پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
جمعه 15 اردیبهشت 1396 12:51 PM
دوست من، می دانی چیست؟ بهترین و عالیترین حقی که به پادشاه داده شده حق بخشایش تقصیر است. و من از این جهت همیشه خود را پادشاه دانسته ام، چون بی اندازه از این حق استفاده کرده ام. هرگز کسی را محکوم نکرده ام، با عفو و اغماض بوده ام و همه را از چپ و راست بخشوده ام. آنجا که دیگران صدا به اعتراض بلند کرده اند و برآشفته شده اند من فقط پند و اندرز داده ام و قانع ساخته ام. در سراسر زندگیم فقط کوشش داشته ام که همزیستی با من برای اهل خانواده و دانشجویان و رفیقان و خدمتکاران قابل تحمل باشد. و می دانم که این رابطه من با مردم، تمام کسانی را که در پیرامون من بوده اند تربیت کرده است. اما حالا دیگر تخت و تاج چنین پادشاهی را از دست داده ام. در من حالتی نفوذ دارد که شایسته ی بردگان است: شب و روز در سرم اندیشه های بد و نابکار چرخ می زند و در روحم افکاری که در گذشته با آنها بیگانه بوده ام آشیانه کرده است. به من هم بیزاری، هم نفرت، هم کینه و هم خشم دست می دهد و هم می ترسم.
آنتوان چخوف، سرگذشت ملال انگیز، از کتاب بانو با سگ ملوس