0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
جمعه 16 تیر 1396  11:27 AM

روزی حضرت سلیمان، مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جا بجا کردن خاک های پایین کوه پیدا بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه سرش را بالا آورد و پاسخ داد: معشوقم به من گفته اگر این کوه جا به جا کنی، به وصال من خواهی رسید؛ و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جا به جا کنم. سلیمان نبی فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام دهی. مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم… حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود، برای او کوه را جا به جا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آورد. نتیجه: هرگز ناامیدی را در حریم خود راه ندهید و با عشق، تمام سعی تان را بکنید… و به یاد داشته باشید که پیامبری همیشه در همین نزدیکی است .

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها