0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
جمعه 8 اردیبهشت 1396  3:14 PM

جک هنوز مجرد بود ، با پدرش زندگی می کرد و همان کسب و کار خانوادگی را ادامه میداد .
او می دانست که وقتی پدر بیمارش بمیرد ، ثروت هنگفتی را به ارث خواهد برد .
به همین دلیل تصمیم گرفت ازدواج کند تا همسرش هم در این ارثیه سهیم شود .
یک روز عصر در جلسه سرمایه گذاری ، چشمش به زیباترین زنی که در عمرش دیده بود افتاد .
زیبایی طبیعی زن برایش حیرت آور بود . نزدیکش رفت و گفت :"شاید ظاهرم شبیه افراد معمولی باشد ولی تا چند سال دیگر پدرم خواهد مرد و 65 میلیون دلار به من خواهد رسید ."
زن که بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بود ، کارت ویزیت جک را گرفت ...

سه روز بعد ، آن زن ، مادر خوانده اش شده بود !!! 
نتیجه اینکه برنامه ریزی مالی زن ها بهتر از مردها است ! 😊 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها