0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
پنج شنبه 4 خرداد 1396  1:59 PM

حکیمی به دهی سفر کرد، زنی که مجذوب سخنان او شده بود از حکیم خواست تا مهمان وی باشد.
حکیم پذیرفت.کدخدای دهکده هراسان خود را به حکیم رسانید گفت: این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید
حکیم گفت: یکی از دستانت را به من بده کدخدا یکی از دستانش را در دستان حکیم گذاشت.آنگاه حکیم گفت: حالا کف بزن کدخدا گفت: هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند حکیم پاسخ داد: هیچ زنی نمی‌تواند به تنهایی هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند!
به جای نگرانی برای من نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش!!

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها