پاسخ به:☻☻☻ لبخند پشت خاکریز (طنزهای جبهه) ☻☻☻
پنج شنبه 3 فروردین 1396 8:08 PM
آمبولانس لودری
گلوله صاف اومد رو آمبولانس و تیکه تیکه اش کرد. اسماعیل گفت حالا با نادعلی چیکار کنیم؟)) حاجی گفت: ((لودر رو بیارید جلو.)) بعد دست و پای نادعلی رو گرفتند و گذاشتنش توی بیل لودر. حاجی گفت: ((تند ببریدش اورژانس، اما با احتیاط! مواظب باشید اذیت نشه!)) اسماعیل پرید بالا و پیرمرادی هم ایستاد کنارش. لودر رو بستن به گاز و رفتند تا رسیدنددر اورژانس. پیر مرادی پرید پایین و رفت تا امدادگرا رو خبر کنه. اسماعیل بازیش گرفت و بیل لودر رو کمی آورد بالا. پیرمرادی و امدادگرا با برانکارد دویدند بیرون. گلوله خمپاره ای خورد نزدیک لودر. اسماعیل حواسش رفت طرف گلوله. پیرمرادی داد زد و دسشتش رو تکون داد. اسماعیل نیگاش کرد و بیل رو برد بالاتر. پیرمرادی دوباره جیغ زدو دستش رو به ططرف پایین تکون داد. گلوله ای دیگه به زمین خورد. اسماعیل حسابی قاتی کرده بود. فکر میکرد میگه بیلو خالی کن. دسته رو فشار داد. سر بیل وارونه شد. امدادگر جیغ زد. اسماعل یادش اومد به نادعلی که دیگه کار از کار گذشته بود و نادعلی زخمی و خونی مثل گونی ولو شد رو زمینو فریادش به آسمون رفت! اسماعیل ترسید و خواستبپره پایین که پاش گیر کرد به دسته ای و از بالای لودر پرت شد رو زمین! دم اورژانس شده بود خنده بازار. حالا نخند و کی بخند.
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.