط به فرهنگ اسلامی است تمام اینها موافق با احتیاجات انسان هست یعنی هر مقداری که انسان احتیاج دارد، احتیاج به طبیعت دارد احکام طبیعی هست. این احتیاجات به ماورای طبیعت که من و شما الان از آن غافل هستیم انسان دارد، آنهم احکام دارد اسلام برای اینکه این احتیاجات را رفع بکند و به عبارت دیگر برای اینکه تربیت کند ما را و ما را سعادتمند کند.
خدای تبارک و تعالی هیچ احتیاجی به اعمال ما و خود ما ندارد، انبیاء هم احتیاج به من و شما و به اعمال ما ندارند. تمام زحماتی که انبیا کشیدند، وقتی که ما کیفیت زندگی آنها را مطالعه کنیم، زندگی حضرت موسی، حضرت عیسی سلام الله علیهما را و خصوصاً زندگی حضرت رسول اکرم پیغمبر خودمان را اگر ملاحظه کنید و به تاریخ اسلام و به تواریخی که حکایت از اینها کردند و از زندگیشان
کردند ملاحظه کنید و می فهمید که اینها تشکیل حکومت بعضی شان دادند، احکام حکومتی دارند لکن خودشان وقتی به زندگیشان مراجعه کنید می بینید که اصلاً مثل روسای جمهوری یا سلاطین این عالم اصلاً نبودند، یک شکل دیگر، یک وضع دیگر داشتند در ممالک دیگر، هم در زمانشان تحت لوای ایشان بوده است در عین حال وقتی زندگیشان را، کیفیت معاشرتشان را ملاحظه می کنیم می بینیم که اصلاً این طور مسایلی که رئیس کلانتری یک ناحیه داشته، ایشان نداردچون که با وجودی که الان سلطان حجاز است و فرمانفرمای حجاز است وقتی که توی مسجد نشسته است و رفقای خودش، اصحاب خودش نشسته اند، آدم هایی که از خارج می آیند نمی توانند بفهمند که کدام یکی از اینها آن پیغمبری است که رئیس اینهاست و کدام سایرین هستند.
معاشرتش این طور بوده است خیال نکنید یک همچو مسندی که حالا من پیرمرد را شما نشانده اید، او هم روی مسند نشسته باشد، او روی همانجایی که شما نشسته اید، همانجوری نشسته بوده است که وقتی از خارج می آمدند نمی فهمیدند که این پیغمبر است یا آن یکی. وضعش اینطور بوده است، این طور نبوده که مثل رئیس جمهورهای حالا اگر کسی بخواهد خدمتشان برسد باید مدتها زحمت بکشد، آن هم چه شخصی باشد، همه مردم که نمی توانند بروند پیش او. در مسجدش باز بود و همه می آمدند، غنی وفقیر و درویش و مسکین و همه می آمدند پیش ایشان حرف هایشان را می زدند و جواب هایشان را می شنیدند ومسائلشان را گوش می کردند و اینها، وقتی هم منزل داشتند یک مسجدی اینها داشتند، خیال کنید مثل مسجد حالای مدینه بوده، یک تکه زمین بوده و دورش را با چوبهایی ازدرخت و شاخه هایی از درخت محفظه ای گرفته بودند که حیوانات نروند آن جا. آن مسجدشان بوده است و یک دوسه تا هم چند تا هم خانه، اطاق گلی درست کردند درآن ودرآن هم ابداً هیچ ابداً از این تجهیزات که حتی منزل تو و من دارد نداشته. این پیغمبر اکرم وقتی می آییم سراغ حضرت امیر سلام الله علیه که وصی به حق اوست آنوقتی که حضرت امیر سلطنت حالا من جسارت می کنم بگویم سلطنت و امام یک ممالک بزرگ بوده است و تمام حجاز و تمام عراق و تمام سوریه و لبنان و مصر وایران و همه اینها تحت لوای او و تحت حکومت او بوده است، خودش زندگیش چه جور بوده است؟ باز مثل امیرالامرا بوده است؟ یک پوستی داشتند، پوست گوسفندی داشتند که شب ها آن طور که نقل می کنند و تاریخ دارد می انداختند خودشان و همسرشان روی آن می خوابیدند، روزها همین پوست گوسفند را علف می ریختند توی آن برای آن شترشان که علف بخورد. این حکومت اسلام. حضرت امیر سلام الله علیه با دست خودشان، با کلنگ خودشان قنات درست می کردند. در تاریخ هست همان روزی که بیعت کردند با حضرت امیر به خلافت آن هم خلافتی که دامنه اش این قدر زیاد بود همان روز بعد از این که بیعت تمام شد، ایشان بیل و کلنگش را برداشت رفت سراغ آن کاری که می کرد، کار می کرد، آن وقت کار که می کرد نه این که کار می کرد برای استفاده خودش که حا قنات داشته باشد، وقتی که آب زد بیرون آن وقت قلم و کاغذ را گرفت وقفش کردبرای فقرا - و برای مثلاً
چیز وقف کرد - ما یک همچنین حاکمی می خواهیم، ما که این قدر زحمت می کشیم و فریاد می زنیم و ملت اسلام را دعوت می کنیم، دعوت می کنیم که ما یک حاکمی می خواهیم. یک سلطانی می خواهیم که خیانتکار نباشد. داشت حساب بیت المال را می کرد، حساب زکات و چیزهائی که، مالیات هایی که به بیت المال باید مردم بدهند، چراغ روغنی اش (آن وقت چراغ مثل اینکه با روغن روشن می شده) پیه سوز به اصطلاح ما، این چراغ روشن بود و حضرت مشغول نوشتن حساب بود، یک کسی آمد (به حسب آن چیزی که نقل شده است) کسی آمد با حضرت صحبت بکند حضرت آن چراغ را خاموش کرد گفت آن وقت که این روشن بود برای حساب بیت المال مسلمان ها بود حالا که خواهید با من صحبت کنید مربوط به این نیست من چراغ را خاموش کردم، مال مردم، مال بیت المال است، من حق ندارم.
حالا شما ملاحظه کنید که این رئیس جمهورها چه می کنند، این سلاطین چه می کنند، چون از آنها اطلاع نداریم برگردید ایران را نگاه کنید، برگردید ببینید که این آقا که حالا این همه فساد کرده چه می کند، با بیت المال مردم چه می کند، با بیت المال مسلمین. ما یک چنان حاکم هایی را می گوئیم که، هی می پرسند اسلام چیست، اسلام چیست؟ اسلام یک چیزی نیست که بخواهد همه چیز را به هم بزند. اسلام تمام نظام طبیعت را حفظ میکند، فسادهایش را جلوگیری می کند. حکومت باشد اما حکومت چپاولگر نباشد، حکومت خائن نباشد، نه این که می خواهد حکومت را به هم بزند، خوب آنها خودشان حکومت داشتند. سلطنت به معنای حکومت (نه به این معنای خلافکاری و اینها) به معنای حکومت اسلامی هست، حاکم اسلامی است، نظام اسلامی هست لکن این چپاول ها و این دزدی ها و این خیانت ها نیست، منهای اینهاست.
فریاد ما که می گوئیم که حکومت اسلامی می خواهیم و مرگ بر این سلطنت کثافت کاری، برای این است که ما می بینیم که خودمان می دانیم، و هم یک وقت تاریخ می خوانیم، سلاطین سابق هر چه بودند، جبار بودند لکن خیانت در آنها کم بوده جبار بودند، تبهکار بودند، تعدی می کردند به مردم اما مملکتشان شان را به یک مملکت دیگری، منافع مملکتشان را به مملکت دیگری نمی دادند. من ندیدم که یکی از سلاطین سابق مملکتش را فروخته باشد به یک کسی، منافع مملکتش را تقدیم دیگری کرده باشد، این اخیراً شده و خصوصاً در زمان این آقا، در زمان این سلطان مفسد این مسائل پیدا شده است که هر چیزی که ما داریم اینها از بین برده اند. زندگی خودشان این زندگی است، زندگی شما این است که می بینید، توی اینجا بنشینید، توی این جاهای نم. این زندگی آنهاست. که من این را دو سه دفعه گفته ام تا حالا (که نوشته بود کسی برای من و یا در مجله خواندم، الان یادم نیست) که یکی از خواهرهای این آقا یک ویلایی در کجا تهیه کرده که پول آن ویلا را من الان یادم نیست، خیلی قلم درشت محیرالعقولی بود، آنی که یادم هست این کلمه اش است که پنج میلیون دلار خرج گلکاری و تزئینات گلکاریش شده یعنی 35 میلیون تومان. ما یک همچنین سلطانی دیده ایم که چراغ را خاموش
می کند که آن چراغ به قدر دو دقیقه که با این شخص می خواهد صحبت عادی بکند، صحبت رفاقتی مثلاً بکند این دیگر روشن نباشد، خودش هم دستگاه بارگاهش این مسجد است، توی این مسجد می آید می نشیند، همه می آیند حرف هایشان را به او می زنند، از مسجد هم لشگر درست می کند می فرستد به این طرف آن طرف برای عرض می کنم پیشرفت اسلام لکن زندگیش همین است که عرض کردم که یک پوست هست و وقتی که شب مردنش، شب شهادت حضرت، وقتی که مهمان بود منزل دخترش نمک آورد و شیر، گفت تو چه وقت دیده بودی که من (بر حسب نقل) دو تا چیز همراه بخورم، رفت نمک را برداشت فرموده که، به جای نمک شیر را بردار، نان با نمک را خورد آن سلطان حجاز، ایران، سوریه، لبنان، عراق، ماورای اینها، اردن و امثال ذلک. این شب آخر زندگی ایشان در حال آن قدرتمندی. ایشان، خواهر بزرگوار!! این آقا خواهر جنایتکار این جنایتکار، پنج میلیون دلار خرج گلکاری، نوشته بود خرج گلکاری این ویلائی که ایشان تهیه کرده است در خارج کرده. دیشب هم که در یکی از روزنامه های اینجا من خواندم که نوشته بودند،که آورده بودند که شب چهارم آبان شاه خودش با فرح جشن گرفته برای اینکه دیگران که از خانواده او بودند همه رفته اند، پول ها را برداشتند و رفتند. مال این ملت رفت به آمریکا و چند روز پیش از این هم گفتند که از ایران تلفن کرده بودند که یک طیاره پر از جواهرات، جواهرات سلطنتی را نقل کردند به آمریکا. حالا که ایشان احتمال رفتن می دهد دارد چپاول می کند این ملت را، دارد می برد. ما که حکومت اسلامی می گوئیم این هرج و مرج نباید باشد، به ما می گویند که شما حکومت اسلامی می خواهید بکنید، می خواهید که اصلش چرخ این مملکت را بخوابانید. این غلط است که می گویند اینها تبلیغات باطل است، ما چرخ ها را به راه میخواهیم بیندازیم. الان چرخ های مملکت طرف اروپا دارد حرکت میکند، نفت های شما الان به اروپا و به آمریکا دارد می رود. ما میخواهیم جلوی این گرفته شود، یک مقدار عاقلانه اش فروش برود آنهم ارز دست ما بیاید نه اینکه نفت ما را ببرند و پایگاه برای آمریکا درست بکنند، عوض آن این باشد که اسلحه بیاورند و پایگاه برای آمریکا درست کنند. ما می گوئیم هرج و مرج باید نباشد، نمی گوئیم حکومت نمی خواهیم، ما حکومت می خواهیم اما این نحو حکومت، نه به آنطور. البته هیچ کس نمی تواند آنطور اما یک حکومتی باشد که دزد نباشد، لااقل خیانتکار و جنایتکار نباشد، یک حکومتی که برای اینکه یکدفعه بگویند مرگ بر شاه، یک عده ای را نکشند - شما خیال کردید که اگر - در هر صورت مسأله این است، حکومت اسلامی این است، از حکومت اسلامی شما را نترسانند، حکومت عدالت است، حکومت است که زندگی شما را زندگی مرفه انشاءالله قرار می دهد، برای مردم نفع دارد، برای مردم همه اش منفعت است و امید است انشاءالله به زودی این عمل انجام بگیرد.
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.