پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی
شنبه 2 اردیبهشت 1396 9:28 PM
تاریخ: 1357/08/08
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ما مواجه هستیم با تبلیغاتی که از آنوقتی که خارجی ها راه پیدا کردند به ایران و مطالعات کردند در ایران و خواستند ذخائر ایران را ببرند، شروع به تبلیغاتی کردند که اسلام و روحانیت اسلام را در نظر مردم یک چیز مخالف با زندگی، مخالف با عقل، ارتجاعی، به درد زندگی نخور، از این چیزها معرفی کنند. با آن تبلیغات دامنه دارشان این تهمت ها را زدند که مثل ادیان افیون هستند برای تخدیر مردم و این هم سرمایه دارها درست کردند و علمای اسلام هم عمال همین سرمایه دارها هستند و مردم را تخدیر می کنند که مردم صدایشان در نیاید، انقلابی پیدا نشود. و این کاری است که مبلغین و آنهائی که اسلام را سدی از برای منافعشان می دانستند و علمای اسلام را هم سدی دیگر، این تبلیغات را کردند.
ما بسیاری از مطالبش را تدریجاً در این روزهایی که اینجا بودیم برای این آقایان که البته مرتب عوض می شوند و اشخاص دیگر می آیند گفته ایم من جمله از چیزهائی که گفته شده است و لازم است باز گفته بشود این است که باید انسان ببیند که سند اسلام که قرآن است، آیا این سند، سندی است که اگر کسی مطالعه آن را بکند یا تعلیمات آن را یاد بگیرد، این جزء افیون هاست و می رود توی خانه اش می نشیند یا مردم را دعوت می کند به دیر و خرابات؟ یا اینکه قرآن محرک جامعه است؟ طرف رد ظلم و رد ستم کارهائی که در خارج می شود هست؟
کسی که یک مقداری آشنا باشد به منطق قرآن، می بیند که این قرآن است که وادار کرد پیغمبر اسلام را به این که با این سرمایه دارها دائماً در جنگ باشد و با این کسانی که در حجاز و در طائف و در مکه و اینها، سرمایه دار بودند و صاحب قدرت و اشخاص قلدری که قدرتمند بودند، قرآن بود که پیغمبر اکرم را وادار کرد به اینکه با این مردمی که با ملیت مردم، با منافع توده های مردم مخالف هستند و استثمار می کنند اینها را، با اینها باید جنگ بکنید و تادیبی حاصل بشود.
جنگ هائی که پیغمبر در زمان حیاتشان فرموده اند (بعد از اینکه آنوقتی که اسباب جنگ فراهم شد برایشان) این جنگ همیشه با زورمندها بوده است، با آنها مثل ابوسفیان و امثال آنها که
قدرتمندها بودند و اینها منافع ملت ها را، ملت خودشان را می خواستند برای خودشان چیز بکنند و ظلم و ستمکاری و اینهابیعدالتی رایج بوده است و جنگ هائی که واقع شده بین مستضعفین بوده و مردم طبقه سه (فقرا) با این زورمندها واینهائی که می خواستند حق فقرا را بخورند و لسان قرآن در آیاتی که در باب جنگ، جنگ با این مشرکین که در آنوقت دارای قدرت بودند، آیاتی که وارد شده است یکی و دو تا نیست، بسیار آیات درباب جنگ است و در جدال با اینها و در تمام قرآن اگر پیدا بکنید یک آیه ای که مردم را بگوید با اینها ملایمت بکنید و بروید توی خانه تان بخوابید تا اینها هر کاری بخواهند بکنند، بکنند، اگر این جور پیدا شد، آنوقت حق دارد کسی بگوید که این قرآن آمده است و دین آمده است و افیون است. افیون معنایش این است که مثل تریاک که، این مواد مخدره که استعمال می کنند و انسان بعد از استعمالش به چرت می رود، قرآن آمده است که مردم را به چرت وادار کند! این تبلیغی بوده است که بر ضد قرآن شده است و نکته این تبلیغ هم این بوده است که مسلمین را از قرآن جدا کنند و منطق قرآن را بشکنند در بین مسلمین، تا اینکه این شرقی ها که مسلمین هستند و دارای مخازن هستند، دیگر پشتوانه ای نداشته باشند که مقاومت کنند. اگر قرآن و روحانیت قرآن نباشد، این مردم و توده ها، اینها مقاومت نمی کنند.اینها هستند که ممکن است، اینطور مطالعات به آنجا رسیده که اینکه سد است از برای راه استفاده غرب، این عبارت از قرآن است و عبارت از آن کسانی که درس قرآن خوانده اند، آنها ممکن است یک وقتی جلوگیری بکنند از منافع، پس باید این دو تا سد را شکست تا راه باز بشود. قرآن را با این منطق به قول خودشان شکستند یا خیال شکستنش را داشتند که اصلاً دین، نه دین اسلام، اصلاً دین از اول که بوده است یک مخدری بوده. این برای این است که، نه اینکه آنها اطلاع نداشتند، آنها اطلاعاتشان صحیح بوده، داشتند اطلاعات، آنها فریبکاری می کردند، ماها اطلاع نداشتیم که فریب می خوردیم، آنها فریب می دادند و مقصد داشتند، مقصد سیاسی داشتند که منافعش به خودشان برسد و لیکن مسلمین فریب خوردند. ما بی اطلاع بودیم، شاید در بین جوان های ما حالا هم باز که به برکت اسلام و قرآن و روحانیت واینها، یک همچنین اساسی را دارند به هم می زنند و متزلزل می کنند، حالا هم اگر یک کسی که از عمال آنهاست یا خیر، خودش بازی خورده، شاید آن هم حالا همین حرف را باز تکرار کند که نه، قرآن و مثلاً روحانیون، اینها مخدرات هستند. با اینکه می بینند این نهضتی که در پانزده سال پیش از این تا حالا به پا شده است و الان متزلزل کرده است نه شاه را متزلزل کرده است آمریکا را، انگلستان را، شوروی را و اینها دارند مطالعه می کنند که چطور تخلص پیدا کنند و نمی توانند هم تخلص پیدا کنند برای اینکه از سرنیزه کاری بر نمی آید در مقابل اراده ملت، اینها هم باز در بینشان شاید پیدا بشود یک جاهلی که یک همچنین کلمه ای بگوید و لیکن از بی اطلاعی است.
انبیای سابق هم هر کدامشان که ما از تاریخ شان اطلاع داریم یک اشخاصی بودند از طبقه سوم و از این فقرا و اینها قیام می کردند در مقابل سلاطین شان، مثل حضرت موسی (علیه السلام) در مقابل فرعون، یک مرد شبانی با یک عصائی قیام می کند و مردم را دعوت می کند و می رود سراغ فرعون و فرعون را می خواهد دعوت کند برای اینکه او را آدمش کند. این جور نبوده است که از فرعون بعث شده باشد
موسی برای تخذیر توده پیدا شده است یعنی خدا از توده انتخاب کرده است این را در مقابل قدرت فرعون و هکذا سایر انبیاء (علیه السلام) و آنهائی که ما اطلاع از آنها داریم اینطور بوده اند و پیغمبر اکرم که دیگر نزدیک به ماست نسبت به آنها و اطلاعمان از تاریخ آن بیشتر است و جنگ هائی که او کرده همه معلوم است که چند تا جنگ کرده و با کی جنگ کرده، جنگ ها همه با اشخاص ظالم و متعدی و قلدر بوده است. پس این منطق که اسلام یا سایر ادیان از مخدرات است، این منطق اجانب است که می خواهند مال شما را بخورند، می خواهند ما را از قرآن منفصل کنند تا اینکه پشتوانه ای نداشته باشیم، مثل قدرت قرآنی پشت سر ما نباشد و ما متفرق بشویم و هر کسی یک چیزی بگوید و تبلیغات آنها اثر بکند و جوان های ما را منحرف کند و اسباب این بشود که آنها مشغول کارشان بشوند.
وقتی می آئیم سراغ آنهائی که دین را تبلیغ می کردند، مثل خود پیغمبر و حضرت امیر (علیه السلام) خلفای پیغمبر یعنی خلفای صوری پیغمبر تا آنوقتی که باب خلافت در کار بود و به سلطنت نرسیده بود، بعد از علمای اسلام، شما اگر تاریخ را ملاحظه کنید همیشه جنگ ما بین این طایفه و قلدرها بوده، هیچ وقت همچون نبوده است که اینها ساکت بنشینند، منتهی به مقدار قدرت و به مقداری که عرض می کنم توانائی داشتند و کم بوده است توانائی شان، آن هم البته عللی داشته است که نقصی، نقیصه هائی در کار بوده و ما در زمان خودمان، در این مدتی که خودمان مشاهده کردیم، قیام هائی از همین طبقه دیده ایم در مقابل رضا شاه آنوقت که آمد و کودتا کرد و عرض بکنم آن بساط را در آورد و آن ظلم ها و آن تعدیات به همه طبقات مردم، هیچ قدرتی در مقابلش نایستاد الا قدرت روحانی که قیام های متعدد شد که ما همه اش را یادمان است، قیام هائی که از علمای اصفهان شد، در قم جمع شدند همه با هم، از علمای بلاد هم آمدند در قم، قیامی که از خراسان شد که همه علمای خراسان را که قیام کرده بودند گرفتند و بردند در زندان، مثل مرحوم آسیدیونس و مرحوم عاصفه و دیگران، قیامی که از آذربایجان شد، علمای بزرگ آذربایجان را مثل مرحوم آمیرزا صادق آقا و مرحوم انگجی و دیگران را گرفتند و از آنجا بردند، تبعید کردند. قیام های متعدد، قیاس که مرحوم آقای قمی کرد که آمد به تهران و مردم با او همراهی درست نکردند و ایشان هم گرفتند و تبعید کردند. قیام زیادی کرده اند که تاریخ نشان می دهد که اینها این جور نبود که مردم را دعوت به آرامش کنند که مردم در مقابل ظلم حرف نزنند، در مقابل ظلمه حرف نزنند، این تبلیغات بوده است که کار ماها را به اینجا رسانده است که الان هم باز صحبتش را می کنند، یعنی منحرف ها صحبتش را الان هم می کنند و اینها کمک می کنند به بنگاه ظلم. آنهائی که این مسائل را زمزمه می کنند، اینها یا اینکه خودشان از دستگاه ها هستند و عمال آنها هستند یا فریب خورده اند از عمال آنها. این شعارهای مثلاً کمونیستی و شعارهای مارکسیستی اینها از همان قماش هست که اینها یک دسته ای از جوان های بازی خورده اند به واسطه اینها، اینها مطالعه نکرده اند در احوال آنهائی که اینها را دعوت می کنند به کمونیستی و به مارکسیستی
دعوت می کنند، مطالعه در احوال آنها نکرده اند ببینند خود آنها چکاره بودند مثلاً استالین که در اخیر ما همه ادراکش کردیم و در زمان او بودیم و بعضی شما هم بودید، این چه جور بوده خودش، خودش چه آدمی بوده است تا اینکه اینها می خواهند تبعیت از او بکنند.
بله آنوقتی که جنگ عمومی واقع شد، لشکر ارتش روسیه آمدند به ایران، تقریباً از آن طرف تهران تا خراسان و آنجا آنها بودند و مال انگلستان و مال آمریکا هم آن طرف ها را گرفته بودند، هر کدام یک گوشه ایران را ضبط کرده بودند و بودند در ایران و ما دیدیم، من خودم دیدم و یک مطلب هم آنوقت معروف معروف شد. اما آن مطلبی که معروف شد آنوقتی که متفقین آمدند یعنی روسای متفقین، استالین و روزولت و چرچیل و آن یکی هم روزولت و اینها آمدند به ایران، استالین، آن آدمی که این آقایان می گویند که خیر، آن آدم کمونیست بود، آن آدم توده ای بود، آن با مردم چطور بود، به او قارداش می گفتند، برادر بود، همه اینها، وقتی خودش آمد به ایران حتی گاو شیرده برایش می آوردند که مبادا این آقا از شیر گاو ایران بخورد. این آقای کرملین نشین که قارداشش عبارت از این عرض کنم - ارتشش و توده های مردم بود، این وقتی که آمد، در همان جنگ عمومی برای یک مشورت آمد به ایران، آنوقت معروف بود به اینکه ایشان یک گاو خاصی عرض می کنم که همراهش آوردند که شیر آن گاو را بخورد و مبادا خدای نخواسته این شیر گاو نباشد و مبتلا بشود به شیر گاو ایران. این زندگی اشرافی او بود. و من خودم این را دیگر دیدم که ما از تهران می رفتیم به مشهد با اتوبوس، بر خوردیم به این لشکرهایی که از روسیه بودند که عقیده شان این بود که ما و استالین هر دو برادر هستیم و همه با هم مثل هم می مانیم، اینها می آمدند برای گدائی سیگار یا چیز دیگر، وقتی یک سیگار به آنها دادند، گرفت این سیگار را آنقدر خوشحال شد که بنا کرد سوت زدن و راه رفتن، برای یک سیگار گدائی می کرد. او وقتی که آمد، با طیاره آمد و با چه وضعی و با چه اشخاصی و با کذا، گاو شیرده هم آوردند که آقا شیر بخورد از آن گاو!. اینها بازی می دهند مردم را، اینها مردم را بازی می دهند. لنین که اینقدر از او تعریف می کنند و کذا، اولاً به واسطه یک شکست جنسی خودش وارد شده و مخالفت کرده است با آنهائی که دیانت داشتند، با آن علمائی که آنوقت بودند و علمای خودشان، یک مسأله جنسی بوده است که آنها منعش کردند و او عصبانی شده، آنوقت یک قصه هم از او نقل می کنند که ایشان گفته است که باید ما حساب کنیم ببینیم که این افرادی که در مملکت ما هست، خرج و دخلشان چه جوری است، هر نفر آدمی که حساب کردیم در سال خرج و دخلش با هم مساوی است یا دخلش بیشتر از خرجش است این را ما نگاه می داریم برای اینکه خوب خرج خودش را دارد، یک چیزی هم به ما می دهد، هر آدمی که دخلش کمتر از خرجش است، این را باید توی دریا انداخت. این آدم انساندوست یک همچنین آدمی است، این که حالا اینقدر از او تعریف می کنند یک همچو آدمی است که این فقرا که نمی توانند کار بکنند، پیر مرد حالا شده است، ضعیف شده است، یک عیبی دارد که نمی توانند کار بکند به اندازه مخارج خودش، این دیگر به درد نمی خورد، این را باید ریخت تو دریا راحت بشود! توی دریا هم بریزید که دیگر محتاج به اینکه زمین را بکنند و اینها، نباشد! اینها بازی می دهند جوان های ما را و
تبلیغات است همه اش واقعیت نیست. این یک حکومت و یک عرض بکنم که رئیس برای آنها و ما هم حکومت خودمان را نشان می دهیم، آن حکومتی که ما می خواهیم. آن حکومتی که ما می خواهیم مصداقش یکی خود پیغمبر اکرم است که حاکم بود ما بناست که روسا را بگیریم، روسا را نظر بکنیم، سیره رؤسا رانظر بکنیم، یکی از هم آنها حضرت امیر بود، یکی هم عمر بود، ما ببینیم اینها مثل عمر هم هستند؟ خود پیغمبر را هر کس که سیره نوشته است از رسول اکرم نوشته، وضعش در زندگی کمتر بوده است از این مردم عادی که آن وقت در مدینه زندگی می کردند. اطاق گلی اینها داشتند توی مسجد یک اطاق گلی داشتند، سوار الاغ می شده است یک کسی هم دنبالش، پشت سرش می نشسته و می رفته، آنوقت هم برای او مسأله می گفته، او را تربیت می کرده. شما بیاورید یک حاکمی، یک رئیس عرض می کنم کلانتری، یک کد خدای یک شهری یک دهی بیاورید که اینطوری باشد، سلوکش با ملت این باشد که وقتی توی مسجد مسجد محل اداره حکومت، می آمدند آنجا وقتی که پیغمبر توی مسجد نشستند و عرض می کنم که چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشسته اند و دارند صحبت میکنند، اشخاصی که نمی شناختند، از خارج می آمدند نقل شده است که نمی شناختند اینها کدام یکی عرض می کنم که حاکم است و کدام یکی محکوم، کدام یکی پیغمبر است و کدام یکی مردم دیگر. یک زندگی اشرافی و یک زندگی عرض می کنم چیزی نداشته در عین حال که خودش اینطور بوده آنقدر به این فقرا رسیدگی می کرده و به این ضعفا رسیدگی می کرده است که مردم همه از ذکرش فرض کنید عاجز بودند.
آن هم حضرت امیر با سلطنت (جسارت است که من سلطنت به ایشان بگویم) با خلافت چندین مملکتی که ایران یکی از آنها، حجاز یکی از آنهانمی دانم عراق یکی از آنها، اردن یکی از آنها مصر یکی از آنها، این یک همچو دامنه ای آنوقت داشته سلطنت ایشان، با این دامنه سلطنت، زندگی خودش را ببینیم که آیا این غمخوار ملت است یا آنهائی که اینها می گویند؟ مقایسه بکنید و زندگی شان را در تاریخ ببینید. آن چیزی که نقل می کنند، یک پوستی ایشان داشته است یک پوست گوسفندی داشته شب ها خودش و عیالش رویش می خوابیدند، روز هم این را می گذاشتند آنجا برای شترشان علف می ریختند. این زندگی حضرت امیر در عمرش شاید یک دفعه یک نان سیری نخورده باشد. این وضع خوراک حضرت امیر که در آن چیز را برحسب نقل مهر می کرده، آنجایی که توی آن نان جو بوده است مهر می کرده است، که مبادا اینها باز کنند یک چیز دیگر توی آن بریزند (یک چربی، یک چیزی که مثلاً به حسب ترحمی که فرزندانش می خواستند به پدر بکنند و زینب مثلاً می خواسته به پدر بکند، چیزی داخل این بکند) مهر می کرده که دست نخورده باشد. این خوراک حضرت امیر سلام الله علیه بود.
آن شبی که شبی فوت ایشان است شب ضربت خوردن ایشان هست، آن شب مهمان ام کلثوم می گویند بوده است، وقتی که برایش غذا می آورند، ایشان غذا برای افطار می آورد، می بیند که نمک آورده و شیر، می گوید تو چه وقت دیدی من دو تا خورش داشته باشم؟ یکیش را بردار، می گویند که رفته
است نمک را بردارد، گفته است به جان من شیر را بردار، دو لقمه نمک دست برد و خورد. این حکومت ماست، حکومت اسلام است حاکم اسلام است، آن هم حاکم کمونیست و مارکسیسم و اینها.
انسان باید تعقل کند ببیند کجا گول خورده است، این گول برای چه، این تبلیغات چه برای چه بوده است؟ این نکته اینکه شما را می خواهند جدا کنند از اسلام، جدا کنند از حکومت اسلامی، باید دید نکته چیست که شما را می خواهند جدا کنند از حکومت اسلامی. نکته این است که آن آقا گاز مملکت ما را می خواهد، آن آقا نفت مملکت ما را می خواهد، خوب، نفت و گاز صاحب دارد، ممکن این است که داد وقالشان در آید. اسلام می گوید که هیچ قدرتی حق ندارد، هیچ قدرتی نمی تواند بیاید به مسلمین تحمیل بشود، اینها هم که می خواهند تحمیل کنند همه چیز را، اینها می خواهند، یک محمدرضا را بیاورند و اینجا بگذارند، مأمور کنند (مأموریت برای وطنم) که این آدم همه استفاده هائی که این مملکت دارد، به اینها بدهد، خوب ممکن است آخوند صدایش در آید، آخوند را خفه می کنند، (آخوندها مفتخورند، این آخوندها همه مفتخورند) اینها می گویند آخوندها مفتخورند این آخوندی که حالا دارد مفتخوری می کند در این حجرات مدرسه آن زندگی را دارد، چهار تا کتاب و یک گلیم و نمی دانم چه، آنهائی به اینها می گویند مفتخورند که خودشان دارای کذا و کذا هستند. (این آخوندها تنبل هستند) ! این آخوندها تنبل هستند که 70 سال پشتکار دارند یک کار را انجام می دهند تا آخر برای حفظ عرض می کنم ملت خودشان و حفظ دیانت خودشان یا آنهائی که هر روز دارند دور می گردند برای عرض می کنم بیعاری کردن؟ اینها دارند به اینها می گویند تنبل هستند اینها، همه تبلیغات برای این است که آخوند را از نظر ملت بیندازد، این قدرت را از این ملت بگیرد، آن قدرت اسلام را که بالای سر همه قدرت هاست از دست بگیرد، این قدرت کسانی که مروج اسلام هستند، این قدرت را هم بگیرد، وقتی که این دو تا قدرت را گرفت، سر صبر، محمدرضا هر کاری دلش می خواهد بکند، یکی نگوید چرا. آن روزی که رضا شاه آمد و آن همه کارها را کرد، باز یک آخوند بود که توی مجلس، به اسم مدرس (رحمة الله) که مقابلش می ایستاد و می گفت که نه. هیچ کس نبود، مدرس بود، چند نفر هم که اطراف او بودند، دیگر در تمام مملکت هیچ قدرتی در مقابل او نمی ایستاد. مدرس یک آقای عمامه ای ملا، متقی و با یک پیراهن کذا و عبای کذا و تنبان کرباسی که شعر آنوقت برایش گفتند که تنبان کرباسی قدردانی از او کردند و شعر برایش گفتند، انتقاد از او کردند، این ایستاد در مقابل رضا شاه و (نه) گفت.
آنوقتی که التیماتوم کرد روسیه به ایران که در یک قضیه ای بود که من حالا یادم نیست، التیماتوم کردند و لشکرشان هم حرکت کرده بود و آمده بود تا فلان جا، آوردند به مجلس که، التیماتوم را آوردند به مجلس که وکلا چیز بکنند، خوب لشکر روس است و بناست بیاید و التیماتوم کرده و اگر فلان کار را انجام ندهید چه خواهیم کرد تنها کسی که خود آنها نوشتند وکلا همه نشسته بودند و
هیچ حرف نمی زدند و قدرت این که کاری بکنند نداشتند خوب چه بکنند نوشته یک سید یک معمم یک ملائی با دست لرزان آمد پشت آنجا و گفت حالا که بناست ما از بین برویم، چرا به دست خودمان از بین برویم؟ نه، ما رد می کنیم این را، کردند و هیچ غلطی هم آنها نکردند. قدرت پیدا کردند به قول ایشان، وکلای دیگر هم قدرت پیدا کردد و رای برخلاف دادند و قبول نکردند حرف آنها را، آنها هم هیچ کاری نکردند، اینها می خواهند ما را بترسانند.
الان هم که شما خیال می کنید که از آن طرف همین دیروز باز تلگرافی در چهار آبان کرده بودند (چند روز پیش از این) این سران مفتخور نفتخور، این تلگراف را کرده بودند و تبریک گفته بودند به شاه چهارم آبان را، اظهار پشتیبانی، می نویسند کارتر که قیامت کرده بود در اظهار پشتیبانی که ما پشتیبان شما هستیم و فلان پریروز هم، چند روز پیش از این وزیر خارجه انگلستان مسأله را همانطوری که بود گفت، گفت (ایشان حافظ منافع ماست (قریب به این معنا) حافظ منافع ماست، ما منفعت در آنجا داریم، ما باید حالا پشتیبانی از او بکنیم.)
نه، ما نمی گذاریم تو پشتیبانی بکنی، ملت دیگر گول این حرف ها را نمی خورد. حالا هم این حرف هایی که اینها می زنند، خیال نکنید که حالا اگر این ملت ایستاد و پشت سرهم ایستاد و رد کرد این حرف ها را به آنها لشکر بیاورند از آن طرف، نخیر اینها همه شعر است، اصلاً دنیا دیگر این را قبول نمی کند از کسی. یک ملتی وقتی حرف صحیح دارد می زند، حرف حق دارد می زند، می گوید که ما نمی خواهیم منافعمان را شما ببرید، ما نمی خواهیم ذخائر ما را شما ببرید، ما می خواهیم خودمان در این مملکتمان مستقل باشیم، ما می خواهیم آزاد باشیم، شما خودتان در - نمی دانم - اعلامیه حقوق بشر این حرف ها را زده اید، ما می خواهیم همین مطابق اعلامیه حقوق بشر عمل بکنیم، ما می خواهیم آزاد باشیم، ما در مملکتمان استقلال می خواهیم، آزادی می خواهیم، بچه های ما هم دارند داد می زنند این معنی را، پیر مردهایمان هم دارند می گویند همین معنا را نمی شود با یک همچو ملتی با سرنیزه چیز کرد، نه حکومت نظامی جلوی این ملت را دیگر می تواند بگیرد و نه عرض می کنم که حکومت غیر نظامی، اصلاً نمی شود، نه کارتر می تواند بگیرد نه - عرض می کنم که کرملین نشین ها می توانند این کار را بکنند، نمی شود این معنا. اینها همین طور می گویند برای اینکه با گفتن می خواهند شما را از دم، در کنند و لا عمل نمی کنند که بیایند هجوم بیاورند. اینها هر کدام منافعی دارند، منافع بین المللی و این چیزها را دارند که نه او جرات می کند از ترس این یک قدم جلو بیاید و نه این جرأت می کند از ترس او یک قدم جلو بیاید. اینها هر کدام از هم می ترسند لکن خوب می خواهند این حرف ها را حالا می زنند برای ترس ما، آنوقت هم یک آخوند ایستاد و گفت (نه) منتهی خوب مردم همراه نبودند، مجهز نشده بودند مردم، تبلیغات جوری کرده بود که آخوند را سوار اتومبیل نمی کردند خدا می داند، مرحوم حاج شیخ عباس طهرانی (رضوان الله) علیه گفت که در عراق من می خواستم سوار اتومبیل
بشوم، شوفر گفت ما دو طایقه را سوار نمی کنیم، یکی آخوندها را و یکی فاحشه ها را. وضع آخوند این جور شده بود آن روز یعنی این جور کرده بودند. جدا کردند اینها را از ملت، رضاخان هر کاری خواست کرد آن آخوندها هم، آقایان هم قیام کردند، چند تا قیام کردند لکن ملت از باب اینکه گول خورده بود نتوانست، همراهی نکرد، آنها هم لشکری نداشتند. الان هم تبلیغات پشت سر هم تبلیغلت هست، تبلیغ پشت سر تبلیغ، فلانی (امام خمینی) در قصر ییلاقی چیز، آنجا هست و جوان ها می روند پیش او در قصر ییلاقی. این قصر ییلاقی ماست که نداریم یک اطاقی که آقایان بتوانند بنشینند، باید اینطوری بایستند. این تبلیغات، آقا می خواهند اینطوری جدا کنند مردم را از این دین ولی حالا دیگر این حرف ها را گوش نمی دهند، حرف ها گذشت دیگر، روشن شده اند مردم، مطلع شده اند مردم بر حیله ها، دیگر به این حرف ها گوش نمی دهند و باید برود این آدم، هیچ چاره ندارد و اگر بخواهید ایران اصلاح بشود، با بودن محمدرضا در آنجا و این سلسله خبیثه پهلوی، این ایران اصلاح شدنی نیست، باید این برود تا ایران اصلاح بشود، دنبال او باید دست آمریکا انگلستان عرض می کنم که شوروی، این سه ابر قدرت باید دستشان قطع بشود از ایران و ایران، مستقل برای خودش باشد تا اصلاح بشود. ما دنبال این معنی هستیم انشاءالله.
حالا ببینیم تکلیف شما که اینجا نشستید چیست؟ (من خسته شدم که نمی توانم دیگر ادامه بدهم) تکلیف ماها چیست؟ برادرهای ما در ایران دارند تکلیفشان را عمل می کنند یعنی الان هم که ما اینجا نشستیم، شما خاطر جمع باشید در قم یا در جای دیگر یک صدائی هست. در تهران نمی دانم در زنجان، هر جا بروید یک مطلبی هست، یک نهضتی هست، یک فریادی هست، یک کتک خوردنی هست، یک - عرض می کنم قتل و غارتی هست آنها مشغول هستند و ما و شما در اینجا مواجه با آن جهت مع الاسف نیستیم اما شما هر کدامتان می توانید تبلیغ کنید در همین خارج هر کدام اهل عرض می کنم که مدارس هستید، دانشگاه هستید، 10 نفر آدمی که آنجا ایستاده از این خارجی ها، بروید سراغشان بگوئید که ایران وضعش اینطور است، دارند این کار را می کنند، این سران ممالک دارند اینطور ظلم به ما می کنند این شاه دارد اینطور ظلم می کند، اینطور مردم را می کشد، مردم حرفشان این است این را می خواهند، مردم وحشی نیستند. این مردیکه دارد می گوید این مملکت ما مردمش قابل نیستند که آزادی به آنها دادیم و می گوید قابل نیستند کارتر می گوید که آنقدر آزادی دادند که اینها دیگر داد و فریادشان در آمده، اینهمه قتل و غارت برای زیادی آزادی است به منطق کارتر، با تصریح. من نمی فهمم این چه جور دماغی است، این چه جور آدمی است. در روزنامه بود، روزنامه اطلاعات یا کیهان که ایشان گفته اند که شاه یک آزادی تندی به مردم دادند و این، منشاء این اختلافات است، این آزادی تند منشاء این است که مردم دادشان بلند شده است که ای آزادی، آزاد آزادی. مقصود از هی آزادی این است ما نمی خواهیم آزادی، ما نمی خواهیم آزادی و حرف کارتر این
است. اینها دارند اینطوری معرفی می کنند. این مردیکه می گوید که (باز او بهتر است از این) این ملت ما قابل آزادی نیستند، نمی شود به آنها آزادی داد برای اینکه اگر آزاد بشوند مرا نمی خواهند. حرف او این است تا به آنها گفتند (آزادی) می گویند (مرگ بر شاه) . آن آدم هم می گوید از بس آزادی دادند، دارند داد میزنند. ما گرفتار یک همچو دو نفر آدمی هستیم، یکی از آن طرف افتاده، یکی از آن طرف افتاده. این گرفتاری ماست. ما که در اینجا نشستیم و تمام با هم داریم و شما که تماس با این رفقای اروپائی یا آمریکائی تان دارید، بگوئید مطالب را، درد ایران را یا درد این ملت را بگوئید، بگوئید که این بچه های صغیر را اینها دارند می کشند، بچه های 7 ساله را، بچه های 8 ساله را اینها دارند می کشند.
ما می خواهیم که انعکاس این مطلب که در خارج اینها یک مردم وحشی هستند، نوشته بود، از قول یک خبرنگار بود که اروپائی بود، انگلیسی بود، نوشته بود که من در این اجتماعی که در روز عید فطر مردم با تمام وقار داشتند می رفتند و شعارهائی می دادند ولی هیچ زد و خورد تو کار نبود و آرام بود، نوشته است که من رفتم که بروم، یک اتومبیل بود مال یک آمریکائی، نگه داشت دید من خارجی هستم، سوار شدم، رو من کرد، گفت ببین وحشی ها را. به او گفتم، اینها وحشی اند؟ شما در کجای دنیا اطلاع دارید که نیم میلیون، یک میلیون جمعیت راه بیفتد و اینطور آرام اینطور صحیح راه بروند؟ خوب، اینها حقشان را می خواهند، اینها وحشی هستند؟ اینها در خارج منعکس کرده اند که ایران وحشی هستند، وحشی را که نمی شود آزاد کرد، وحشی باید در باغ وحش درش را باید محکم قفل کرد. اینها دارند شماها را اینطور معرفی می کنند. شما برای اینکه از ذهن این خارجی ها بیرون بیاورید این مطلب را، بگوئید مطلبی که ما داریم چیست، مطلبی که ایرانی ها دارند چیست، این است. تا این مسأله از ذهن اینها بیرون برود وقتی بیرون رفت، در اینجا هم یک موجی پیدا می شود. این حکومت ها، اینها هم از ملت خودشان یک قدری ملاحظه ممکن است داشته باشند. این برای این جهت است، نه اینکه برای این است که اینها بلند شوند بیایند کار ما را حل کنند، ما کارمان را باید خودمان حل کنیم. لکن این مطلب که دارند درست می کنند برای ملت ایران که ملت ایران وحشی است و آزادی نمی تواند بپذیرد یا ملتی است که از زیادی آزادی دادش در آمده است، این مطلب را شما باید منعکس کنید و بفهمانید که مسأله و داد ملت ایران چیست و اینها چه چیز می خواهند. بچه 8 ساله شان داد می زند آزادی، استقلال، حکومت اسلامی، پیر مردش هم اینها را می خواهد، ملایش هم این را می خواهد - عرض می کنم که اهل منبرش هم این را می خواهد، فضلایش هم این را می خواهند، بازاری هم این را می خواهد، دبیرستانی هم این را میخواهد، اینها می خواهند آزاد باشند. گرفتار بودند، 50 سال اختناق، اینها می خواهند که مستقل باشند، سال های طولانی (بیش از 50 سال) تحت اسارت بودند، می خواهند بیرون بیایند از این اسارت. ماها باید در اینجا که هستیم تبلیغ کنیم یعنی بگوئیم به این افراد این مملکت، با هر کس که روابط داریم مسائل ایران را طرح کنیم و به اینها بگوئیم تا این مطلب از ذهن اینها بیرون بیاید که (اینها یک دسته وحشی هستند که دارند بانک را نمی دانم - آتش می زنند،
حالا اگر هم آتش بزنند اینها، یک وقت از خود آنها نباشد. این یک دسته وحشی هستند اینها، اینها را اگر آزاد کنند، چه خواهند کرد؟ چه خواهند کرد. چه خواهند کرد. نه مسأله این نیست، این بیچاره ها برای آزادی دارند داد می زنند، بچه هایشان را هم می دهند که مبادا که باز در قید و چیز اجانب باشند.
انشاءالله خداوند همه شما را حفظ کند، موفق باشید و اسلام را تقویت کنید. امیدواریم که این ملت با این وضعی که دارد، پیروز بشود و پیروز خواهد شد انشاءالله.
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.