پاسخ به:معیارها و ملاکهای ازدواج
دوشنبه 14 فروردین 1396 10:25 PM
تناسب مالی و اقتصادی
طرفین ازدواج نباید از دو طبقة مختلف اقتصادی باشند وضعیت مالی و مادی خانوادهها باید برابر بوده و تفاوت زیادی نداشته باشد. رعايت این موارد هم دربارة زن و هم دربارة مرد صدق میكند.
بدون شک تفاوت در اقتصاد خانوادهها در نوع نگرش، رفتار و چگونگی عملکرد افراد تأثير بسزایی میگذارد. هرچند که در بسیاری از موارد بین وضعیت اقتصادی و پایگاه اجتماعی افراد رابطة مثبتی وجود دارد و اگر پایگاه اجتماعی خانوادة همسر آیندهتان را بررسی کنید به وضعیت اقتصادی آنها هم پی میبرید، اما در بسیاری از موارد مشاهده شده، بهرغم اینکه خانوادهای از پایگاه اجتماعی خوبی در جامعه برخوربوده، ولی از لحاظ اقتصادی دارای وضعیت مناسبی نبودهاند. بههمیندلیل، توصیه میشود که وضعیت مالی خانواده همسر بهصورت جداگانه مورد بررسی قرار بگیرد.
بعضاً مشاهده شده که علت جداییها و طلاقها و برخی اختلافات، تناسب مالی نداشتن دو خانواده است. برای درک بهتر موضوع فرض کنید که یک دختر جوان در خانوادهای با درآمد بالا زندگی میکند و بدون هیچ محدودیتی پول خرج میکند و هر آنچه را که میبیند میخرد و به انواع مسافرتهای پرهزینه میرود و... با پسری ساده و قناعتپیشه از یک خانوادة کاملاً متوسط ازدواج کند، اگر آنها بدون شناخت نسبت به شرایط مالی طرف مقابل اقدام به چنین کاري کرده باشند و خود را برای زندگی کاملاً متفاوت با گذشته آماده نکرده باشند، دچار برخی اختلافات و ناراحتیها و گاه جداییها میشوند. مثلاً زن، مرد را به خسیسبودن و مرد، زن را به ولخرجبودن متهم میکند و هر یک ادعا میکنند که طرف مقابل قادر به درک یا تأمین نیازهای او نیست.
البته توجه به این نکته بسیار حائز اهمیت است که افراد نباید صرفاً بهخاطر شرایط اقتصادی ضعیف و نامناسب شخصی او را رد و یا بهلحاظ وضعیت اقتصادی خوبش با او ازدواج کنند. بلکه توجه به عاملهای دیگر نیز لازم است. در ازدواج باید شایستگیهای فرد مقابل بیش از همهچیز مدنظر قرار گیرد. چه بسیار انسانهایی که با فاصلة طبقاتی و اقتصادی زیاد با یکدیگر ازدواج کرده و سعادتمند شدهاند، که البته نحوة برخورد دو طرف در زندگی، گذشتشان در مسائل و بینش آنها نسبت به شرایط خاصشان باعث شکلگیری این سعادت شده است.
بهلحاظ اهمیت تناسب در مسائل خانوادگی در ابعاد اقتصادی اجتماعی، بهطور کلی همخوانی زوجین در امور زیر کاملاً مفید بوده و توجه به این موارد را میتوان شرط خردورزی دانست:
عادات و آداب گروهی؛
شأن و موفقیت خانوادگی؛
نوع تربیت خانوادگی؛
دغدغهها، توقعات و انتظارات اجتماعی؛
ارزشها و گرایشهای عقیدتی، فرهنگی و سیاسی؛
سطح ارتباطات و برخوردهای اجتماعی؛
سطح تحصیلات و منزلت خانوادگی؛
سطح ثروت، درآمد، مسکن و وسایل مختلف زندگی.
تناسب فرهنگی
فرهنگ یعنی چه؟ فرهنگ یعنی بایدها و نبایدهایی که تعیین تکلیف میکند. به ما میگوید چه چیزی درست است و چه چیزی غلط؟ چه کاری باید انجام شود و چه کاری نباید صورت گیرد؟
پس فرهنگ بهمعنای مجموعة آداب و رسوم، سنتها، اخلاقیات، مراسمها و... یک قوم و ملت است.
از آنجا که فرهنگها با هم متفاوت هستند، بایدها و نبایدهای آنها نیز فرق میکند. بهعنوان مثال، بایدها و نبایدها در فرهنگ آذریها بسیار متفاوتتر از بایدها و نبایدهای فرهنگ شمالیهاست؛ حتی گاهی نباید یکی، باید دیگری است. انسان در فرهنگ خود بهطور ناخودآگاه احاطه شده است. از صبح که بیدار میشویم این فرهنگ ماست که میگوید چطور بیدار شویم و با خانواده چگونه رفتار کنیم، چطور حرف بزنیم و چگونه غذا بخوریم و... هیچکاری نیست که به فرهنگ ارتباط نداشته باشد. بنابراین، لازم است که دختر و پسر از نظر فرهنگ اجتماعی به یکدیگر نزدیک باشند. فاصلههای فرهنگی زیاد، زندگی آنها را تحتالشعاع قرار خواهد داد.
توصیة کلی این است که اگر دو نفر همزبان و همملیت باشند، بسیار بهتر و راحتتر یکدیگر را درک میکنند، زیرا معمولاً خلقوخوی افراد با توجه به نوع آب و هوا، موقعیت جغرافیایی و زبانی که دارند شکل میگیرند. مثلاً مردم مناطق گرمسیری دارای طبیعتی گرم هستند و بسیار خوشاخلاق و مهماننوازند ولی مردم مناطق سرد، کمتر حرف میزنند و بیشتر در خودشان هستند و شاید کمی هم بداخلاقتر از دیگران بهنظر برسند، چون با سردی طبیعت خو گرفتهاند. زندگی افراد این دو منطقه با یکدیگر سختتر از زندگی افرادی است که در یک منطقه زندگی میکنند.
حال اگر دو نفر همة خصوصیاتشان (که ذکر شده و خواهد شد) با هم همخوانی داشته باشد ولی تناسب فرهنگی نداشته باشند چگونه باید با یکدیگر برخورد کنند تا دچار مشکل نشوند؟ اینجاست که باید سعی کنند با فرهنگ یکدیگر آشنا شده و آن را بپذیرند، این مهم است؛ نه اینکه آن را مسخره کرده و بگویند چه بیخود است! اگر این آگاهی و پذیرش باشد، بهگونهای همفرهنگ میشوند.
کفویت ادراکی و تحصیلی
یکی از معیارهایی که در انتخاب همسر باید مدنظر گرفته شود، تناسبات تحصیلی است. اصولاً هدف زوجین در زندگی مشترک، رسیدن به کمال روحی و پختگی روانی و خوبتر و بهترشدن است. برای این منظور راههایی وجود دارد که از جملة آنها تحصیلات و مطالعه است. کفویت، تناسب و میزان تحصیلات، در ایجاد درک و فهم متقابل و تفاهم بیشتر آنها تأثير دارد. شایان ذكر است که تناسب تحصیلی و علمی موجب تناسب در جهانبینی طرفین میشود، علاوه بر این، علم و دانش زوجین در پرورش فرزندان نقش بسزایی دارد و باعث به وجود آمدن نسلی با تربیت اسلامی و فرهنگی غنی میشود.
البته باید به این نکته مهم توجه كرد که علم و دانش فینفسه و در ذات، متحولکنندة بشر و عامل خوشبختی و سعادت دنیوی و اخروی فرد نیست و نمیتوان گفت هرکه دانش آموخت همه چیز دارد و همهچیزدان است و بقیة افراد هیچ ندارند و نمیدانند. چه بسیار افراد تحصیلکردة دور از تمدن و بشریت، با دیدی بسته و تیره به دنیا و چه بسیار افراد اُمی باشعور و روشنفکر.
پس داشتن تحصیلات مهم است، ولی وجود آن برای ازدواج در درجة دوم الویت قرار دارد و میتوان آن را عاملی مهم و تشكیلدهنده در شخصیت و وجهة اجتماعی و خانوادگی فرد دانست.
دربارة میزان تحصیلات زن و شوهر احتمالات زیر را میتوان در نظر گرفت:
مرد دارای تحصیلات عالی است؛ ولی زن دارای تحصیلات متوسط یا كمتر است؛
مرد و زن هر دو دارای میزان تحصیلات یكسانی هستند؛
زن دارای تحصیلات عالی و مرد از تحصیلات كمتری برخوردار است؛
مرد دارای تحصیلات عالی و زن بیسواد است، یا تحصیلات اندكی دارد.
در حالت 1 و 2 مشكلی ایجاد نمیشود؛ ولی در حالت 3 و 4 غالباً زندگی زناشویی مواجه با ناسازگاری و در پارهای موارد از هم پاشیده میشود. زنی كه تحصیلات عالی دارد، مثلاً پزشك یا مهندس است، بهندرت میتواند با مردی كه حداكثر تحصیلات ابتدایی دارد تفاهم داشته باشد. مرد دنیا را بهگونهای میبیند و زن گونهای دیگر. زن در مجالس و محافل، از آداب معاشرت همسرش، از طرز صحبت و برخورد او و بسیاری موارد دیگر رنج میبرد و همة این عوامل باعث تلخی در زندگی میشود.
درحالت دوم كه مرد دارای تحصیلات عالی و زن بیسواد یا كمسواد است نیز همان وضعیت اول برای مرد وجود دارد. این حالت وقتی اتفاق میافتد كه مرد در روستای خود در سن 18 تا 20سالگی زمانی كه در دبیرستان درسمیخوانده با یكی از دختران بیسواد روستایی خود ازدواج كرده و صاحب فرزند نیز شده است. سپس با توجه به استعداد و آمادگی ذهنی كه داشته به شهر آمده و تحصیلات خود را تا مراحل عالی ادامه داده است. در چنین زندگی نیز فضای شادی و مسرتی حاكم نخواهد بود.
لازم به یادآوری است كه نوع تحصیلات مهم نیست. آنچه در ازدواج مهم است، سطح تحصیلات است. درعینحال چنانچه تحصیلات زن و شوهر در یك حوزه باشد، تفاهم زناشویی بیشتر خواهد بود. بهعنوان مثال، ازدواج یك پزشك با یك پرستار موفقتر از ازدواج یك پزشك با یك مهندس است. معذلك نوع مدرك تحصیلي در ازدواج در مقام مقایسه با ميزان تحصیلات، بسیار كماهمیت است. اهمیت ميزان تحصیلات در ازدواج بهقدری است كه چنانچه تفاوت زیاد باشد، میتوان گفت بهندرت سازگاری وجود خواهد داشت.