پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
دوشنبه 21 فروردین 1396 10:36 AM
شبی آقا محمد خان قاجار نتوانست از زوزهٔ شغالان بخوابد. صبح که از خواب برخاست مشاورانش را فراخواند و از آنها کیفری بایسته را برای شغالان طلب کرد.
هر یک کیفری سخت را برای شغالان پیشنهاد کردند. اما او هیچ یک را نپسندید و مجازاتی سخت تر را برای شغالان جستجو می کرد. دستور داد تمامی شغالانی را که در آن حوالی یافت می شد، را بیابند و زنده به حضورش آورند.
وقتی شغالان را به حضورش آوردند، بر گردن تمامی آنها زنگولهای آویخت و آنها را دوباره در صحرا رها کرد. طعمهها از صدای زنگوله شغالان میگریختند و هیچ یک نتوانستند طعمهای شکار کنند. چند روزی بدین نحو سپری شد تا همگی از گرسنگی مُردند.
👤علی اصغر شميم