پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
سه شنبه 19 اردیبهشت 1396 9:28 PM
سنگین ترین مجازاتی که خدایان یونان باستان می توانـــــــستند برای "سیزیفوس"
در نظر بگیرنــــــد این بود که او کار بیهوده ای را همیشه انجام دهد .
سیزیفوس محکوم شده بود تا ابد تخته سنگی را از یک سراشیبی تند بالا ببرد .
مدت ها گذشت و سیزیف در تمام این مدت مشغول
بالا بردن تخته سنگ از شیبی تند بود تا به بالای بلندی می رسید
تخته سنگ از آنجا سقوط می کرد و به پایین دره می افتاد.اما خدایان فراموش کرده بودند که
سنگ بر اثر مرور زمان دچار فرسایش می شود.
در صدسال اول لبه های تیزی که دست های ســـیزیف را بریده و آنها
را زخمی کرده بود صاف شد.
در پانصد سال بعدی پستی و بلندی های سنگ به قدری صیقلی شد که سیزیفوس
تخته سنگ را قل می داد و بالا می برد .
در هزار سال بعد تخته سنگ کوچک و کوچک تر و شیب هموار و هموار تر شد و...
این روزها سیزیفوس تکه سنگ ریزی را که روزگاری صخره ای بود به همراه
قرص های مسکن و کارت های اعتباری اش در کیفی می گذارد و با خود می برد.
صبح سوار آسانسور می شود و به طبقه بیست و هشتم ساختمان دفتر ش می رود
که محل مجازاتش به حساب می آید
بعد از ظهرها دوباره به پایین بر می گردد