0

سید شهدای کردستان

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:سید شهدای کردستان
پنج شنبه 17 فروردین 1396  10:22 PM

لقاء نزدیک است

«حاج اکبر آقابابایی» پشت فرمان خودرو نشسته است و خود را با دقت از پیچهای جاده عبور می دهد. جاده تاریک است و طولانی. نگاه حاج اکبر و حاج حسین به هم گره می خورد. حاج اکبر خاطرات دلاوریها و رشادتهای حاج حسین را مرور می کند. حاج حسین پس از یک سکوت طولانی لب به سخن می گشاید. در حالی که سخن گفتن برایش راحت نیست می گوید: حاجی! سال 59 وقتی مجروح شدم، چهار ملک مرا بلند کردند و به سوی آسمان بردند. وقتی فهمیدم قرار است شهید شوم از آنها خواستم مرا به زمین برگردانند تا در کردستان بمانم و خدمت صادقانه انجام دهم، این بود که مرا به زمین گذاشتند و از آن حادثه جان سالم بدر بردم. الآن به لطف خدا امنیت به کردستان برگشته و جنگ به بیرون از مرزها کشیده شده. پس از مکث کوتاهی اضافه می کند: اما الان از خدا می خواهم که شهید شوم.

سکوت سنگینی حاکم می شود. حاج اکبر که می توانست نور شهادت را در سیمای بسیاری تشخیص دهد، این بار هم تشخیص درستی داشت. امّا جرأت بیان آن را نداشت یا اینکه دلش نمی خواست حاج حسین شهید شود. همواره از او به عنوان استاد خود یاد کرده بود. در حالی که اشکهایش را با آستینش پاک می کرد و سعی داشت، بغضش را مخفی کند آرام گفت: ان شاءا... که زنده بمانی و خدمت کنی، هنوز خیلی کارها مانده. حاج حسین گفت: نه حاجی، دیگر وقتش شده که شهید شوم. بقیه کلماتش در سر و صدای ماشین گم شد.

صبح روز هفتم اسفند 64 هنوز سرخی شفق فرصت خودنمایی نیافته بود. حال و هوای حاج حسین برای دوستان همرزمش غیرعادی می نمود. بدون مقدمه، قرائت زیارت عاشورایش را قطع کرد و در مورد مرگ و آخرت صحبت کرد. سوز دعا و اشک او این بار شکل دیگری داشت. آتش شوق دیدار از آن زبانه می کشید و غمِ هجران او را برملا می کرد. آن دعای عرفانی را تمام کرد بعد از آن تک تک یاران را در آغوش گرفت و به گرمی از آنها طلب حلالیّت و وداع کرد بدون اینکه دیگران دلیل این کار را بدانند.

ساعت 8 صبح 7/12/64، ساعتی بعد حاج حسین بر یکی از ارتفاعات هزارقله بیرون سنگر ایستاده بود. ناگهان صدای انفجار گلوله توپ دشمن و. .. پرواز به سوی ابدیت

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها