0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
دوشنبه 21 فروردین 1396  10:32 AM

روزی مردی خواب عجیبی دید 
 
او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. 
 
هنگام ورود دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند 
 
مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ 
 
فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم. 
 
مرد کمی جلوتر رفت. 
 
باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند. 
 
مرد پرسید : شماها چکار می کنید؟ 
 
یکی از فرشتگان با عجله گفت : اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم. 
 
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. 
 
با تعجب از فرشته پرسید : شما چرا بیکارید؟ 
 
فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است. 
 
مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند. 
 
مرد از فرشته پرسید : مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟ 
 
فرشته پاسخ داد : بسیار ساده ، فقط کافیست بگویند : خدایا شکر !!!
 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها