0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

نماز جماعت در عروسی
چهارشنبه 9 اسفند 1396  5:10 PM

 بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم

 

 شب عروسیمان در آن گیرودار پذیرایی از مهمان‌ها، به من گفت «بیا نماز جماعت...»
گفتم «نه، الان درست نیست، آخه مردم چی می‌گن!»
گفت«چی می‌خوان بگن؟»
گفتم «می‌خندن به ما!»
گفت «به این چیزا اصلاً اهمیت نده.»

اذان که گفته شد، بلند شد نماز بخواند. دید همه نشسته‌اند و کسی از جا بلند نمی‌شود. از همه مهمان‌ها خواست که آماده شوند برای نماز جماعت. همه هاج و واج به هم نگاه می‌کردند. نماز جماعت در مجلس عروسی؟ عجیب بود. سابقه نداشت. کم‌کم همه آماده نماز شدند.
گفتند «به شرط این‌که خود داماد امام جماعت بشه.» با اصرار همه، نماز جماعت را به امامت سید مسعود خواندیم؛ نمازی که هیچ وقت از حافظه‌مان پاک نمی‌شود.

 

راوی: همسر شهید سید مسعود طاهری

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها