0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
یک شنبه 7 خرداد 1396  9:28 PM

حکایتی است  که  روزی ملایی  از کنار  گازرها (رختشورها) می گذشت که پارچه های سفید را شسته و آنها را پهن کرده بودند.   سگی را دید  که در کنار پارچه ها  راه می رود و بدنش با آنها  تماس پیدا کرد.  رو به یکی  از آنها کرد و گفت :  
"سگ پارچه ها را نجس کرده  -  او را  دور کن  وپارچه ها را تطهیر کن" .
رختشور که دید پس از مدتی تحمل رنج و زحمت و شستن و پهن کردن و  هم اکنون که پارچه ها  نزدیک به خشک شدن هستند مجبور به دوباره کاری  است  رو به ملا کرد و گفت :
"حاج آقا  این حیوان سگ نیست و ان شاالله بز است."
ملا گفت :  " مگر چشمت ایراد دارد و نمی بینی سگ است ؟"
رختشور گفت :  "خیر انشاالله  بز است.!"
ملا سنگی برداشت و به طرف  سگ نگونبخت  پرتاب کرد . 
سنگ به سگ خورد و سگ از درد شروع  کرد به واق واق کردن.
رو به رختشور کرد و گفت :  نگفتم ؟  کر که نیستی  - صدایش را شنیدی ؟
رختشور لبخندی زد   و گفت :  "قدرت خدا  را ببین که  بز  صدای سگ در می آورد"

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها