0

صدزن صد داستان

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:صدزن صد داستان
جمعه 18 فروردین 1396  2:19 PM

 

یکی از زنان دانشمند به نام ام سلیم که با کتابهای آسمانی ماند تورات و انجیل بسیار آشنایی داشت پس از آن که خدمت پیامبر اکرم (ص) و امیر المومنین (ع) و امام حسن (ع) شرفیاب شد و معجزاتی از آنان مشاهده نمود خدمت امام حسین (ع) رسید. خود او می گوید: « بعد از آن که خدمت امام حسین (ع) رسیدم اوصاف و نشانه های آن حضرت را همانطوری که در کتابهای آسمانی خوانده بودم در ایشان مشاهده کردم ولی چون کودکی کوچک بود، متحیر شدم که چگونه از ایشان نشانه امامت و معجزه بخواهم.  در هر صورت نزدیک آن حضرت شدم در حالی که ایشان بر لبه سکوی مسجد نشسته بود. عرض کردم:« تو چه کسی هستی؟»  ایشان فرمود:« من گمشده تو هستم. ای ام سلیمه! من خلیفه و اوصیاء خداوند هستم. من پدر نه امام هادی می باشم. من جانشین برادرم امام حسن مجتبی (ع) و خلیفه او هستم و او خلیفه پدرم امام علی بن ابی طالب (ع) و ایشان خلیفه رسول خدا (ص) می باشند.»  ام سلیم می گوید: من از گفتار و بیان امام (ع) در آن زمان کودکی بسیار متعجب و شگفت زده شدم، عرض کردم:  علامت و نشانه درستی گفتار شما چیست؟»  آن حضرت فرمود:« چند عدد ریگ از روی زمین بردار و به من بده.»  چند عدد ریگ از روی زمین برداشتم و تحویل ایشان دادم.  آن حضرت آن سنگ ها را در کف دستان خود قرار داد و آنها را به هم مالید تا این که تمامشان پودر شد. سپس آنها را خمیر کرد و انگشتر خود را بر آن زد و نقش انگشتر بر خمیر نمایان گردید.  سپس فرمود: ام سلیمه! خوب در آن دقت کن، ببین چه می بینی؟»  وقتی خوب دقت کردم اسامی مبارک رسول و امام علی و حسن و حسین ونه فرزندش(ع) به همان ترتیبی که در کتابهای آسمانی خوانده و دیده بودم، در آن می باشد.» به همین خاطر بیش از حد متعجب شدم و با خود گفتم:« چه نشانه ها و علامت های ارزشمند و عظیمی برایم آشکار شد.»  سپس عرض کردم:« ای مولای من! چنانچه ممکن باشد علامتی دیگی را نیز به من نشان بدهید»  امام حسین (ع) تبسمی فرمود و در حالتی که نشسته بود بلند شده و ایستاد سپس دست راست خود را به سمت آسمان بالا برد. ناگهان دیدم همانند عمود و ستونی، آسمان ها را شکافت و از چشم من ناپدیدی شد.  من فریادی کشیدم و بیهوش روی زمین افتادم. پس از لحظه ای به هوش آمدم و چشماهای خود را باز کردم و دیدم امام حسین (ع) دسته ای گل یاس در دست دارد و بر صورت و بینی من می گذارد. تا امروز که سالهای سال از آن واقعه گذشته است هنوز بوی آن گل یاس برایم باقی مانده است.  سپس عرض کردم: « ای سرور من وصی و خلیفه شما کیست؟»  امام حسین (ع) فرمود: « هر کسی که مانند من و گذشتگان من چنینی کاری را انجام دهد. 1 » 
1. بحار الانوار، ج25 به نقل از عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام حسین (ع) ، ص38.
 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها