0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
چهارشنبه 6 اردیبهشت 1396  7:07 PM

سال‌ها قبل جهت عقد قرارداد تجاری به چین رفتم. میزبان مرا به یکی از رستوران‌های خوب در شهر پکن برد و غذای چینی برای من آوردند که با برنج درست شده بود. هنگام خوردن غذا مقداری از آن روی میز ریخت. وقتی که خدمتکار آمد میز را مرتب کند، دید مقدار کمی برنج را من سهواً روی میز ریخته‌ام. خیلی مودبانه گفت: «من این برنج ها را با اجازه‌ی شما جمع می‌کنم.»
وقتی علت را سئوال کردم، گفت: «کشور من بیش از یک میلیارد جمعیت دارد و اگر در هر روز هر کدام از ما فقط 10 عدد دانه‌ی برنج را اسراف کنیم حجم زیادی دور ریز می‌شود. ما در این کشور اجازه اسراف نداریم و از این گناه کسی نمی‌گذرد.»

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها