0

صدزن صد داستان

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صدزن صد داستان
جمعه 18 فروردین 1396  2:20 PM

 

بعد از رحلت رسول خدا(ص) جنگ بزرگی بین مسلمانان با رومیان در گرفت، جمعیت دشمن چند برابر مسلمین بود، خالد بن ولید فرمانده ارتش اسلام، شخص به نام «ضرار بن ازور» را برای شناسایی به سوی لشکر دشمن فرستاد، او رفت و برگشت و در گزارش خود لشکر دشمن را از نظرات مختلف بسیار مجهز توصیف کرد، خالد گفت: پس بهتر است عقب نشینی کنیم.  ضرار گفت: قرآن می فرماید:« ای مومنان وقتی در برابر دشمن قرار گرفتید از روی ترس پشت به آنها نکنید.» 1 چه بسیار گروه کم بر گروه بسیار پیروز خواهد شد.» 2  به فرمان ضرار جنگ آغاز و خود پیشاپیش به قلب لشکر زد، و به جنگ ادامه داد تا او را اسیر کردند.  طولی نکشید دیدند از ناحیه مسلمانان رزمنده ای به پیش می رود و صحنه را با گرد و غبار و شمشیر و شعار پر کرده و می جنگد، همه تعجب کردند که این کیست این چنین دلاوی می کند، پس از مدتی دیدند بدنش پر از خون شده و به جنگ همچنان ادامه می دهد، خالد نزد او رفت و گفت: تا به کی خود را در پوشش نگه می داری بگو بدانم تو کیستی؟ او گفت: من شرم دارم خود را بشناسانم، زیرا کاری که شایسته من است انجام نداده ام، من «خوله» خواهر «ضرار» هستم، نمی دانم برادرم را چه کرده اند، می جنگم تا او را به دست آورم، سخنانش که تمام شد بار دیگر به قلب دشمن زد، و در حالی که رجز می خواند به جنگ ادامه داد ولی علاوه بر این جنگ در جنگهای دیگر نیز شرکت داشت 3 .  1. سوره انفال، آیه مبارکه 150.  2. سوره بقره، آیه مبارکه 249.  3. زنان مرد آفرین تاریخ، ص112. 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها