0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
پنج شنبه 7 اردیبهشت 1396  11:37 AM

در یک همایش اجتماعی، در حین سخنرانی، سخنران ابتکار جالب و از قبل طراحی شده  ایی را به اجرا گذاشت. او  ناگهان خواستار یک گروه شد تا یک کار گروهی را رویشان انجام دهد. تعداد پنجاه نفره برای این کارانتخاب شد و سخنران به هرکدام یک بادکنک داد و به آنها گفت تا اسم شان را روی بادکنک خود بنویسند بعد همه بادکنک ها را به یک اتاق دیگری ریختند.

سپس از افراد گروه خواسته شد تا به آن اتاق رفته و بادکنکی که اسمشان روی آن نوشته شده را در پنج دقیقه پیدا کنند.هر کس با عجله به داخل اتاق رفته و با هل دادن و کشیدن و ... همدیگر سعی در پیدا کردن بادکنکشان را داشتند.

در پایان 5 دقیقه هیچ کس نتوانست بادکنکی که اسمشان رویش نوشته شده بود را پیدا کند!

در حالی که اگر هر کس با انتخاب تصادفی یک بادکنک و دادن آن به کسی که اسمش نوشته شده بود می توانست در کمتر از پنج دقیقه این کار را بکنند!

سپس سخنران شروع به حرف زدن کرد:

این همان کاری است که در زندگی مان اتفاق می افتد. هر کس دیوانه وار به دنبال خوشبختی است در حالی که نمی داند کجاست.

خوشبختی ما در خوشبخت بودن دیگران قرار دارد. خوشبختی شان را به آنها بدهید و خوشبخت شوید!

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها