0

کف خیابون

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:کف خیابون
جمعه 18 فروردین 1396  2:47 PM

قسمت شصت و دوم کف _ خیابون

233 را لینک کردم به ابوالفضل... همه چیزایی که درباره اون زن باید ابوالفضل میدونست تا بتونه پیگیریش کنه و حتی تصویر اون زن را براش ارسال کردیم... عبداللهی هم زحمت تشخیص هویت اون زن کشید... اسم اون زن الناز... 35 ساله... متاسفانه شوهردار... فاقد فرزند... با چهره ای جذاب و هیکلی مانکنی... ارشد روانشناسی... دارای سابقه اغفال جوانان و دستگیر شده در دو پارتی بزرگ غرب تهران... دارای روابط عمومی بالا...


233 که هم خانمه و هم در کارش حرفه ای هست، میگفت که وقتی الناز چادر رنگ تیره میپوشه و اونجوری آرایش میکنه و از کنار مرد ها عبور میکنه، بعیده در دل های بیمار نتونه نفوذ بکنه و به دام نندازه! از نظر 233، الناز نماینده همه «چادری های بی حجاب» هست که تا حالا دیده!!

دقت کنید لطفا! ما اصولا «بد حجاب» نداریم! خانم ها فقط دو گونه اند: یا «با حجاب» و یا «بی حجاب». همین! از نظر 233 الناز مرکب از دو مسئله است: هم «چادری» و هم «بی حجاب»! چرا این تیپ برای اون مکان و اون ماموریت به خصوص انتخاب شده؟! چون این تیپ، تیپ محبوب دل های بیمار مردهایی است که هم عنوان دینداری را یدک میکشند و هم در عین حال دوس ندارن با زن هایی که آنچنانی باشند! پس فقط یه تیپ میتونه اونا را جذب کنه... و اون تیپ هم تیپ «رپ مذهبی» است! یا همون «چادری بی حجاب»!

اینا به کنار! حالا ابوالفضل کجا و چطوری پیداش کرد؟!

ابوالفضل فوق العاده پسر غیرتی و درستی هست. به حضرت معصومه متوسل شد تا بتونه کارش را درست انجام بده! یک شب به طور کامل در کنج حرم حضرت معصومه تا صبح بیدار موند و گریه و توسل و...

حالا چند شنبه؟ صبح شنبه! معمولا طلبه ها بین الطلوعین تا قبل از شروع کلاس ها در مسجد اعظم و کنار قبور علمای مدفون در حرم میشینند و با هم مباحثه میکنند. سنت خیلی خوبی هست که از علما به یادگار مونده و تا حالا هم ادامه داره.

ابوالفضل برای زیارت قبر آیت الله بروجردی میره سالن بین مسجد اعظم و حرم! همون جا متوجه میشه که یه خانم میره پیش یه طلبه ای که منتظر هم مباحثه ای خودش بوده و ازش مثلا میخواسته مسئله شرعی بپرسه. ابوالفضل میگفت فقط عنایت بی بی حضرت معصومه بود که متوجه حضور اون زن شدم. پشتم بهش بود... میشنیدم که اون زن داره چی میگه! یه لحظه برگشتم... دیدمش... فهمیدم که خود الناز هست!!

الناز سوال اولش را از قضای نماز صبحش شروع کرد... بعد رفت سراغ مسئله وضو... بعدش با هزار خجالت و منمن کردن، سوال درباره حیض و غسل حیض پرسید!

اون طلبه از همه جا بی خبر هم داشت مثل بچه آدم جوابش میداد و حتی سرش هم پایین بود و خیلی نگا نمیکرد. تا اینکه بعد از چند دقیقه سوال و جواب، الناز بهش میگه: «چند روزه که شما را اینجا میبینم. شما هفته قبل هم بودید! همین جا مکاسب مباحثه میکردید... اما دیروز و پریروز نبودید! جسارت نباشه... خیلی ببخشید... مشکلی براتون پیش اومده بود؟!»

اون طلبه هم که دهنش قفل شده بود، خیلی متعجابه گفت: «بله ... ینی نه... خب تعطیل بودیم دیگه! شما اینا را از کجا میدونید؟ چرا مراقب ما بودین؟!»

الناز عفریته کثیف با یه لحن خیلی نرم و عشوه گرانه به اون طلبه میگه: «مراقب شما و همبحثتون نبودم! من فقط مراقب «تو» بودم... ماشالله خیلی خوش بیان و مودب و آقا هستید! میدیدم که چقدر با متانت و لبخند با هم بحث لجبازتون مدارا میکردید!»

اون طلبه گفت: «نه... اون بنده خدا لجباز نیست... من باید برم... دیگه هم اینجا نبینمتون!»

الناز گفت: «منتظر هم بحثتون نباشید! بعیده دیگه بیادش... جسارت نباشه... من این چند تا لقمه نون و پنیر و سبزی را برای شما آوردم!! به دلم واضح شده بود که رفیقتون نمیاد... من هیچوقت دلم بهم دروغ نمیگه... بخاطر همین سه تاش را به نیت شما درست کردم... میشه اینو از خواهر کوچیکتون بگیرید و بین کلاساتون نوش جون کنید؟!»

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها