0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
جمعه 8 اردیبهشت 1396  3:16 PM

💎مارها قورباغه ‌ها را می خوردند 
و قورباغه‌ ها از این نابسامانی بسیار غمگین
بودند تا اینکه قورباغه ‌ها علیه مارها 
به لک لک‌ ها شکایت کردند...

لک لک ‌ها چندی از مارها را خوردند 
و بقیه را هم تار و مار کردند و قورباغه ‌ها 
از این حمایت شادمان شدند.

طولی نکشید که لک لک‌ها گرسنه ماندند 
و شروع کردند به خوردن قورباغه ‌ها. 
قورباغه‌ ها ناگهان دچار اختلاف دیدگاه شدند.

عده ای از آنها با لک لک ‌ها کنار آمدند 
و عده‌ ای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند. 
مارها بازگشتند ولی این بار همپای لک لک‌ ها 
شروع به خوردن قورباغه ‌ها کردند.

حالا دیگر قورباغه‌ ها متقاعد شده ‌اند 
که انگار برای خورده شدن به دنیا آمده اند 
ولی تنها یک مشکل برای آنها 
حل نشده باقی مانده است:

اینکه نمی دانند توسط دوستانشان 
خورده می شوند یا دشمنانشان...؟

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها