جريان شهادت حضرت رضا (عليه السلام ) از زبان عبداللّه بن
بشير
((
عبداللّه بن بشير
))
(يكى از غلامان ماءمون ) مى گويد: ماءمون به من دستور داد كه ناخنهاى خود را بلند كنم و اين كار را براى خودم عادى نمايم و آن را به هيچ كس نگويم من اين كار را انجام دادم سپس ماءمون مرا طلبيد، چيزى شبيه تمرهندى به من داد و به من گفت : اين را با دستهايت خمير كن و به همه دستت بمال و من چنين كردم و سپس ماءمون مرا ترك كرد و به عيادت حضرت رضا (عليه السلام ) رفت ، پرسيد حالت چطور است ؟ امام رضا (عليه السلام ) فرمود:
((
اميد سلامتى دارم
))
. ماءمون گفت : من هم بحمداللّه امروز حالم خوب شده است ، آيا هيچيك از پرستاران و خدمتكاران امروز نزد شما آمده اند؟ امام رضا (عليه السلام ) فرمود:
((
نه ، نيامده اند
))
. ماءمون خشمگين شد و بر سر غلامان فرياد زد (كه چرا به خدمتگزارى از آن حضرت نپرداخته ايد). عبداللّه بن بشير در ادامه سخن مى گويد: سپس ماءمون به من دستور داد و گفت : براى ما انار بياور، چند انار آوردم ، گفت هم اكنون با دست خود (كه به زهر تمر هندى آلوده بود) آب اين انارها را با فشار دست بگير، من چنين كردم ، ماءمون آن آب انار آنچنانى را با دست خود به حضرت رضا (عليه السلام ) (كه در بستر بيمارى در حال بهبودى بود) خورانيد و همان موجب مسموميّت امام رضا (عليه السلام ) شده و سبب شهادت آن حضرت گرديد، او پس از خوردن آن آب انار دو روز بيشتر زنده نماند و سپس از دنيا رفت .