0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
یک شنبه 7 خرداد 1396  9:03 PM

روزی لقمان در كنار چشمه‌ای نشسته بود. مردی كه از آنجا می‌گذشت. از لقمان پرسيد: 
«چند ساعت ديگر به ده بعدی خواهم رسيد؟»

لقمان گفت:  «راه برو.»

آن مرد پنداشت كه لقمان نشنيده است.
 دوباره سوال كرد: 
«مگر نشنيدی ، پرسيدم چند ساعت ديگر به ده بعدی خواهم رسيد؟»

لقمان گفت: «راه برو»

آن مرد پنداشت كه لقمان ديوانه است و رفتن را پيشه كرد.
 زمانی كه چند قدمی راه رفته بود، لقمان به بانگ بلند گفت: 
«ای مرد، يك ساعت ديگر بدان ده خواهی رسيد.»

مرد گفت: «چرا اول نگفتی؟»

لقمان گفت: «چون راه رفتن تو را نديده بودم، نمی‌دانستم تند می‌روی يا كند. حال كه ديدم دانستم كه تو يك ساعت ديگر به ده بعدی خواهی رسيد.»

همه‌ی ما روزی به مقصدمان خواهیم رسید،
اما زمان رسیدن ما به مقصد بستگی به این دارد که با چه سرعتی در حال حرکت هستیم.
 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها