0

اشعار شهادت حضرت زینب (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت حضرت زینب (س)
پنج شنبه 24 فروردین 1396  3:23 PM

پهن کن بستر مرا امروز

گوشه ای از حیاط بی زحمت

تا بتابد کمی به من خورشید

مثل آن روز پر غم و محنت

 

بهتر از هرکسی تو میدانی

غصه ام بهر چیست، عبدالله

همسر خوب من حلالم کن

زینبت رفتنیست، عبدالله..

 

آب دیدم، دوباره آب شدم

گرچه بگذشته آب از سر من

تا نمردم ز خجلت اصغر

ببر این آب را تو از بر من

 

کاملا واضح است اینکه دگر

بیش از این زنده من نمی مانم

وقت رفتن رسیده عبدالله

ساعت آخر است میدانم

 

میروم لیکن از محالات است

جلوه ی ذات من افول کند

بچه هامان شدند نذر حسین

از من و تو خدا قبول کند

 

اشک ماتم نریز همسر من

دست از این اشک و زاریت بردار

بیقراری مکن سلامت را

برسانم به جعفر طیار؟

 

میروم تا به حشر عزادار

غربت شاه بی سرم باشم

میروم جمعه ها به کرب و بلا

من کمک حال مادرم باشم

 

یک بیابان که بود کرب و بلا

کربلا نه بگو پریشانی

دور تا دورمان پر از دشمن

هشت روزی شدیم زندانی

 

از صدای مهیب هلهله ها

نگرانی ما عیان گردید

بدن کودکان ما از ترس

داخل خیمه گاه می لرزید

 

بخدا بعد کربلا من به

غم آن تشنه لب اسیر شدم

لطف کردی تحملم کردی

چند ماهی که پیرِ پیر شدم

 

غصه ی شام و کوفه پیرم کرد

یک جهان ظلم و جور و نامردی

در مدینه میان آن خیمه

از چه من را به جا نیاوردی؟

 

تو که مجروح جنگی عبدالله

قاسم و عون و جعفری هم نیست

هر دو فرزند ما شهید شدند

و ابالفضل و اکبری هم نیست

 

زیر تابوت را که میگیرد؟؟

همه که رفته اند تنهایی

تو که هستی ولی خودت بند

کفنم را ببند، تنهایی!

 

من فقط فکر آن زمانم که

وقت دفنم چه چاره ای داری

محرمی نیست تا کمک بدهد

تن من را به خاک بسپاری

 

راستی گفته ام که عاشورا

تا به گودال خون دویدم من؟

پس یقینا حسین می آید

موقع احتضار و جان دادن

 

همه ی دلخوشی من این است

که رخش را دوباره می بینم

چه رخی؟ وای خانه ی خولی!

سوختم پا به پای یاسینم

 

جامه ی غرق خون شاهم را

با خودم میبرم،خداحافظ

دست حق یارو یاورت باشد

با وفا همسرم،خداحافظ...

 

شاعر:عماد بهرامی

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها