پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی
شنبه 2 اردیبهشت 1396 9:28 PM
تاریخ: 1357/07/21
بسم الله الرحمن الرحیم
گفتم نه و به وسیله سازمان امنیت نجف این کاغذ را ابلاغ کردند. من کاغذ را گرفتم گذاشتم کنار، جواب ندادم به آنها لکن کار خودم را ادامه دادم، تا از یکسال به این طرف که کارها و فعالیت ها زیاد شد و برعلاوه بر اعلامیه ها و فعالیت های دیگر مصاحباتی هم با بعضی روزنامه های خارجه مثل لوموند و اینها شد، آنها تعقیبشان زیاد شد که رئیس امن عام آمد پیش من، خودش آمد (آن باز تقاضایش همین معنا بود که یک وقت حرفش می شد) که شما هر فعالیتی می خواهید بکنید لکن مصاحبه نکنید. ماهم اصل مصاحبه خیلی عادت نکرده بودیم به آن، به این جوابی ندادیم لکن یک مصاحبه دیگری شد، از فرانسه هم آمدند و مصاحبه کردند از فرانسه هم آمدند و با اینها هم مصاحبه شد ولو اینکه اینها آنها را گرفتند، بعد که از منزل بیرون آمدند آنها را گرفتند. بعد از این تشدید کردند راجع به این معنی که شما در اینجا (به تعبیر آنها منزل خودتان است هر جوری می خواهید باشید لکن فعالیت سیاسی نکنید، روحانی خوب است که همان (حرفشان این بود که) درس بگوید و مسأله بگوید. من گفتم که اسلام از سیاست جدا نیست، اسلام مثل چیزهای دیگر نیست، مثل مذاهب دیگر نیست که ذکر و دعا باشد، اسلام سیاستش با سایر احکامش با هم هستند و من دخالت سیاسی می کنم، - حالا ندارم - و من هم اعلامیه می دهم و هم در ضبط حرف هایم را ضبط می کنم و هم اگر مقتضی شد در منبر صحبت هایم را می کنم و این یک تکلیفی است شرعی برای من. گفتند که آخر ما یک تعهداتی با دولت ایران داریم، با آن تعهدات نمی شود اینکارها. گفتم خوب من هم (قریب به این معنی) یک تعهداتی با اسلام دارم و با ملت ایران، من هم نمی توانم که از تعهداتم دست بردارم. منتهی شد به اینکه آنها گفتند که نه، نباید بشود و ما می گفتیم باید بشود و آنها ما را محصور کردند در منزل، البته نه اینکه بگویند شما نیا بیرون، نه همچنان نبوده است ایرانی هائی که از بیرون می آمدند، اینها را مانع شدند، یکروز هم طلبه ها را مانع شدند، الا یکی دو سه نفر. من بیرون نیامدم از آنجا، بیرون که نیامدم خوب در ایران یک چیزهائی که رخ داد من دیدم که خوب ما بخواهیم اینجا توی منزل بمانیم و کاری نکنیم و بگوئیم ما درس می خوانیم وبه این کارها کار نداریم مثلاًاین مخالف با وضع ماست.
ما الان در ایران کشته دادیم، ما بچه هایمان را، بزرگ هایمان را کشتند در ایران، الان هم هر روز این بساط هست. الان هم در در روزنامه های آنجا منعکس است که در دانشگاه دیروز یا پریروز (گفته بود) هفتاد و چند نفر، هفتادوپنج نفر زخمی شدند (واین یک چیزی است که معلوم است، دولت ایران گفته) و چندین نفر هم کشته. اینها به جان این ملت افتادند، از این طرف همه چیز ملت را می برند، حالا جان این ملت را دارند می گیرند. ما چطور با این وضعی که اینها دارند بتوانیم، وجدان ما اجازه به ما بدهد، دیانت ما به اجازه بدهد که ما بنشینیم نگاه کنیم و فرزندان اسلام را اینها درو کنند و بکشند؟ ما صدایمان را به آنقدری که بتوانیم، آنقدری که بگذارند دولت ها، صدایمان را به دنیا می رسانیم که ببینند که این وضع این ایران چه وضعی است الان.
من گمان نمی کنم که هیچ مملکتی شبیه به مملکت ایران باشد، یک مملکتی باشد که همه اش حکومت نظامی باشد. خوب همه شهرها را تقریباً دوازده شهر بزرگ ایران که اساس شهرهای ایران است، حکومت نظامی قراردادی، باقی آن هم حکومت نظامی است یعنی الان نظامی ایران را دارد اداره می کند. حالا هم از قراری که گفتند بناست یک نظامی نخست وزیر بشود. فریدون جم را می گویند می خواهد نخست وزیر بشود، این هم یک نظامی است. اینها نمی توانند ادامه حیات بدهند، شاه نمی تواند ادامه حیاتش را بدهد الا زیر پرچم نظام و زیر سرنیزه نظامی ها که دنبالش سرنیزه آمریکایی است. اگر سرنیزه آمریکائی نباشد معلوم نیست نظام ایران الان آنطور انقیاد را داشته باشد.
اینها بیدار شدند، اینها آدمند، آنهم ایرانی، آنهم دارد می بیند که در ایران چی می گذرد. روزی نیست که در یک شهری یک صدائی در نیاید به مجرد صدا درآید می زنند، کشند. با این وضعی که ایران دارد، با این اغتشاشی که الان در ایران هست و این دول بزرگ هم که بشر دوست!!حقوق بشر! همه اش شعر است همه این حرف هائی که این دولت های بزرگ می زنند و جامعه هائی درست کرده اند برای حقوق بشر، برای امنیت، برای چه، نه امنیت شان به امنیت آدم می برد و نه این حقوق بشرشان به حقوق آدم می برد، همه اش برای این است که این ملل ضعیف را ببلعند. این همه مسائلی که ملاحظه می کنید در هر یک از این ابرقدرت هائی که یک صدائی است، یک نظامی هست، نظام این است که این بلاد شرق را، بلاد ضعیف را اینها ببلعند.
در شرق چون مخازن زیاد است، مخازن نفت زیاد در شرق هست مثل کویت، مثل حجاز، مثل ایران، در اینجااینطور مخازن هست، آن خارجی تمام چشمشان دوخته شده است به این مخازن ما و
دارند مجانی می برند همین طوری. شما خیال می کنید که آمریکا پول به ایران می دهد؟ آمریکا - اسلحه - برای خودش در ایران پایگاه درست می کند، این اسلحه هائی که می گویند که فروختند به ایران، به جای نفت دادند، این اسلحه ها همان هائی است که اینها می خواهند در ایران باشد و پایگاه باشد که مبادا یک وقتی شوروی حمله بکند، نه این است که اینها به ما چیزی داده اند، اینها بازی است سر ما در می آورند.
این ابرقدرت هائی که یکی به اسم مملکت کمونیستی، یکی کمونیست چین، یکی نمی دانم سوسیالیست زهر مار، همه اینها بساطشان برای خوردن ماست. این چینی که گفته می شود که کمونیست است و با توده ها کذاست و با خلق کذاست، دیدید همه که در این کشتار بزرگ تهران که تابیست هزار هم گفته اند (ولی خوب حالا این مبالغه است اما چهارهزار تا، حدود چهارهزار، این زیاد گفته شده است، حتی گفته شده است که در قبرستان تهران یک همچو حدودی دفن شده) این رهبر چین کمونیست، این رهبری که بعضی جوان ما در اشتباه هستند و خیال می کنند اینها مفید هستند برای جامعه، این در عین حالی که این کشتار داشت واقع می شد آمد به ایران و دست داد به این شاه غاصب پشتیبانی کرد، یک کلمه هم نگفت، به اینکه آخر اینها را چرا می کشی؟ آخر چه کرده اند اینها؟ اینها دارند می گویند ما آزادی می خواهیم، چه می خواهیم، اینها می گویند ما می خواهیم آزاد باشیم، آزادی، استقلال، دادشان اینطور در آمده بوده یک کلمه این آدم نگفت که خوب اینها بشر هستند، اینها انسان هستند، چرا اینطور؟ بچه کوچک این قدری را بچه دبستان را، حالا دیگر دستشان از آن بزرگ ها مثل اینکه چیز شد، حالا کوچک ها، بچه های دبستانی را حالا دیگر دستشان از آن بزرگ ها حالا کوچک ها، بچه های دبستانی را دارند می کشند، اینهم هر روز دارد اخبارش می آید مثل اینکه چیز شد، اینجا، بچه کوچولوی دبستانی، دختر دبستانی، پسر، دوازده سال، دختر و پسر یا دختر، همین دو سه روز - یک جائی - کشتند، یک کلمه این آدم نگفت به این شخص که شقی این چه کاری است می کنی؟ آمد و دست داد به او، با آغوش باز ملاقات کردند و به این صورت و خندیدند به این توده های بیچاره و ما جوان هایمان اشتباه می کنند، خطا می کنند، خیال می کنند که اینها برای آنها مفید هستند. آنهم کاخ نشینان کرملین. پانزده خرداد که پانزده هزار (آنطوری که مشهور شد) این این مردم کشتند، در روزنامه های شوروی تایید کردند از آنها، الان هم تایید کردند این را با این کشتار که الان شما ملاحظه می کنید در ایران هر روز یک گوشه ای هست، الان هم هست اینها همه شان برای این است که این گاز ایران را می خواهد، آن نفت ایران را می خواهد، آن دارد گاز ایران را می برد، آن دارد نفت ایران را می برد. همه دنبال این هستند که این ملت ضعیف عقب بمانند، چشم هایشان باز نشود. مبلغ هایشان، تبلیغاتشان همیشه تبلیغ به ضد دین و به ضد روحانیت است تا مردم را از اینها جدا کنند، مردم را از دیانت جدا کنند، مردم را از روحانیت جدا کنند خودشان را به جان هم بریزند و آنها استفاده اش را ببرند. ما کشته بدهیم محمدرضاخان استفاده کند، آن بالاترها هم زیادتر استفاده کنند.
این ملت برایش چه مانده، این ملت برایش همین که تو سرش بزنند و نظامی باشد، اصلش تمام حکومت هر جا هست حکومت نظامی باشد، هر کس سرش را از تنش در می آورد بزنند بکشند. این وضع یک وضع خاصی است که ایران این وضع را دارد، مطالعه کنید ببینید اصلاًدر دنیا شبیه دارد، یک همچو شبیهی ما در دنیا داریم که مملکت حکومت نظامی باشد و نتوانند حکومت نظامی را بردارند؟ نمی توانند هم بردارند برای اینکه مردم ایستاده اند، مقابلشان ایستاده اند. حالا هم که حکومت نظامی است مردم ایستادند اما ایستاده اند چه چیز می گویند؟ ایستاده اند آن حرفی که آقای کارتر دیروز گفته است می گویند؟! آقای کارتر می فرمایند که شاه آزادی خوب می خواهد بدهد، آزادی مطلق می خواهد بدهد و شاه می خواهد که یک مملکت مترقی، یک اجتماع مترقی درست کند و این مردم با آن مخالفند!! مخالفت مردم برای این است که مردم آزادی نمی خواهند و ایشان با زور، با سرنیزه می خواهد آزادی بدهد!! این سرنیزه ها برای این است که تو سر مردم می زند می گوید آزادی بخواه! مردم جامعه مترقی نمی خواهند، سرنیزه آمده می گوید بخواه! این آقای کارتر نمی دانم فهمش اینقدر است یا حقه بازیش اینقدر است؟ می خواهد اغفال کند؟ آخر کی را می خواهد اغفال کند؟ - مردم - شاید آنهائی که نمی دانند در ایران چه می گذرد آنهائی که نمی دانند چه خبر است در ایران. شمائی که می دانید در ایران چه خبر است، شمائی که میدانید در ایران الان چه خبر است، مردم چه می خواهند، اینها چه می گویند.
مردم می گویند آقا ما میخواهیم نفت مان مال خودمان باشد، ما می خواهیم مملکتمان آن زراعتی که داشت دوباره برگردد به آن. آقا زراعت را همچنان به هم زدند، این اصلاحات ارضی را که آقا گفتند و آنقدر طمطراق کردند، اصلاحات ارضی به امر دولت آمریکا بود برای اینکه بازار درست کنند که چیزهای آنها فروش برود یعنی زراعت ما به هم بخورد ما محتاج بشویم. الان هم که می بینید که هر چی می خواهیم از خارج باید بیاید، زراعت ما اینجور شد، زراعت ما را آنجور کردند. خوب مردم ریختند، آن زارعین بیچاره ای که دیگر در آنجا نتوانستند زندگی کنند ریختند به شهرها، به تهران. الان تهران یک محله زیادی چندین محل حدود چهل تاست که برای من نوشته بودند، محله های کوخ نشین، محله هائی که خانه های گلی دارد که هیچ چیز ندارد و ده نفر عائله در یک چادر کوچکی در این زمستان سرد زندگی باید بکنند، آب ندارد، باید آب را از پنجاه، شصت پله ببرند بالا، لب خیابان برسند که گودال منزلشان است، لب آن خیابان برسند و از آنجا آب را بردارند بیاورند از این پله ها پائین برای بچه هایشان این چه شد؟ برای اینکه اصلاحات ارضی فرمودند! در اصلاحات ارضی به هم خورد اوضاع دهقان ها، وقتی که به هم خورد اوضاع آنها، چاره نداشتند که رو بیاورند به شهرستان ها، آمدند شهرستان ها و آن شد، وضع بیچاره ها اینطور شد، از آن طرف وضع زراعت ما به هم خورد.
ایرانی که مرکز زراعت بود، شاید آذربایجان ایران بس بود برای ایران، باقی آن را باید صادر کنند، الان به اندازه یک ماه، سی روز یا سی و سه روز، آنهائی که اطلاعات دارند و حساب کردند می گویند ایران به اندازه سی و سه روزش برای خودش چیز دارد، باقی آن را باید از خارج بیاورند.
خوب این ایرانی جمع شدند، همه ایرانی ها الان صدایشان درآمده الان سرتاسر ایران اعتصاب است، اگر این حکومت نظامی و نظام را بردارند، مردم این دستگاه را به قدر یک ساعت می پیچندش به هم و پیروز می شوند، برای اینکه بد دیدند از اینها این مردم، م ی خواهند آزادشان کنند و از رفاه بدشان می آید؟! از زندگی خوب بدشان می آید؟! می گویند ما حتماًباید توی خاک ها بخوابیم؟! یا می بینند که مال اینها را دارند می خورند و اینها را خاک نشین کردند؟ دادشان این است. آقای کارتر چه می گوید؟ آخر اینها چه می گویند؟ از جان ما چرا این نفت های ما را می برند؟ آنهم مجاناًمی برند. می برند و آقایان می گویند که ما اسلحه خریدیم، تو اسلحه می خواهی چه کنی؟ اسلحه ای که خریدند اسلحه ای است که فرمش را اینها نمی دانند، ایران م ی تواند استعمال کند این اسلحه را. آن چیزهائی که آنها درست کردند، شیاطین خودشان می توانند عمل بکنند، اینها نمی توانند. مستشارها آمدند برای اینکه در اینجا باشند، هم نظام ما را نظام انگل بار بیاورند که هست و هم اینجا مطالعات بکنند که چه جور - باید - بهتر می شود این لقمه چرب را خورد آنطور ماند، آنطور باشد این ملت حرف نزند، اگر حرف بزند یک ملت وحشی است!! یک ملت وحشی است که داد می زند که آقا ما را آزاد کنید!! یک ملت وحشی است که داد می زند آقا مال مارا نخورید! اما آنها وحشی نیستند! آنها مترقی هستند! مال مردم را باید بخورند آنها!! باید غارت کنند!!
این ملت ما الان صداشان از بچه کوچکش تا پیرمردش درآمده برای اینکه می بینند که مملکتشان دارد سقوط می کند، دارد از بین می رود این مملکت، باید به فریاد این مملکت برسند ولهذا می بینید که جان می دهند، بچه هایشان را می کشند و آنها می گویند باید کرد، دنبال می روند باز. این وضع ایران ما و این وضع این دولت های بزرگ با ما.
و ما وظیفه داریم، مائی که الان اینجا، شمائی که اینجا نشستید و منی که اینجا نشستم، ما وظیفه داریم که با آنها همصدا باشیم یعنی هر مقداری که از دست ما برمی آید باید کمک بکنیم. کمک به غیر نیست، کمک به خودتان هست، اینها برای شما قیام کردند. مردم ایران الان برای شما دارند خون می دهند، برای شما بچه هایشان، جوانان هایشان از بین می رود، دخترهایشان، بسرهاشان از بین می رود. ما باید به آنها کمک کنیم، ما خیال نکنیم که اینجا نشستیم تکلیف نداریم، همه مان تکلیف وجدانی داریم، تکلیف شرعی داریم، تکلیف عقلی داریم که با این جمعیت مظلومی که قیام کردند می خواهند حق
خودشان را، آن حق خودشان را که حق ما هم هست بگیرند. ما هم با آنها همراهی کنیم، ما هم دنبال آنها باشیم. می توانیم مقاله بنویسیم، می توانیم در روزنامه چیز بنویسیم، می توانیم به هر قدری می توانیم در این دانشگاه هائی که می رویم به مردم بگوئیم، به مردم اینجاها بگوییم مسائل آنجا را. مسأله را منتشر کنید. آقا هر کدام شما در یک نقطه ای که هستید مسایل ایران را منتشر کنید، بگویید، با آه دل بگوئید روزنامه هایشان هم گاهی می نویسند اما از خود شما باید گفته بشود، نوشته بشود. باید این وضع آشفته ایران به همه عالم معلوم بشود.
و اگر چنانچه یک ملتی ایستاد و حق خودش را خواست سرنیزه نمی تواند جلویش را بگیرد. سرنیزه، اصلاً قدرت ندارد با گوشت طرف بشود، این خیال است که گوشت نمی تواند با سرنیزه. تمام قدرت های عالم جمع بشوند وقتی یک ملتی گفت من این کار را نمی خواهم نمی توانند تحمیلش کنند.الان نمی توانند تحمیل به ایران بکنند که شاه را قبول کن، نمی توانند. الان زور ایستاده آنجا، اما مردم قبولش ندارند. مردم داد می زنند نمی خواهیم. قبول کردن را مردم هیچ تن ندادند به این مطلب. تن به این ننگ، ایرانی ها نمی دهند و نداده برای اینکه این آدم را دیدند که همه مصالح اسلام، همه مصالح کشور را به باد داده، در عین حال (ما آزادی دادیم و ما نمی دانم چه دادیم، ترقی دادیم به ایران) ، ترقیات شان همین است که دارید می بینید، آزادیش همین است که با سرنیزه است. ما مکلفیم به اینکه خدمت کنیم به این مردم، به این بیچاره ها، به این جوان مرده ها. ما انسانیم باید خدمت کنیم و خدمت به آنها خدمت به خودمان است یعنی در این منافعی که ایرانی دارد مشترکیم، همه مان شریکیم. اگر مملکت ما یک مملکت مستقلی بشود، تبع نباشد، اگر مملکت ما یک مملکت آرامی باشد، اگر مملکت ما یک مملکت عرض می کنم که مرفعی باشد، خوب ما جزء آن مملکت هستیم، ما هم در رفاه هستیم، ما هم چه هستیم. اینها قیام کردند و ما هم باید دنبال آنها باشیم، اینطور نیست که عذر بیاوریم که من اروپا هستم و آن آمریکا هست و آنها ایران هستند، این عذر نیست شما هم در آمریکا که هستید هر مقداری که می توانید، شما هم در پاریس که هستید هر مقداری می توانید، من هم که اینجا هستم هر مقداری که، من حالا شما را دیدم این مقدار می توانم به شما چیز بگویم، حرف بزنم، می گویم. شما رفقایتان را، آنهائی که اهل اینجا هستند، خارج هستند، چه هستند، با هم قرار بدهید که کمک بکنید به این نهضتی که هست.
تاریخ سراغ ندارد اینجور نهضتی که الان در ایران هست تاریخ ایران تا حالا سراغ ندارد اینجور نهضتی که تمام ایران تمام بایستند، بچه اینقدری بگوید که مرگ برشاه، پیرمردش هم بگوید مرگ برشاه، همچو نهضتی ما نداشتیم در ایران این نهضت را نگذارید که بخوابد تا اینها از بین
بروند، تااین هیات حاکمه بروند یک هیات حاکمه صحیح سرکار بیاید. خدا انشاءالله همه شما را حفظ کند. موفق باشید. خدا شر اینها را بکند از سر مسلمین. شر این ابرقدرت ها را بکند که این نوکرها را نگذارند سربلاد مسلمین.
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.