پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
جمعه 15 اردیبهشت 1396 11:42 AM
وزی شخصی از بیابان به سوی مدینه می آمد ، در راه دید پرنده ای به سراغ بچه های خود در لانه رفت.کنار لانه آمد و جوجه های آن پرنده مادر را از لانه درآورد و با خود گفت: اینها را به عنوان هدیه نزد پیامبر (ص) ببرم.
آنها را به حضور پیامبر (ص) آورد، در این هنگام جمعی از اصحاب حاضر بودند، ناگاه دیدند پرنده مادر،بی آنکه از مردم وحشت کند آمد و خود را روی جوجه های خود انداخت.معلوم شد پرنده مادر ، به دنبال آن شخص به هوای جوجه هایش آمده و محبت و علاقه به قدری زیاد بوده که بی آنکه از دیگران وحشت کند تا او را نیز دستگیر کنند، امد و خود را به روی جوجه هایش انداخت و با زبان حال جوجه های خود را می خواست.
پیامبر (ص) به حاضران رو کرد و فرمود: (این محبت مادر را نسبت به بچه هایش درک کردید، ولی بدانید خدا هزار برابر محبت، نسبت به بندگانش محبت و علاقه دارد)