پاسخ به:صحیفه نور امام خمینی
شنبه 2 اردیبهشت 1396 9:14 PM
تاریخ: 1356/10/10
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
بنده قبلاً باید از عموم طبقات، طبقات روحانیین در همه بلاد، چه عراق، چه ایران، و چه سایر کشورها که اظهار محبت کرده اند تشکر کنم و چه مراجع اسلام - دامت برکاتهم - و چه علمای اعلام بلاد در ایران و در اینجا و در سایر جاها - دامت عزهم - و چه خطبای عظام و چه طبقه محصل، دانشگاهی یا غیر دانشگاهی و چه کسانی که از خارج کشور مثل امریکا و اروپا و هندوستان و سایر جاها اظهار محبت کرده اند. از همه آقایان تشکر می کنم و توفیق و سلامت همه را از خداوند تعالی مسألت می کنم و اگر من در این جلساتی که آقایان اظهار محبت می کنند و تشکیل می دهند نتوانم در همه اش شرکت کنم یا نتوانم در بازدید آقایان با این سن پیری بروم از همه تشکر می کنم و از همه عذر می خواهم و امید است که آقایان عذر من را بپذیرند.
اینطور قضایا مهم نیست خیلی، پیش می آید، برای همه مردم پیش می آید و خداوند تبارک و تعالی الطافی دارد به ظاهر و الطافی خفیه است. یک الطاف خفیه ای خدای تبارک و تعالی دارد که ماها علم به آن نداریم، اطلاعی بر او نداریم و چون ناقص هستیم از حیث علم، از حیث عمل از هر جهتی ناقص هستیم، از این جهت در اینطور اموری که پیش می آید جزع و فزع می کنیم، صبر نمی کنیم این برای نقصان معرفت ماست به مقام باری تعالی، اگر اطلاع داشتیم از آن الطاف خفیه ای که خدای تبارک و تعالی نسبت به عبادش دارد و (انه لطیف علی العباد) و اطلاع بر آن مسائل داشتیم، در اینطور چیزهایی که جزئی است و مهم نیست، آنقدر بی طاقت نبودیم، می فهمیدیم که یک مصالحی در کار است، یک الطافی در کار است، یک تربیت هایی در کار است. این دنیا، دنیایی است که عبور از آن باید بکنیم ما، دنیایی نیست که در اینجا ما زیست کنیم، این راه است، این صراط است که اگر توانستیم مستقیما این صراط را طی کنیم همانطوری که اولیای خدا طی کردند (جزنا و هی الخامده) اگر توانستیم که از این صراط به طور سلامت عبور بکنیم سعادتمندیم و اگر خدای نخواسته در اینجا، در این راه لغزش داشته باشیم، در آنجا هم همین لغزش ظهور پیدا می کند، در آنجا هم موجب لغزش ها می شود، موجب گرفتاری ها می شود. از خدای تبارک و تعالی مسالت می کنم که ما را بیدار کند، ما را به
آن الطافی که خفی است و ما مطلع بر آن نیستیم، ما را بر آنها مطلع بفرماید تا اینکه ما هم مثل اشخاصی که معرفت دارند به مقام ربوبیت، معرفت دارند به مدارج انسانیت و دنیا را مد نظرشان نمی آورند، استقلال به آن نمی دهند، مآرب دنیایی شان تحت نظرشان نیست مستقلا و اینجا را طریق می دانند از برای جاهای دیگر، از برای سعادت های بزرگ دیگر، اگر ما هم ان شاء الله توفیق خدا بدهد و ما هم برسیم به یک همچو مرتبه ای، آن مرتبه هایی که ما نمی توانیم ادراکش بکنیم نمی توانیم در این عالم که هستیم - نمی توانیم - بفهمیم چه مدارجی است، چه عوالمی است، چه بساطی است، این بساط دنیا- را- چشم مان را همه اش را باز کردیم و این دنیایی که (ما نظر الله الیه منذخلقه) (به حسب روایت) ، به عالم اجسام در روایت هست که نظر لطف خدای تبارک و تعالی نکرده است منذخلقه. (از آغاز خلقت) با اینکه این عالم اجسام و این عالم طبیعت، اینطوری که تا حالا ادراک کرده اند، تا حالا کشف کرده اند محیرالعقول است، عقول ماها به آن نمی رسد، آنقدری که تا حالا فهمیده اند و ماعدایش هم الی ما شاء الله هست که کسی دستش به نورش نمی رسد، ستاره هایی هست که - نورشان 6 بیلیون سال - 6 بیلیون سال نورشان به زمین می رسد، این عدد را تفهیم آنرا نمی توانیم بکنیم. در بعضی نوشته ها هست که بعضی از ستاره ها اگر جوفش را باز کنند 500 میلیون شمس در آنجا جایش می شود و بعضی از ستاره ها هست که اگر در مرکز شمس بگذارند تا زمین می آید، بزرگیش هست،این پهناوری که عقول به آن نمی رسد، کسی نمی تواند بر آن اطلاع پیدا کند، اینها همه اش عالم دنیاست عالم پست است. بعضی از اهل معرفت می گفتند اینکه این عالم را دنیا گذاشته است اسمش را، برای اینکه خجالت می کشد واقع این قضیه را، واقع دنیا را بفرماید، از این جهت - همین - با همین اسم به دنیا تعبیر کرده است. این عالم با این پهناوری، با این بساط، عالم دنیاست. این آسمان ها با همه چیزهایی که تا حالا کشف شده است، (به حسب لسان قرآن (زینا السماء الدنیا بزینة الکواکب) ) ، آسمان پایین، پایین، اینکه همه تا حالا کشفش کرده اند اینها همه در لسان قرآن، آسمان پایین است، آن آسمان های بالا را باز کشف نکرده اند که چه خبر است، در عین حال بر حسب روایت (مانظر الیه نظر لطف منذ خلقه) و بر حسب قرآن هم که متاع اسمش باشد حیات دنیا. حیات آخرت، حیات است، زنده است، اینجا زندگی نیست، مردگی است اینجا، حیات آخرت، حیات است (دارالاخرة لهی الحیوان) ما اطلاع نداریم در آن.
در عین حال ما در اینجا که هستیم، از قبل خدای تبارک و تعالی مأموریت ها داریم. ما تا در این حیات دنیوی هستیم، تا در اینجا هستیم، مأموریت ها از طرف خدای تبارک و تعالی داریم و باید قیام کنیم به این مأموریت ها، باید غفلت نکنیم از تکالیف الهیه، تمام تکالیف الهیه الطافی است الهی و ما خیال می کنیم تکالیفی است، همه اش الطاف است، چه تکالیف فردی که برای هر نفری هست برای تربیت او، برای تکمیل او، برای اینکه غیر از این راه، راه تکمیل و راه ترقی نبوده است، درجاتی
هست که بدون این راه نمی شود به آن درجات رسید و چه تکالیف اجتماعی که ما مکلف هستیم، در اجتماع تکالیفی داریم و باید به آن تکالیف عمل کنیم برای تنظیم این اجتماع. انبیا هم، همه چیزهایی که مربوط به روح و مربوط به مقامات عقلیه و مربوط به مراکز فیضیه است برای ما بیان کرده اند و قرآن هم بیان کرده است و اهلش می دانند و هم آن چیزهایی که وظایف شخصیه است و دخیل در ترقیات انسان و تکامل انسان است در سنت و در کتاب بیان شده است و هم آن چیزهایی که مربوط به اجتماع است و امور سیاسی است و امور اجتماعی است و راجع به تنظیم و تربیت اجتماع است، بیان فرموده است و ما همه و همه بشر مکلفند بر اینکه همه این مراتب را، همه این مقامات را مواظبت کنند و منحصر به یک طرف نکنند.
من با تمام این جناح هایی که هستند و برای اسلام خدمت می کنند، چه جناح های روحانی که از اول تا حالا خدمت کرده اند و چه جناح دیگر از سیاسیون، از روشنفکران که برای اسلام خدمت می کنند، من به همه اینها علاقه دارم و از همه اینها هم گلایه دارم اما علاقه، باید هر مسلمی، اشخاصی که گروه هایی که برای اسلام خدمت می کنند، قلما، قدما، برای اسلام خدمت می کنند، باید هر مسلمی، باید هر انسانی که ببیند اینها برای انسانیت، برای اسلام یعنی برای انسانیت - اسلام مکتب انسان سازی است - وقتی که انسان ببیند که گروه هایی در خدمت انسان هستند، در خدمت انسانیت هستند، در خدمت اسلام که انسان ساز است هستند، چاره ندارد الا اینکه علاقه داشته باشد به آن، این اشکال نیست که علاقه مند است.
از آن طرف گلایه هم هست از همه گروه ها، گلایه ارادتمندانه. اما آن گروههای روشنفکر و دانشگاهی و محصلین جدید و آنها (ایدهم الله) ، آنهایی که خدمتگزارند برای اسلام، خداوند تأییدشان کند، من از آنها گلایه دارم برای اینکه می بینم که در نوشته هایشان، بعضی نوشته هایشان، اینها راجع به فقها، راجع به فقه، راجع به علمای اسلام، راجع به فقه اسلام، اینها یک قدری زیاده روی کرده اند، یک قدری حرفهایی زده اند که مناسب نبوده است بزنند، اینها غرض ندارند، من می دانم که غالبا اینها برای اسلام می خواهند خدمت کنند، نه این است که مغرض باشند و از روی سوء نیت حرفی بزنند، اینها اطلاعشان کم است. من هم اطلاعم از تاریخ کم است لکن من هشتاد سالم است و قریب 60 سال در جوامع علمی بوده ام و قریب سی سال در مجاری امور، من یک مشاهداتی خودم دارم و در این صد و چند سالی که دیگر نزدیک است به ما، ما از آن سوابق - سوابق - کم اطلاع، یعنی بنده کم اطلاع هستم، اینقدری که اطلاع داریم از سوابق، از زمان اول، عصرهای اول اسلام تا حالا اطلاعات اجمالی است. ما می بینیم که این اسلام را به همه ابعادش روحانیون حفظ کرده اند، به همه ابعادش یعنی
معارفش را روحانی حفظ کرده است، فلسفه را روحانی حفظ کرده است، اخلاقش را روحانی حفظ کرده است، فقه اش را روحانی حفظ کرده است، احکام سیاسیش را روحانی حفظ کرده است، همه اینها با زحمت های طاقت فرسای روحانیین محفوظ شده. الان که شما یک همچو فقه غنی ای می بینید که فقه شیعه غنی ترین فقهی است که در دنیا هست، این قانونی است که با زحمت های علمای شیعه توضیح و تصریح شده است، غنی ترین فقه است. غنی ترین قوانین است در دنیا، قوانینی در دنیا به این غنا نیست، قوانین دیگر، آنهایی که آسمانی است البته غنی بوده اما دیگر به ما نرسیده، آنهایی که زمینی است و اهل زمین درست کرده اند اینها به اندازه همان ادرارکات ضعیفی که اگر چنانچه مغز انسان (روایت است) یک گنجشک بخورد سیر نمی شود با این مغزها درست شده است، آنهایی که مغزهایشان درست کار می کند (آنهایی که درست کار نمی کند که اطلاع ندارند) همه اینهایی که اینها درست کرده اند ناقص است، در هر جایی که این قوانین درست شده است یک قوانین ناقصی است، آن هم برای یک محیط خاصی، آن هم برای یک وضع خاصی، برای مثلاً تمشیت امور یک مملکتی، برای سیاست بین مملکت و مملکت دیگر، اما دیگر، قوانین دیگری ندارد، آنی که دارد اسلام است و در اسلام آن فقهی که غنی ترین فقه هاست، فقه شیعه است، همچو فقهی در دنیا نیست، نه در بین مسلمین هست (الی کثرتهم) و نه بین غیر مسلمین و این با زحمات طاقت فرسا از علمای شیعه درست شده است، از اول که زمان پیغمبر بوده است و دنبالش زمان ائمه، این علمای شیعه بودند که جمع می شدند دور ائمه (ع) و احکام را از آنها اخذ می کردند و در اصولی که چهار صد تا کتاب بوده است، نوشته اند و آن اصول بعد در اصول دیگری که این کتب اربعه ما و سایر کتب است، تدوین شده است و اینها همه با زحمت علمای شیعه و فقهای شیعه درست شده است. تمام ابعادی که اسلام دارد و قرآن دارد، آن مقداری که در خور فهم بشر است، تمام اینها را این جماعت عمامه به سر به قول این آقایان، عمامه به سر و ریش دار، اینها درست کرده اند، تا اینجا اسلام را اینها رسانده اند و کتابهایی که اینها نوشته اند، در هر رشته ای از رشته ها که شما ملاحظه کنید، کتابها نوشته شده است، زحمت ها کشیده شده است، تا حالا رسیده است به این طبقه. این در رشته علم، علم اسلام. در رشته علوم اسلامی است.
در باب امور سیاسی، آن مقداری که من، عرض کردم که تاریخ نمی دانم و اگر دیده باشم یادم نمانده است دیگر حالا، اما خوب این تاریخ صد ساله، صد و چند ساله اخیر در دست است، ما یک خرده جلوترش می رویم می بینیم که یک طایفه از علما، اینها گذشت کرده اند از یک مقاماتی و متصل شده اند به یک سلاطین، با اینکه می دیدند که مردم مخالفند لکن برای ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامی و ترویج مذهب حق، اینها متصل شده اند به یک سلاطینی و این سلاطین را وادار کرده اند خواهی نخواهی برای ترویج مذهب، مذهب تشیع. اینها آخوند درباری نبودند، این اشتباهی است که بعضی نویسندگان ما می کنند، اطرافیان سلاطین این آقایان بودند، اینها اغراض سیاسی داشتند،
اغراض دینی داشتند. نباید یک کسی تا به گوشش خورد که مثلاً مجلسی رضوان الله علیه، محقق ثانی رضوان الله علیه، نمی دانم شیخ بهایی رضوان الله علیه، با اینها روابط داشتند و می رفتند سراغ اینها، همراهی شان می کردند، خیال کند که اینها مانده بودند برای جاه و - عرض می کنم - عزت و احتیاج داشتند به اینکه سلطان حسین و شاه عباس به آنها عنایتی بکنند، این حرف ها نبوده در کار، آنها گذشت کردند، یک گذشت، یک مجاهده نفسانی کرده اند برای اینکه این مذهب را به وسیله آنها، به دست آنها ترویج کنند. در یک محیطی که اجازه می گرفتند که شش ماه دیگر اجازه بدهید ما حضرت امیر را سب کنیم، وقتی جلوگیری از سب حضرت امیر می خواستند بکنند (در یکی از بلاد ایران شنیدم اجازه خواستند که خوب شش ماه دیگر صبر کنید ما سب اش بکنیم) اینها در یک همچو محیطی که سب حضرت امیر اینطورها بوده و رایج بوده و از مذهب تشیع هیچ خبری نبود و هیچ اسمی نبوده، اینها رفته اند مجاهده کرده اند - خودشان را پیش مردم - مردم آن عصر شاید اشکال به آنها داشتند از باب نفهمی، چنانچه حالا هم اگر کسی اشکال کند نمی داند قضیه را، غرض ندارد، نمی داند قضیه را، زمان ائمه هم - خوب - بودند، علی بن یقطین از وزرا بود، در زمان ائمه هم بودند، حضرت امیر بیست و چند سال به واسطه مصالح عالیه اسلام در نماز اینها رفت - عرض بکنم که - تبعیت از اینها کرد برای اینکه یک مصلحتی بود که فوق این مسائل بود، سایر ائمه (ع) هم گاهی مسالمت می کردند، یک وقتی نمی شد آنوقت چه می کردند. مصالح اسلام فوق این مسائلی است که ما خیال می کنیم، این دسته از علمائی که جانفشانی کردند و خودشان را جوری کردند که حالا شما به آنها اشکال می کنید از باب اینکه اطلاع بر واقعه ندارید، نه اینکه سوء قصد دارید، نه اینکه سوء نیت دارید، اطلاع از واقعیات ندارید، این آدم سازی است، نه این است که اینها درباری شدند، اینها می خواهند آدم بسازند، من گله دارم.
این راجع به فقه شان و راجع به این جهات و آن مقداری که من حالا اطلاع داشتم. راجع به جهت سیاسی که اینها داشتند، آن مقداری که من مطلعم و نزدیک بوده به ما، نهضت هایی که واقع شده است بر خلاف چیزهایی که مخالف مصالح اسلام بوده، در این صد و چند سال یکی از آنها قضیه تنباکو بود که همه مطلع هستید، میرزا (رضوان الله علیه) میرزای شیرازی بزرگ (رضوان الله علیه) امر فرمود و علمای ایران، علمای بلاد ایران (رضوان الله علیهم) که در رأسشان میرزای آشتیانی بود در تهران، اجرا کردند این مطلب را و دولت ساقط شده ایران را زنده کردند. ساقط کرده بودند اینها برای یک مقدار کمی که می خواستند بروند تعیش کنند و دوره گردی کنند، اینها فروخته بودند ایران را به خارجی ها و میرزای شیرازی (رضوان الله علیه) امر فرمود و سایر علمای ایران جانفشانی کردند و زجر کشیدند، زحمت کشیدند، قیام کردند، مردم را به قیام وا داشتند تا اینکه لغو شد. این نهضت در مقابل استبداد و مشروطیت، این نهضت از نجف شروع شد به دست علما، در ایران هم با دست علما
بود که این استبداد سخت که هر کاری می خواهد بکند، هر کس را بکشد، کشته نتیجه این کار، این سربازهای بیچاره از اطراف آورده بودند، به آنها نان نمی دادند، کالسکه اعلیحضرت همایونی از طرف حضرت عبدالعظیم می رفت، اینها جمع شده بودند آنجا شکایت کنند، یکی هم سنگی زده بود، فرستاد اینها را - از قراری که در تاریخ هست - آوردند و جمع کردند اینها را و گفت اینها را خفه کنید، عده کثیر اینها را خفه کردند تا یکی از مستوفی الممالک بود، او بود رفت فریاد کرد آخر این چه کاری است، شفاعت کرد. یک همچو مردمی بودند، یک همچو مستبدهایی بودند. آن محمد علی میرزایش را همه می شناسند چه آدم، چه جانوری بوده است دیگرانش هم همین طور. در مقابل این مشت استبداد، علما قیام کردند و یک نهضتی به وجود آوردند و در صف اول علما بودند که می خواستند بشود، نشد، نه اینکه شد، اگر شده بود خوب بود، نتوانستند، خوب وقتی نتوانستند، چه بکنند؟ (وضع) آنها از ما بهتر شده بود آنوقت، از آنوقت که یک مردیکه ای هر کاری بکند (لا یسئل عمایفعل) از آنوقت بهتر شد، منتهی نه مثل آنچیزی که می خواستند. خوب متمم قانون اساسی با زحمت علما درست شد لکن عمل نکردند به متمم قانون. الآن این دولت ایران رسمی نیست، دولت رسمی نیست قانونی نیست. الآن این وکلای ایران قانونی نیستند، اینها رسمی نیستند به حسب قوانین اساسی، این مجلس ایران الآن رسمی نیست، مجلس ایران به حسب قانون اساسی باید پنج نفر از فقها ناظر بر آن باشند، حالا یک نفرش هم هست؟ اصلا نظارتی در کار هست؟ اصلا وکالتی در کار هست؟ یا نصب است؟ دیگر نصب است، نخواستید، خواستند بشود، نشد. خوب باز هم تا آن اندازه ای که بود باز نهضت روحانیون بود، باز همت روحانیون بود و دیگران هم تبعیت می کردند، البته دیگران هم سهم داشتند اما روحانیون هم در صف اول بودند. در قضیه عراق اگر چنانچه این مجاهدات علمای عراق نبود از دست می رفت. پسر سید در جنگ کشته شد، پسر مرحوم آسید محمد کاظم در جنگ کشته شد، علمای اینجا تفنگ به دوش گرفتند رفتند مقابله، مرحوم آقای خوانساری، آقای آسید محمد تقی خوانساری (رضوان الله علیه) به حبس رفت یعنی گرفتند اسیرش کردند، با یک عده دیگری اسیر کردند و بردند در خارج که ایشان فرمودند که ما را می شمردند، یک، دو، سه، چهار تحویل یک کسی می دادند آنوقت می گفتند اینها آدم می خورند، اینکه می شماریم برای این است که اینها آدم خورند، رعایایی بودند که آدم می خورند و ما می شماریم که مبادا شما را بخورند.
قضیه عراق را میرزای شیرزای دوم، این شخص عظیم الشأن، این شخص بزرگ، این شخص عالی مقام در علم و در عمل، این نجات داد این عراق را. او حکم جهاد داد و فرستاد اینها را به چیز و - عرض می کنم - آنوقت هم تبعیت می کردند عشایر از علما، مثل حالا نبود، تبعیت می کردند، عشایر آمدند خدمت ایشان و ایشان حکم داد، حکم جهاد داد، جهاد کردند، کشته دادند، کشته شدند تا مستقل کردند عراق را، اگر نبود حالا ما اسیر بودیم، حالا ما هم جزو مستعمره انگلستان بودیم، آن هم با جدیت علما واقع شد. این علمای عراق را که تبعید کردند به ایران، برای مخالفتی بود که می کردند با دستگاه ها. مرحوم آسید ابوالحسن و مرحوم آقا نائینی و مرحوم شهرستانی و مرحوم خالصی،
اینها را که تبعید کردند از عراق به ایران، برای این بود که اینها برخلاف آنها صحبت می کردند، خلاف این دستگاه ها حرف می زدند، از این جهت تبعید کردند و اینها را هم فرستادند به ایران که ما خودمان دیگر اینها را شاهدیم. در زمان این مرد سیاه کوهی، در زمان این رضاخان قلدر نانجیب، یک قیام از علمای اصفهان بود، علمای اصفهان از اصفهان آمدند به قم و علمای بلاد هم از اطراف جمع شدند در قم و نهضت کردند بر خلاف اینها، حالا این نهضت را شکستند، خوب، اینها زور که نداشتند، آنها نهضت را شکستند حالا با فریب یا با هر چی. یک نهضت، نهضت علمای خراسان بود، مرحوم آقازاده و مرحوم آسید یونس و سایر علمای آنوقت، همه را گرفتند آوردند در حبس، در تهران و من خودم مرحوم آقازاده (رضوان الله علیه) را، آمیرزا محمود آقازاده (رضوان الله علیه) را دیدم که یک جایی نشسته بود بدون عمامه، با اینکه تحت مراقبت بود، یک جایی نشسته بود بدون عمامه و کسی هم حق نداشت پیش او برود و ایشان را بدون عمامه می بردند توی خیابان به دادگستری محاکمه می کردند، آنوقت هیچ خبری از این احزاب نبود،در این قیام هایی که اینها کردند از این احزاب اصلا خبری نبود، بودند اما مرده بودند. یک نهضت هم از آذربایجان شد، مرحوم آمیرزا صادق آقا، مرحوم انگجی، اینها هم نهضت کردند، آنها را هم گرفتند بردند، مدت ها در تبعید بودن که مرحوم آمیرزا صادق آقا بعد از آن هم که گفتند که شما آزادید، دیگر نرفت به آذربایجان در صورتی که آذربایجان او را خیلی گرامی می داشتند، هیچ دیگر نرفت، در قم آمدند و تا آخر عمرشان در قم بودند و ما هم خدمتشان می رسیدیم. مرحوم مدرس (رحمة الله) خوب من ایشان را هم دیده بودم، این هم یکی از اشخاصی بود که در مقابل ظلم ایستاد، در مقابل ظلم آن مرد سیاه کوهی، آن رضاخان قلدر ایستاد و در مجلس بود. ایشان را به عنوان طراز اول، علما فرستادند به تهران و ایشان با گاری آمد تهران از قراری که آدم موثقی نقل می کرد، ایشان یک گاری آنجا خریده بود و اسبش را شاید خودش می راند تا آمد به تهران، آنجا هم یک خانه مختصری اجاره کرد و من منزل ایشان مکرر رفتم، خدمت ایشان (رضوان الله علیه) مکرر رسیدم ایشان به عنوان طراز اول آمد لکن، طراز اول که اصلا از اول مجلسش منتفی شد، بعد ایشان وکیل می شد، هر وقت هم که ایشان وکیل می خواست بشود، وکیل اول، در تهران وکیل اول مدرس بود.
ایشان در مقابل ظلم، تنها می ایستاد و صحبت می کرد و اشخاص دیگری از قبیل ملک الشعرا و دیگران همه دنبال او بودند اما او بود که می ایستاد و برخلاف ظلم، برخلاف تعدیات آن شخص صحبت می کرد. یک اولتیماتوم در همان وقت دولت روسیه فرستاد برای ایران و سربازش هم، قارداشش هم به اصطلاح خودشان تا قزوین آمدند و آنها از ایران (من حالا یادم نیست چه می خواستند، تاریخ است) یک مطلبی را می خواستند که تقریبا اسارت ایران بود و می گفتند باید از مجلس بگذرد، آن را به مجلس بردند و همه اهل مجلس ماندند که چه باید بکنند، ساکت که چه کنند، در یک مجله خارجی نوشته است که یک روحانی با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: (حالا که ما بناست از بین برویم، چرا خودمان از بین ببریم خودمان را؟) رأی مخالف داد بقیه جرأت پیدا کردند و رأی مخالف دادند، رد کردند اولتیماتوم را، آنها هم هیچ غلطی نکردند. بنای سیاسیون هم همین معناست که یک چیزی را
تشر می زنند ببینند طرف چه جوری است، اگر چنانچه طرف ایستاد مقابلشان، آنها عقب می روند و اگر چنانچه نه، آن بیچاره عقب رفت اینها هم جلو می آیند حیوانات هم همین جورند، حیوانات هم همین خصوصیت را دارند که اول می آیند جلو ببینند این چه آدمی است، اگر این آدم ایستاد دستش را بلند کرد، فرار می کند اگر این فرار کرد دنبالش می روند این خوی حیوانی است. آن هم باز یک روحانی بود که در مقابل یک چنین قدرت بزرگ یک چنین قدرت شوروی بزرگ ایستاد یا به اصطلاح آن دست لرزان، گفت (حالا که ما بناست از بین برویم، چرا خودمان، خودمان را از بین ببریم؟) رأی مخالف داد، دیگران هم جرأت کردند رأی مخالف دادند، اینها ایستادند، این نهضت آخری هم که منتهی شد به 15 خرداد و اینهمه کشته دادند مردم، این هم در صف اولش اهل علم بودند، علما بودند، تا حالا هم دنباله اش کشیده شده است، تا حالا هم آن که بیشتر هیاهو می کند باز اهل علم است، البته دانشگاهی هم حالا داخل است آنها هم داخلند، سایر مردم هم به تبعیت علما می رفتند نه به تبعیت دیگران. علمای تهران را تقریبا اکثرشان را گرفتند حبس کردند، از خطبا، از علما گرفتند حبس کردند، چندین روز حبس بودند، زجر دیدند اینها.
آقا،اینها اینطور نیست که شما خیال بکنید که ما اسلام را می خواهیم اما ملا نمی خواهیم مگر می شود اسلام بی ملا، مگر شما می توانید بدون ملا کار را انجام بدهید، باز این ملاها هستند که جلو می افتند کار انجام می دهند،اینها هستنند که جانشان را می دهند. الان هم ما تو حبس ملاها داریم، الان هم علما داریم، الان هم علمای فداکار داریم، الان هم هستند تو حبس و زیر بار این ظلم ها نمی روند و چیزشان می دهند که شما هم عذری بخواهید و نمی خواهند. خوب الان هم داریم، الان هم داریم، الان هم علمای ما در حبس هستند، علمای بزرگ ما در حبس هستند من این که عرض کردم یک چیزهایی بود که خود من مشاهده کردم و خیلی هایش هم یادم نیست و جلوترش هم که ما دیگر اهل تاریخ نیستیم که ببینیم. این گله هم که من دارم از این آقایان روشنفکرها این است که یک همچو جناح بزرگی که ملت پشت سرش ایستاده، این را از خودتان کنار نزنید بگویید که (ما اسلام می خواهیم ملا نمی خواهیم) این خلاف عقل است، این خلاف سیاست است، شما باید اینها را با آغوش باز بگیرید و اگر چنانچه اینها در مسائل سیاسی اطلاعاتی ندارند، ضم به ایشان بشوید، اطلاعات سیاسی به اینها بدهید. اینها بهتر از شما توی مردم، بهتر یعنی که شما نفوذ ندارید، اینها دارند، در بین مردم نفوذ دارند، هر ملایی در محله خودش نافذ است. شما باید شمایی که دلسوزید برای اسلام، شمایی که می گویید ما اسلام را می خواهیم، نگوئید که ما اسلام را می خواهیم آخوند نمی خواهیم، شما بگویید اسلام را می خواهیم آخوند هم می خواهیم. آخوند، ملتفت مثلا بعضی مسایل سیاسی نیست، جمع بشوید دور آن آخوندی که مسایل سیاسی را نمی داند، یادش بدهید آن مسایل را تا او عمل کند تا من بعد دنبالش باشد، تا بتوانید اجرا کنید. اگر شما بخواهید خودتان باشید و منهای آخوند، تا قیامت هم در زیر بار دیگران هستید.
شما همه جمع بشوید، همه با هم باشید، همه برادر باشید، اینها را رد نکنید، این یک قدرت لایزال است، این قدرت ملت است، شما این قدرت ملت را کنار نگذارید بگویید ما نمی خواهیم، شما هر چه هم بگویید ما نمی خواهیم - خوب - مردم می خواهند، شما یک عده ای هستید، دیگران همه هستند، بازارها می خواهند اینها را، خیابان ها اینها را می خواهند. گله من از این طبقه روشنفکر در عین حالی که من علاقه دارم به اینهایی که خدمت می کنند به اسلام خصوصا این خارج اینهایی که خارج کشور هستند، اینهایی که در امریکا هستند، اینهایی که در اروپا هستند، اینهایی که در هندوستان هستند، من با اینها روابط دارم، اینها خدمتگزارند، اینها می خواهند به اسلام خدمت بکنند، اینها گاهی که اشکالاتی که در آنجا شده است با تمام قوت رفع کرده اند، اینها می خواهند رفع ظلم بکنند، اینها علاقه به اسلام دارند لکن نباید اینهایی که علاقه به اسلام دارند، بعضی از اینها خدمت علمای اسلام و آخوند جماعت را ندیده بگیرند و بگویند که ما اسلام می خواهیم منهای آخوند، نمی شود آقا این، اسلام بی آخوند مثل این است که بگویید ما اسلام می خواهیم، اسلامی که سیاست نداشته باشد و اسلام و آخوند اینطور توی هم هستند، اسلام بی آخوند اصلا نمی شود. پیغمبر هم آخوند بود، یکی از آخوندهای بزرگ پیغمبر است، رأس همه علما پیغمبر است. حضرت جعفر صادق هم یکی از علمای اسلام است، اینها فقهای اسلامند، رأس فقهای اسلام هستند. (من آخوند نمی خواهم) حرف شد؟! من گله دارم از اینها.
از آقایان هم، علمای اعلام هم گله دارم، اینها هم غفلت از بسیاری از امور دارند، اینها هم از باب اینکه یک اذهان صافیه ای دارند، تحت تأثیر یک تبلیغات سویی که دستگاه راه می اندازد واقع می شوند. هر روزی یک الم شنگه درست می کنند برای یک امر جزئی، این امر بزرگ را، این امری که همه گرفتار آن هستیم،از آن غفلت می کنند و اینها را به غفلت وا می دارند یعنی دست هایی هست که یک چیزی درست می کنند، دنبالش یک صدایی راه می اندازند. هر چند وقت یکدفعه یک مسأله ای درست می شود در ایران، تمام وعاظ محترم، تمام علمای اعلام، وقت شان را که باید صرف بکنند در یک مسائل سیاسی اسلام، در یک مسائل اجتماعی اسلام، صرف می کنند در اینکه زید کافر و عمرو مرتد و آن وهابی است و عالمی که پنجاه سال زحمت کشیده است، فقه اش از اکثر اینهایی که هستند ثقیل تر است می گویند وهابی است این، آخر اشتباه است این حرف ها، آقا جدا نکنید همه را از هم، شما یکی یکی را هی کنار بگذارید و بگوئید که این که وهابی است، این هم که بی دین است، این هم که نمی دانم چه، خوب چی می ماند برای ما؟ پیغمبر اکرم (ص) (اصلا من تاریخ درست نمی دانم اما اینهایی که به گوشم مانده) بعد از اینکه فتح حنین را کردند، دو مطلب که آموزنده است برای اشخاصی که بخواهند چیز بفهمند، دو کار ایشان کرده اند از قراری که در تاریخ است یکی اینکه یکی از سران این کفار فرار کرد و رفت به جده که توی کشتی بنشیند و فرار کند، پیغمبر اکرم جبه مبارکشان را (به حسب این نقل) دادند به کسی که ببر به او بده، من از او گذشتم، بیاورش. این ابوسفیان که تا آخر
عمرش هم اسلام نیاورد همین صورت بود، آن اولادش هم همین طور، آن ابوسفیان با این همه چیز و آن کفار قریش با آن همه کذا غنائم را وقتی که آوردند، غنائم جنگ حنین را وقتی که آوردند، حضرت به اینها داد، صد شتر به این، صد شتر به این، سیصد شتر به آن، چقدر شتر به اینها داد با اینکه - خوب - حضرت که می دانست اینها کافرند، حضرت که می دانست اینها مشرکند، مقدسین ایستادند که آقا آخر ما چکاره ایم؟ حضرت فرمود که اینها شتر بردند، من همراه شما هستم، شما میل ندارید رسول الله به جای شتر همراه شما بیاید؟! شما ببینید چه بزرگی بود، چه آدم بزرگی بوده است این مرد، با قطع نظر از باب نبوت، مغز، چه مغز عالی است از آن طرف کفار قریش را آنطور استمالت می کند که اینها لا اقل اگر در باطن خبیث هستند ظاهرشان، ظاهر مسلم باشد، بیایند بچسبند به اسلام، از این طرف هم آنهایی که اشکال می کنند، به آن طور نرم و خوب و قشنگ جواب می دهد و قانعشان می کند. آنهایی که دارند الان برای اسلام کار می کنند و چیزی می نویسند - و عرض می کنم که چیزند - حتما یک خطایی هم کرده اند، خطایش را رفع بکنید، طرد نکنید. آقا ما امروز یک دانه آدم را لازم داریم، یک دانه هم برای ما غنیمت است الآن، در یک زمانی که همه قلم ها و همه قدم ها و همه تبلیغات بر ضد ماها هست، نه رادیو داریم که حرف ما را به کسی برساند، نه مطبوعاتی داریم، نه مطبوعات آزاد است که بگذارند که یک کلمه توی آن نوشته بشود، در یک همچو زمانی که ما دستمان بسته است هیچ کار از ما نمی آید، به این معنا که تبلیغات نداریم،راهی نداریم در یک همچو زمانی ما هر فرد را لازم داریم آنهائی که قلم دستشان گرفته اند و دارند ترویج می کنند از شیعه، فرض کنید چهار تا هم غلط دارد خوب غلطش را رفع بکنید، طرد نکنید، بیرون نکنید، شما دانشگاه را رد نکنید از خودتان، این دانشگاهی ها فردا مقدرات مملکت دست اینهاست تو که وزیر نمی شوی، من و تو که وزیر نمی شویم، ما شغلمان علی حده است. فردا مقدرات این مملکت دست این دانشگاهی هاست، اینها هستند که می آیند یا وکیل می شوند یا وزیر می شوند یا - عرض می کنم که - چه می شوند، شما اینها را برای خودتان حفظ کنید، هی طرد نکنید، هی منبر نروید و بد بگوئید، منبر بروید و نصیحت کنید، نه منبر بروید و فحش بدهید، فحش هم چیز شد در عالم؟! نصیحت کنید اینها را. شما بخواهید این جناح بزرگ را که الان دارند فعالیت می کنند، آنها هم توی حبس رفته اند، آنها هم زجر دیده اند، آنها هم تبعید شده اند، آنها هم بیرون از مملکت شان هستند، آنها هم جرأت نمی کنند وارد مملکت بشوند. آنهایی که الان در این جا چیز می نویسند، منتشر می کنند مسائل اسلامی را، مسائل دینی را دارند می نویسند، منتشر می کنند، درج می کنند، شما اینها را از خودتان طرد بکنید فردا اگر چنانچه این مقدرات مملکت دست یک دسته ای از اینها بیفتد و ببیند که اینهمه آخوند بود که اینها را اینقدر زجر داد، با این آخوندها بعد که می آیند چه خواهند کرد؟ همه دست به هم بدهید، آقا مملکت، ممالک اسلامی، نه مملکت ایرانی،ایران هم یکی از آن است، ممالک اسلامی در نزدیک پرتگاه هاست. من خدا می داند گاهی وقت ها تأسف می خورم به اینکه، خوف این معنا دارم که اگر خدای نخواسته یک جنگی پیدا بشود، ایران چند روز می تواند آذوقه داشته باشد، اگر این کشتی های آذوقه بیاید یک وقتی نخواهند آذوقه بدهند به ایران، آنهایی که
کار شناسند می گویند که ایران سی و سه روز برای خودش می تواند ارزاق تهیه کند. چه ایرانی؟ آن ایرانی که یک خراسانش برای همه ایران تا آخر سالش بس بود، یک خراسانش، باقی اش را باید بدهند به غیر. اصلاحات ارضی برای ما کردند، چه کردند؟ آن اصلاحات ارضی که خدا ان شاء الله لعنتشان کند، اینها این کار را کردند که زراعت را از دست مردم بکلی گرفت و الان طوری شده است که تمام این چیزهائی که روی هم بگذارند - اگر این مجله راست گفته باشد - سی سه و روز و الا ممکن است کمتر هم باشد. اگر یک روز نیایند این کشتی ها و آنهایی که یک بازار درست کرده اند برای این چیزهائی که می خواهند، آذوقه ها را بفرستند اینجا، بازار درست کرده اند، اصلاحات ارضی یعنی بازار درست کردن برای مملکت خارجی است، اینها گندم هایشان را دریا می ریختند زیاد بود، دریا می ریختند - اصلاحات ارضی - خوب حالا گندم را به ایران می فرستند و وقتی ایران فرستادند پول می گیرند، چرا به دریا بریزند؟ زراعت ایران را فلج کردند، حالا همه چیز از آنجا می آید، همه چیز از خارج می آید. شما ببینید مجلات را، اینها گاهی وقت ها خودشان خیلی با مبالغه، خیلی با مباهات که ما چقدر گندم وارد کردیم، چقدر جو وارد کردیم، چقدر مثلا چه وارد کردیم، خوب بیچاره، اینکه باید خجالت بکشید، شمایی که باید گندم صادر کنید، شما که یک آذربایجانتان بس بود برایتان و باقیش را باید صادر کنید، حالا نشستید مباهات می کنید که مائیم که باید وارد کنیم! باید خجالت بکشید از این اصلاحات ارضی تان و هکذا و هکذا همه اصلاحاتتان.
من گله ام از آقایان هم این است که آقایان هی جدا نکنند، این جناح ها را از خودشان جدا نکنند، این جناح ها را،این جناح ها را با هم ربط بدهند، از این طرف هم روحانیون باید قدر این جمعیتی که برای اسلام دارند کار می کنند، برای اسلام دارند چیز می نویسند،بدانند اینها را باید بیاورند توی کار، آقایان گوش تان را باز کنید،نگویید که این دانشگاهی های - عرض کنم که - فاسق، فاجر و کذا، دائما جدا نکنید، آنها شما را جدا کنند که این نمی دانم مرتجع است و قدیمی، کی آخوند مرتجع است؟ آخوند در صف اول پیشروها واقع است، این مرتجع است؟! شما هم از آن طرف بگوئید که این نمی دانم دانشگاهی است و این بی دین است و این نمی دانم چطور و فلان، نخیر غلط است اینها، هر دو با هم دست برادری بدهید، دست برابری بدهید، مسائلتان را طرح بکنید. امروز یک فرجه پیدا شده، من عرض می کنم به شما یک فرجه پیدا شده، اگر این فرجه پیدا نشده بود، این اوضاع امروز نمی شد در ایران، یک فرجه ای است این، اگر الان - از این - غنیمت بشمارند این را، این فرصت است این فرصت را غنیمت بشمارند آقایان، بنویسند، اعتراض کنند، الان نویسنده های احزاب دارند می نویسند، امضا می کنند، می نویسند، اشکال می کنند امضا می کنند، شما هم بنویسید، صد نفر از علما امضا بکنند، مطالب را گوشزد بکنید، اشکالات را بگویید، امروز روزی است که باید گفت و پیش می برید و من خوف این را دارم که خدای نخواسته اگر این فرصت از دست برود و اگر این مرد پایش یک خرده ای محکم بشود، همچو لطمه ای بزند به مردم که آن طرفش پیدا نباشد و اولش شما روحانیون هستید، من خوف این را دارم، نگذارید این فرصت از دست برود، با هم بنویسید، بنویسید، اشکالات را
به دنیا اعلام کنید، نمی توانید توی ایران، بفرستید در خارج منتشر می کنند برای شما، به یک وسیله ای بفرستید اینجا، ما می فرستیم منتشرش می کنند، اشکالاتتان را بنویسید، به خودشان اعتراض کنید، مثل آن کسی که اعتراض کرد خوب ما دیدیم که چندین نفر اشکال کردند - و چیز کردند - و همه حرف ها، بسیاری از حرف ها را زدند و امضا کردند و کسی هم کاریشان نداشت. فرصتی است این، این فرصت را نگذارید از دست برود و من خوف این را دارم که خدای نخواسته اگر این فرصت از دست برود و این حسابهایش را جور کند با آنها، اینها الان مشغول این هستند که حساب ها را درست بکنند، مشغولند که نوکری را همچو خیلی محکمش کنند، آنها نمی پذیرند، اینها دنبال این هستند که محکم کنند قضیه را، آنها را بیاورند و خودشان بروند، هی چه بکنند تا کارشان تمام بشود، اگر خدای نخواسته کار اینها تمام شد و این پایش را محکم دانست، این دفعه دیگر مثل آن دفعه ها نیست، لطمه بزرگی به اسلام وارد خواهد کرد. من از خداوند تعالی توفیق همه شما را می خواهم. عظمت اسلام را می خواهم. خدایا ترا به اولیاءات اسلام را عظیم کن، عظمت بده، ما را از خواب غفلت بیدار کن، همه جناح ما را با هم متصل کن، اتفاق کلمه به ما عنایت کن.
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.