پاسخ به:سید شهدای کردستان
پنج شنبه 17 فروردین 1396 10:24 PM
در عملیات بدر (سال 1363) همراه ایشان به جنوب رفتیم و در یکان رزم با بسیجی ها همرزم شدیم. چون آن زمان لباس پلنگی می پوشیدیم و در بین بسیجیان شاخص بود، به پیشنهاد حاج حسین، لباس ساده بسیجی پوشیدیم و همراه ایشان در گردان مشغول خدمت شدیم، در حالی که کسی از اسم و رسم و مسؤولیتهای ما در کردستان خبر نداشت. ایشان تاکید داشت که در این عملیات باید بفهمیم چرا بسیجی ها آنقدر آماده پرواز هستند که خیلی زود شهید می شوند و از ما سبقت می گیرند. یک در منطقه ای در اطراف دارخوین، مانور شبانه داشتیم. توالتهای صحرایی که در منطقه درست شده بود با فاصله نسبتاً زیادی از مقرها و جوی آب قرار داشت. هربار که به دستشویی می رفتیم می دیدم آفتابه ها پر از آب است و بی تفاوت از کنار قضیه می گذشتیم. بعد از چندبار رفت وآمد، متوجه شدیم که همیشه آفتابه ها پر از آب است، لذا حاج حسین گفت امشب باید بفهمیم این آبها از کجا داخل این ظرفها می شود. پس از کمی صبر متوجه شدیم بسیجی ها پس از استفاده از آب، پای پیاده 3-2 کیلومتر راه می روند و برای نفرات بعدی آب می آورند. اینجا بود که حاج حسین نکته شیرین و مهمی را اشاره کرد که اگرچه خالی از طنز نیست، ولی نشاندهنده عمق خلوص اوست. او می گفت یکی از دلایل اینکه ما شهید نمی شویم این است که ما حال نداریم چند کیلومتر پیاده برای آوردن چند لیتر آب راه طی کنیم و به مزاح می گفت: «ما بلد نیستیم آفتابه آب کنیم». او در عملیات بدر رشادتها و شجاعتهای عجیبی از خود نشان داد و در همین عملیات از ناحیه دست به وسیله تیر دو شکار زخمی شد و مدتی با دست گچ گرفته در منطقه حاضر شد.
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.