0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
چهارشنبه 6 اردیبهشت 1396  7:35 PM

مردم شهرم همیشه عجول بوده اند.
همیشه همه ی کارهایشان را با عجله انجام داده اند، چای را داغ سر کشیدند، پشت ترافیک بوق را یکسره کردند، شب را با استرس خوابیدند و صبح را با عجله سمت کار دویدند و آنقدر عجله کردند که وقتی رسیدند نفسی برایشان نمانده بود
 
مردم شهرم همیشه عجول بودند.
باور کنید انتهایش چیزی نیست وقتی به خودتان می رسید، درون آینه فقط یک مرد، یک زن با موهای جوگندمی نگاهتان می کند. عمر به قدر کافی تند می دود شما آهسته راه بروید و به آرزو هایتان برسید! به خودتان هر روز نگاه کنید و آدم ها را یواش یواش دوست بدارید. چای را پای حرف های معشوقه ی دوست داشتنیِ تان سرد کنید، خیابان را باعشق قدم بزنید. شما هرگز به سن و سالِ الانتان برنمی گردید ...

👤ستایش قاسمی

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها