پاسخ به:☻☻☻ لبخند پشت خاکریز (طنزهای جبهه) ☻☻☻
پنج شنبه 3 فروردین 1396 8:08 PM
بچه بیا پایین!
دژبانی جلوی تویوتا را گرفت و داخلش رو نیگاه کرد. نگاهی به راننده ی تویوتا کرد، یه نیگاهی به هم به شیخ اکبر که کنار راننده نشسته بود و گفت: ((این بچه رو کجا می بری؟)) تا رانندهخواست چیزی بگه شیخ اکبر رو کشید بیرون و گفت: ((بچه بردن ممنوع!)) راننده گفت: ((بابا ابن فرمانده ست.))
-بله؟چی گفتی؟….کارتت؟
شیخ اکبر کارتشو نشون داد.
-جرمت بیشتر شد…برای بچه کارت جعل کردی برای بچه؟
چند قنداق تفنگ زد به شونه شیخ اکبر و هلشداد داخل کیوسک. راننده و نگهبان با هم بگو مگو می کردند که فرمانده نگهبان رسید و پرسید: ((چی شده؟)) ماجرا رو که براش گفتند رفتو در کیوسک رو باز کرد. شیخ اکبر رو که دید داد زد: ((این که شیخ اکبر خودمونه! فرمانده گردان بلدوزری ها!)) بعد مثل فیل و فنجون رفتن توبغل هم! نگهبان هاج و واج نیگاشون می کرد و چیزی نمونده بود که دو تا شاخ روی سرش سبز بشه… .
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.