پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
جمعه 15 اردیبهشت 1396 12:36 PM
ميگويند :
سفير انگلیس در دهلى از مسيري در حال گذر بود، که يك جوان هندي، لگدي به گاوي ميزند ...
و گاو كه در هندوستان مقدس است ...!
فرماندار انگلیسی پياده شده و به سوي گاو ميدود و گاو را ميبوسد و تعظیم میکند ...!
بقيه مردم حاضر كه ميبينند يك غريبه اينقدر گاو را محترم ميشمارد، در جلوى گاو ، سجده ميكنند و آن جوان را به شدت مجازات ميكنند ...
همراه فرماندار با تعجب ميپرسد :
چرا اين كار را كرديد ؟
فرماندار ميگويد :
لگد اين جوان آگاه، ميرفت كه فرهنگ هندوستان را هزار سال جلو بياندازد، ولي من نگذاشتم ...!!!
📚جهانی که من ميشناسم
👤برتراند راسل