0

صحیفه نور امام خمینی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی
شنبه 2 اردیبهشت 1396  9:28 PM

بیانات امام خمینی در میان جمعی از ایرانیان

تاریخ: 1357/08/06

 

توجه و دعوت قرآن کریم به هر دو بعد معنوی و مادی است

بسم الله ارحمن الرحیم
من بازیک تذکراتی برای آقایانی که در خارج کشور، در صفوف جماعات هستند لازم می دانم که یک تذکراتی برای آقایان بدهم. سابق، البته یک مدتی که از اسلام گذشت دستجات مختلفه ای از مردم اهل علم، اینها توجهشان به معنویات اسلام بود و نظرشان به آن آیاتی و روایاتی که مربوط به معنویات و تهذیب نفس و ماوراءالطبیعت داشت احکام را و در قرآن کریم آیات زیاد راجع به امور معنوی است یعنی آن وجهه انسانی که از عالم غیب است. تا مدت ها وضع اینطور بود که - توجه - به آن احکام اجتماعی و سیاسی و اینها که در اسلام بود توجه کم بود یا نبود، کم کم دستجاتی پیدا شدند که مسائل اجتماعی و مسائل سیاسی و مسائل روز را عنوان کردند و اینها از این طرف افتادند یعنی توجهشان به صرف همین اجتماعیات و احکام سیاسی و احکام حکومتی بود و به این جهات نگاه کردند. آنها تا مدت های قبل به آن طرف ورق نگاه می کردند مثل فلاسفه و عرفا و صوفیه و اینها، آن طرف ورق را نگاه می کردند و در حرف هایشان بیان همین معنویات بود و مردم را دعوت می کردند به همان جهات معنویه اسلامی، حتی روایات یا آیاتی که وارد شده بود راجع به امور طبیعی و راجع به امور اجتماعی و سیاسی، بعضی شان کوشش می کردند که اینها را برگردانند به همان امور معنوی و همه را به آن ورق حساب کنند، جهت باطنی اسلام و قرآن را ملاحظه کنند. در مقابل آنها الان ما مبتلا هستیم به، البته آن هم ابتلائی بود، این جهت هم که فقط صرف معنویات را نظر کردند و از اجتماعیاتی که در قرآن هست از آیات و اخباری که وارد شده است راجع به حکومت اسلام، راجع به سیاست اسلام، راجع به امور اجتماعی، راجع به تعمیر این عالم، این غفلت کردن، غفلت کردن از اسلام بود که اسلام را به یک ورق شناخته بودند، ورق دیگرش را، عالم طبیعتش را توجه نداشتند که اسلام توجه به عالم طبیعت هم دارد توجه به تمام اموری که احتیاج دارد، انسان دارد و لهذا یک ابتلاء اسلام این بود که این اشخاصی که از قبیل متکلمین و بیشتر فلاسفه و بیشتر عرفا و صوفیه و اینها، همه آیاتی که در قرآن کریم بود، - خیر - خواستند، نظر داشتند که برگردانند به همان امور معنوی، حتی اخبار یا روایاتی که راجع به، آیاتی که راجع به اجتماعیات و راجع به عالم طبیعت وارد شده بود آنها کوشش می کردند که بر گردانند به همان معنویات. آنها غافل بودند از اسلام و توجه داشتند، توجه

صحیفه نور جلد 2 صفحه 225

داشتند به یک ورق اسلام و غافل بودند از یک ورق دیگرش، باطن را ملاحظه می کردند و از ظاهر غافل بودند. حالا ابتلاء اسلام اینطور شده است که جوان های ما، جوان ها و روشنفکرها و اشخاصی که دانشمندان بالا هستند و علوم طبیعی را یاد گرفته اند آنها کوشش دارند به اینکه تمام آیات قرآنی و روایات را برگردانند به همان امور طبیعی، از معنویات غافل بشوند، حتی آیاتی که راجع به امور معنوی است آن را برگردانند به یک امور طبیعی و عادی. اینها هم توجه به اسلام دارند و غافل هستند یعنی یک ورقش را خوانده اند، یک ورقش را از آن غافل هستند و این دو طایفه اسلام را به تمام معنا نشناختند که اسلام چیست. اسلام نه دعوتش به خصوص معنویات است و نه دعوتش به خصوص مادیات است، هر دو را دارد، یعنی اسلام و قرآن کریم آمده اند که انسان را به همه ابعادی که انسان دارد بسازند او را، تربیت کنند او را.
 

قابلیت تربیتی نامتناهی و قوه عاقله، از امتیازات انسان بر سایر موجودات

انسان را وقتی که ملاحظه می کنید، اول نشوش با سایر نباتات فرقی ندارد. نبات را، هسته خرما را، هسته چیز دیگری را می اندازند توی خاک و خاک تربیت می کند و آن نمو می کند یک جای خاصی که در آن جای خاص نمو می کند. حیوان هم نطفه اش در رحم واقع می شود و یک بذری است، این بذرش محلش آنجاست یعنی جای تربیتش آنجاست که اگر یک جائی را یک وقتی طرحی درست کنند که همین خاصیت و همان چیزها را داشته باشد و نطفه را درآنجا مثل رحم بتواند تربیت کند ممکن است بتواند تربیت بشود و یک وقتی هم انسان بشود. یک نباتی است اول، مثل سایر نباتات می ماند، با نباتات فرقی ندارد، این نمو دارد فقط آن هم نمو دارد منتهی آن را در محل خاصی و با جهات خاصی، نباتات در یک محل خاص دیگری و جهات خاصی اما هر دو در این معنی مثل هم هستند که کشت شده اند و این کشت شروع می کند به نمو کردن به واسطه قوائی که خداوند تبارک و تعالی در زمین قرار داده است و به واسطه قوایی که در رحم قرار داده است اینها با هم شرکت دارند، کم کم اینکه در زمین کاشته شده است، این نبات تا آخر همین نبات است تا می رسند به ثمره، ثمره شان هم ثمره نبات است. آنهائی که در زمین کاشته نشده اند که حیوانات، همه حیوانات منجمله انسان باشد آنها کم کم از مرتبه نباتی بالا می آیند و در همین رده ای که هستند یک روح حیوانی پیدا می کنند، ممتاز می شوند از سایر موجودات نباتی لکن همه شان حیوانند یعنی شراکت دارند، روح حیوانی دارند این تولد در این عالم که می شوند و منفصل می شوند از محل خودشان باز این یک امتیازی است که با نباتات دارند که نبات اگر منفصلش کنند دیگر تمام است لکن آنها منفصل می شوند در آنوقتی که مقتضی است و آن جهت نباتی شان کمال پیدا کرد و جهت حیوانی پیدا شد و احتیاجشان از رحم منقطع شد می آیند در این عالم. همه حیوانات در خوردن و خوابیدن وشهوات - اینها - شریکند همه با هم هستند، امتیازی ندارند الا به همه جهات حیوانی .حیوانات هم، همین حیواناتی که هستند، در ادراکات با هم فرق دارند. میمون بیشتر از مثلاً حیوان دیگری ادراک می کند، چیز می فهمد. انسان در بین این حیوانات

صحیفه نور جلد 2 صفحه 226

ممتاز می شود به اینکه یک ترقیات دیگری می شود بکند. هم در ادراکات با آنها فرق دارد و هم در غایات ادراکات فرق دارد. حیوانات تا یک حدودی ادارکشان هست و محدود است و تمام می شود. انسان ادارکاتش و قابلیتش برای ترتیب تقریباً باید گفت غیر متناهی است پس انسان همه عالم را دارد به اضافه، همه چیزهائی که در عالم هست از اول موجودات تا آنجائی که آن ممتاز شده است با همه حیوانات و با نباتات و با معادل آنها شرکت دارد لکن یک اضافه دارد و آن اینکه در انسان یک قوه عاقله و قوه بالاتر هست که در آنها نیست. اگر انسان مثل سایر حیوانات تا همان حدی که حیوانات رشد می کردند بود انبیائی لازم نبود، انبیاء می خواستیم چه کنیم، انسان می آید اینجا مثل حیوانات زندگی می کند و مثل حیوانات می خورد و مثل حیوانات می خوابد و تا می میرد... اینکه احتیاج به انبیاء ما داریم برای اینکه انسان مثل حیوانات نیست که یک حد حیوانی داشته باشد و تمام بشود، انسان یک حد مافوق حیوانی و یک مراتب مافوق حیوانی مافوق عقل تا برسد به مقامی که نمی توانیم از آن تعبیر کنیم و آن آخر مقامی مثلاً تعبیر می کنند، فنا تعبیر می کنند (کالالوهیه) ، یک تعبیرات مختلفی چون که تربیت انسان به همه ابعادش، هم تربیت جسمی و هم روحی و عقلی و هم مافوق آن نمی شود در عهده بشر باشد برای اینکه بشر اطلاع ندارد از احتیاجات انسان و کیفیت تربیت انسان نسبت به ماوراءالطبیعت، تمام قوای بشر را روی هم بگذارید همین طبیعت را و خاصیت طبیعت را می تواند بفهمد منتهی باز هم خاصیت های طبیعت برای بشر هم کشف نشده است،تا حدودی کشف شده است، اخیراً خوب، زیاد پیشرفت کرده است لکن مانده است خیلی چیزها که بعدها کشف خواهد شد اما تا آخر هر چه باشد مال طبیعت است، مال این عالم است و هر چه بشود مال این ورق است. آن چیزی را که بشر می تواند ادراک کند و حد ادراک طبیعی خودش هست این است که عالم طبیعت را، همه خصوصیات (فرض کنید یک وقتی) عالم طبیعت را انسان بفهمد و همه چیزهائی که مربوط به کمال طبیعت است و ترقیات در طبیعت، اینها را هم انسان کشف بکند لکن حدش حد طبیعت است بیشتر نیست. آن ورق بعد را اطلاعی برآن ندارد و نمی داند چه خبر است آنجا و روابطی که مابین اشیا هست با هم، آنقدر را انسان اگر هم تا آخر کوشش کند می تواند بفهمد، آن روابطی است که در طبیعت بین اشیا، علل و معلول و سبب و مسببات، روابطی که در اشیا طبیعت است انسان می تواند ادراک بکند.تا آخر هم وقتی که تربیت بشود و تحصیل بکند و کشفیات این عالم واقع بشود تا آخر هم همین است که این طبیعت را با تمام خصوصیاتی که دارد و تمام روابطی که ما بین اجزاء این طبیعت است او کشف می کند، می تواند که ادراک کند که رابطه مثلاً زلزله چه جوری است با زمین، چه وقت می آید، نتایج و آثارش را همه را معین کند و چه قدر می آید، چه جوری می آید، افقی است، عمودی است، چی است، همه اینها را پیدا بکند، روابط ما بین طبیعت انسان با فلان چیز چه است، تمام آنها را که ادراک بکند و فرض کنیم که دیگر مجهولی برایش نماند همه اش طبیعت است، پایش را از طبیعت بالا نمی تواند بگذارد و ادراک آنجا را نکرده است و لهذا یک طایفه از آن فلاسفه و فلاسفه طبیعی و آنها هستند که چون ادراک نکرده اند ماوراء عالم طبیعت راحسی نبوده است، با چشم نمی شده است ادراک بکنند،

صحیفه نور جلد 2 صفحه 227

منکر آن شدند، منکر بی دلیل. یعنی گفتند ما که ندیدیم و زیر چاقوی ما نیامده است این مثلاً عقل مجرد، نمی توانیم بپذیریم، نیست. پس آن (نیست) غلط است برای اینکه باید بگوید من نمی دانم، نباید بگوید نیست. یک چیزی را آدم نمی داند، خوب آدمی هست که می گوید من تا این حد رسیدم اینقدر را تصدیق می کنم مابقی اش را نمی دانم، اما اینکه (نیست) را از باب اینکه اطلاع ندارد. شما هم که احاطه بر همه چیز همه عالم ندارید نباید بگوئید نیست. آنها تا آن حد رسیدند و این حد وقتی هم تمام خصوصیاتش معلوم بشود همین حدشان است، حد طبیعت است اینکه ما احتیاج و این آمال طبیعی انسان را می تواند برآورده کند، یعنی احتیاجاتی که ما در طبیعت داریم هر احتیاجی آنوقتی که طبیعت با همه جهاتش کشف شد و همه قوای عالم طبیعت کشف شد، همه روابط اجزاء طبیعت به هم کشف شد، احتیاجات طبیعی ما را حاصل کرد بیشتر از احتیاجات طبیعی را نمی تواند حاصل کند. هر چه حاصل بشود همین احتیاجات طبیعی است منتهی احتیاجات طبیعی به حسب قوای مختلف که حالا کشف شده است، آدم می بیند که الان محتاج به این است که وقتی می خواهد برود، سوار طیاره بشود. آنوقت ها همین که می خواست برود با شتر رفت حالا با طیاره می رود، یک وقت هم بالاتر از این، بالاتر شود اما همه اش طبیعت است و احتیاجات طبیعی.

صحیفه نور جلد 2 صفحه 226

 

بعثت انبیا از الطاف الهی برای تربیت و سعادتمندی انسان ها

انسان اگر به همین حد طبیعت بود و بیشتر از این چیزی نبود، دیگر احتیاج به اینکه یک چیزی از عالم غیب برای انسان فرستاده بشود تا انسان را تربیت بکند، تربیت آن ورق را بکند چون آن ورق نبود احتیاج هم نبود لکن چون انسان مجرد از این عالم طبیعت یک حقیقتی است، همین خود خصوصیاتی که در انسان هست دال بر این است که، یک ماورائی از برای این طبیعت هست چون انسان یک ماورائی دارد و به حسب براهینی که در فلسفه ثابت است ماوراء این طبیعت در انسان هست و انسان دارای یک عقل بالامکان مجرد و بعد هم مجرد تام خواهد شد، تربیت آن ورق که ورق معنوی انسان باشد باید کسی این تربیت را بکند که علم به آن طرف، علم حقیقی به آن طرف داشته باشد و علم به روابطی که مابین انسان و آن طرف طبیعت و آن طرف هست، آن روابط را بتواند ادراک بکند و آن بشر نیست، بشر ندارد. همین قدر مورد طبیعت را او می تواند ادراک بکند، هر چه ذره بین بیندازند ماوراء طبیعت با ذره بین دیده نمی شود. آن محتاج به آن است که یک معانی دیگری در کار باشد و چون این روابط بر بشر مخفی است و خدای تبارک و تعالی که خالق همه چیز است این روابط را می داند از این جهت به وحی الهی برای یک عده ای از اشخاصی که کمال پیدا کرده اند و کمالات معنویه را دنبالش کردند و فهمیدند، روابطی حاصل می شود مابین انسان و عالم وحی، به او وحی می شود و برای تربیت آن ورق دوم انسان بعث می شوند اینها می آیند در بین مردم و مردم را تربیت می خواهند بکنند.
خدای تبارک و تعالی نه احتیاج به ماها دارد و نه احتیاج به تربیت ما دارد، همه ما اگر مشرک

صحیفه نور جلد 2 صفحه 228

هم بشویم، شدیم جهنم، همه ما هم موحد هم بشویم یک نفعی نمی رسد. تمام مربوط به خودماست. بعث انبیا برای تربیت ماست که ما در آن ورق که باید تربیت بشویم، جوری تربیت بشویم که آنجا هم زندگیمان زندگی سعادتمند باشد. اگر این تربیت نباشد و انسان با همان خوی حیوانی از این عالم به عالم دیگر برود، در آن عالم سعادت ندارد و به شقاوت می رسد، انسان در آن عالم به ظلمات می رسد. انبیا آمده اند که ما را از این عالم طبیعت کم کم تربیت کنند و آن مقداری که مربوط به تربیت های معنوی است به ما بفرمایند به وحی من الله تعالی تا ما که اگر انبیا نباشند یک حیوانی هستیم که هر چه هست همین طبیعت است، بیشتر از این ادراک نداریم، ما را ببرند به آن عالم و تقویت کنند که ما وقتی از این عالم منتقل به یک عالم دیگری شدیم زندگی آن عالم هم یک زندگی سعادتمند باشد. تمام نکته آمدن انبیا این است که تربیت کنند این بشر را که قابل از برای این است که تربیت بشود و مافوق حیوانات است، این را تربیتش کنند برای اینکه همان طوری که اینجا زندگی سعادتمند، اگر همه اوضاع طبیعت به وفق مراد باشد یک زندگی سعادتمند در اینجا دارند، آنجا هم زندگی سعادتمند داشته باشند. لطفی است از جانب خدای تبارک و تعالی به بشر که قابل از برای این است که تربیت بشود و تربیت بشر به وحی خدا و به تربیت انبیاء این است که چیزهائی که رابطه بوده است مابین آن عالم و این عالم، چیزهائی که اگر آن کارها را ما انجام بدهیم در تربیت معنوی ما دخالت دارد، آنها را به ما بیان کردند که این کارها را بکنیم ما نمی دانیم البته که آیا رابطه ما بین نماز و سعادت آن عالم چیست، رابطه اش را ما نمی دانیم خدا می داند، چنانچه من و شما که طبیب نیستیم نمی دانیم که رابطه ما بین این قرصی که طبیب می دهد با آن مرض چیست لکن رابطه دارد. آن که عالم است این رابطه را ادراک کرده است و به ما گفته است و ما هم باید اطاعت کنیم تا مرضمان خوب بشود. این رابطه را که بین این اعمال ماست، اعمال صالحه ما با آن عالم است این را انبیاء می دانند به وحی خدای تبارک و تعالی و آمده اند برای اینکه به ما بگویند که فلان کار را اگر بکنید این رابطه دارد اینجا با آن عالم و روح شما را تربیت میکند این که شما در آن عالم وقتی که می روید با سعادت هستید. چیزهائی که اگر چنانچه آن چیزها را انسان ارتکاب کنند مثل سمومات می ماند که اگر انسان یکی که مسموم است بخورد مسموم می شود و به هلاکت می رسد، در عالم ماوراءالطبیعت و روح هم اینطوری است که بعضی از چیزها است که اگر چنانچه آن چیزها را عمل کند انسان، یا اعتقاد به آن پیدا کند مثل سم قاتل می ماند به مراتبش که یک وقت مسموم می کند انسان را لکن قابل علاج است یک وقت مسموم می کند و اگر تا آخر برود دیگر علاج هم ندارد. آنها هم برای ما گفته اند که نکنید، گفته اند نکنید، این کار رانکنید آن کار را نکنید، آن کار را نکنید، البته یک مقداری از اموری که آنها فهمیده اند (بکنید و نکنید) باز برای تنظیم عالم طبیعت است و اجتماع است لکن بسیاری از امور راجع به تنظیم امور اجتماع نیست، راجع به ماوراءالطبیعت است. انسان چون یک مجموعه ای است که احتیاج به همه چیز دارد، انبیاء آمده اند که آن همه احتیاجات انسان راهر چه احتیاج دارد انسان برای انسان بیان کنند که انسان اگر عمل بکند به سعادت تمام می رسد.

صحیفه نور جلد 2 صفحه 229


بنابراین این دو طایفه که یک طایفه طرف معنویت را گرفته اند و طرف اجتماع را رها کردند و این طایفه طرف اجتماع و علم اجتماع و علم سیاست و علم - نمی دانم - این معانی را دارند و آن طرف را رها کردند و این دو نه این اسلام شناس است، نه آن اسلام شناس است. اسلام شناس کسی است که این دو مطلب را، این دو جبهه را، هم جبهه معنوی را بشناسد هم جبهه ظاهری را یعنی هم اسلام را بشناسد به آن جهات معنوی که دارد و هم اسلام را بشناسد به آن جهات مادی که دارد، کسی که اسلام را بخواهد بشناسد باید به اینجور بشناسد یعنی آیات و روایاتی و احکامی که وارد شده است راجع به جهات معنوی آنها را بشناسد تا آن اندازه ای که می داند و آیات و روایات و - عرض می کنم - احکامی که وارد شده است برای تنظیم امور جامعه و برای امور سیاسی و برای امور حکومتی آنها را هم بشناسد، کسی که این دو جنبه را شناخت به اندازه ای که انسان می تواند بفهمد، این اسلام را شناخته است. اسلام مثل رهبانیت مسیح نیست، البته مذهب مسیح حالا نسخش کردند و الا مذهب مسیح این نبوده است که همه اش روحانیت و چیز نباشد مثل مذهب مسیح نیست که فقط مربوط به ...عنایتش طبیعت بیشتر باشد والبته حضرت موسی علیه السلام که از انبیاء معظم و از انبیاء اولی العزم است کامل بوده است چیزش به اندازه ای که محتاج بوده است بشر، لکن از بین رفته است کتاب حضرت موسی، کتاب حضرت عیسی، هر دوتایشان از بین رفته اند. اینکه الان دست اینهاست اینها خود متن شان دلالت بر این می کند که اینها تورات اصلی و انجیل اصلی نیستند لکن کتاب ما بحمدالله همین طور سال به سال از اول تا به حال محفوظ است حتی قرآن به خط حضرت امیر یا به خط حضرت سجاد هم الان موجود است در بین ما که همین است، غیر از این هیچ نیست، همین قرآن است، هیچ تغییری نکرده است.
 

سعادت انسان در گرو تبعیت امور معنوی و مجاهدات ظاهری تواماً

در هر صورت چون اسلام برای تربیت ماها آمده است، تا تبعیت از آن نکنیم به همه ابعادش تربیت نمی شویم. نباید حالائی که شما جوان های عزیز ما مشغول شده اید به علوم طبیعی یا مشغول شده اید به یک مجاهداتی که لازم است حالا بکنید و همین جهادی که از جهاد اکبر است که باید بکنید شما، یعنی باید همه ما، لازم است که همه ما با این برادران اسلامی که در ایران مبتلا هستند، کمک کنیم، کمک تبلیغاتی لااقل در آن محیطهائی که هستیم، اما نه اینکه حالا که مشغول شدید به علوم طبیعی یا مشغول شدید به این مجاهدات، دیگر کار به آن طرف نداشته باشید. شما همین نیستید که، همین رجل مجاهد نیستید، همین رجل طبیعی نیستید، شما یک انسانی هستید. انسان معنویات دارد، مادیات دارد، مادیاتش اینهاست، معنویاتش هم باید کوشش کنید، شما باید عنایت کنید به همه احکام خدا، نمی شود یک مسلمانی بگوید که من مجاهداتش را قبول دارم و معنویاتش را قبول ندارم. یا یک مسلمانی بگوید من معنویات اسلام را قبول دارم و مجاهدات اسلام را قبول ندارم. همه اش را باید ما قبول داشته باشیم. مسلمان این است که همه چیزهائی که نبی اکرم آورده است برایش، قبول کند و عمل کند. بنابراین شما

صحیفه نور جلد 2 صفحه 230

این احکام ظاهریه ای که التفات به آن نیست که حالا بفهمد چه می شود و چه ربطی ما بین روح انسان و این عمل هست سبک نگیرید، اینها مهم است برای شما، برای زندگانی ماوراءالطبیعت شما مهم است و شما، هم مجاهدات ظاهری تان را و علوم ظاهری تان، علوم طبیعی تان را تکمیل کنید و هم تبعیت کنید راجع به امور معنوی و جهات الهی این شی تا سعادتمند بشوید.
 

تکلیف بر طرح و تبلیغ مسائل ایران و کمک به نهضت اسلامی

خداوند انشاءالله همه شما را سعادتمند کند و همه ماها به تکلیفمان عمل بکنیم که یکی از تکالیف ما این است که حالا نسبت به این جنبشی که در ایران، نهضتی که در ایران پیدا شده است و مردم دارند الان جانشان را، مالشان را، بچه هایشان و عزیزانشان را دارند در این راه صرف می کنند ما هم باید به اندازه ای که در اینجا هستیم، به اندازه ای که می توانیم و استطاعت داریم باید به آنها کمک بکنیم و شماها آقایان با هر یک از این اقشاری که در اینجا هستند، اگر در اروپا هستید با اروپائی ها، در آمریکا هستید با آمریکائی ها، هر جا هستید با اهالی آنجا که رفقا دارید، آشنا دارید، هر وقت می نشینید طرح کنید مسائل ایران را و تبلیغات کنید. هر یک از شما تبلیغ بکند این مسائل را و این خلافکاری های سلسله پهلوی را و خلافکاری های این شاه که از همه سلاطین که تا حالا آمده اند هم خیانتکارتر و هم جنایتکارتر، یا خیر، جنایاتش مثل آنها به اضافه خیانت های زیاد. این آدم الان دارد ایران را به یک وضع بدی در می آورد و دارد خراب می کند، می خواهد برود خرابش می خواهد بکند و شما تبلیغات بکنید به رفقای آمریکائی تان، اروپائی تان اینها بگوئید، در مدارس که می روید بگوئید به رفقایتان که در آنجا هستند. انشاءالله بلکه در آنجا یک موجی پیدا بشود و کمک بکنند به ایران، حکومت هایشان کمک بکند، آنهائی که - عرض می کنم که - انصاف دارند کمک بکنند به ایران تا بلکه شر آن آدم کنده بشود که انشاءالله کنده می شود و ایران مال خودتان بشود و شر خارجی ها هم کنده بشود و ایران دست خودتان بیاید و خودتان اداره اش بکنید.

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها