پاسخ به:صدزن صد داستان
جمعه 18 فروردین 1396 2:19 PM
در کتاب رجال کشی می گوید که سلیمان بن جعفر گفت: علی بن عبید الله روزی به من گفت که دوست دارم خدمت امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا(ع) برسم من به او گفتم چرا به خدمتش نمی روی؟ گفت: بخاطر هیبت و عظمتی که دارد خجالت می کشم به خدمتش مشرف شوم چیزی نگذشت که حضرت علی بن موسی الرضا(ع) مختصر کسالتی پیدا کرد ومردم دسته دسته به دیدنش می رفتند من علی بن عبید الله را دیدم و به او گفتم آنچه می خواستی وقتش رسیده است، حضرت رضا (ع) کسالت دارد مردم به دیدنش می روند او حرکت کرد و به خدمت حضرت رضا (ع) مشرف شد آن حضرت او را زیاد احترام کرد که علی بن عبید الله خیلی خوشحال شد، اما بعد از مدتی علی بن عبید الله مریض شد حضرت رضا (ع) از او عیادت کرد و من هم با آن حضرت بودم حضرت آن قدر نشست تا هر که در خانه بود بیرون رفت زنی با ما بود او می گفت وقتی حضرت رضا (ع) نشسته بودند ام سلمه زن علی بن عبیدالله از پشت پرده به حضرت رضا نگاه می کرد وقتی آن حضرت از منزل بیرون رفت ام سلمه خود را در محلی که آن حضرت نشسته بودند انداخت و می بوسید و دست می کشید و به صورت می مالید. سلیمان بن جعفر می گوید: من این موضوع را به امام هشتم گفتم فرمودند: علی بن عبیدالله بن حسن بن علی السجاد(ع) و زنش و فرزندانش اهل بهشت اند سپس فرمود کسی که از اولاد علی و فاطمه (ع) مساله امامت را بشناسد مانند مردم عادی نیست 1 .
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.