0

☻☻☻ لبخند پشت خاکریز (طنزهای جبهه) ☻☻☻

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:☻☻☻ لبخند پشت خاکریز (طنزهای جبهه) ☻☻☻
پنج شنبه 3 فروردین 1396  8:08 PM

دو برادر رزمنده
– احمد احمد کاظم! بگوشم، کاظم جان! احمد جان، شیخ مهدی پیش شماست؟ اینارو اناری راننده مایلر گفت، بی سیم چی گفت: ((آره کارش داری؟!)) اناری گفت: (( آره اگه میشه به گوشش کن.))بعد از چند لحظه صدای شیخ مهدی اومد که گفت: ((بله؟ کیه؟ بفرما!)) اناری مودبانه گفت: ((مهدی جان. شیخ اکبر! یعنی…)) شیخ مهدی پرید تو حرفش و گفت: (( هان! فهمیدم! پرید یا چهارچرخش هوا شد؟)) و بعد زد زیر خنده، اناری گفت: (( نه، مجروح شده!))
– حالا کجاست؟
– نزدیک خودتون
– نزدیک خودمون دیگه چیه؟ درست حرف بزم ببینم کجاست!))
شیخ مهدی خودش رو رسوند به بورژانس. رفت بالا سر برادرش. شیخ اکبر که سرتاپاش باند پیچی بود نگاش کرد خودشو انداخت رو شیخ اکبر. جیغ شیخ اکبر اورژانسو پر کرد. پرستارا دویدن طرفشون. شیخمهدی خنده کنان و بلند گفت: ((خاک بر سر صدام کنن!)) زد رو دستش و ادامه داد: ((ما هم شانس نداریم. گفتم تو شهید شدی و برای خودم کلی خوشحال بودم که به جای تو فرمانده مقر میشم و واسه خودم کسی میشم! گفتمموتورتم به من ارث میرسه. همه آرزوهامو به باد دادی! تو هم نشدی برادر !))
بعد قاه قاه خندید و نشست کنار شیخ اکبر و دوباره با هم خندیدند.
القم القم بپر بالا
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
mty1378 ravabet_rasekhoon omiddeymi1368 mehdi0014
دسترسی سریع به انجمن ها