0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
جمعه 8 اردیبهشت 1396  2:53 PM

مردي به همراه دو کودکش داخل اتوبوس بودند.
بچه ها شيطنت و سر و صدا مي کردند و مرد هم در فکر فرو رفته بود.
مردم با هم پچ پچ مي کردند و مي گفتند عجب پدر بي ملاحظه ايست و بچه هايش را آرام نمي کند!
بالاخره يک نفر بلند شد و به مرد گفت: چرا بچه هايت را آرام نميکني ؟
مرد گفت الان از بيمارستان مي آييم و مادر بچه هايم فوت کرده.
در فکرم که چطور اين خبر را به بچه ها بدهم !
در اين لحظه بود که مردم بجاي غر و لند ، شروع به بازي کردن با بچه ها و سرگرم کردنشان شدند و مرد باز در غصه هايش غرق شد ...
 هيچگاه بدون درک شرايط ديگران ، در مورد آنها قضاوت نکنيم.

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها