0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

طریق معرفت
سه شنبه 15 فروردین 1396  11:47 AM

 

💎من راه رفتن را از یک سنگ آموختم،
دویدن را از کرم خاکی
و پرواز را از یک درخت...
.
بادها از رفتن به من چیزی نگفتند ،
زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن را نمی شناختند!
.
پلنگان ، دویدن را یادم ندادند
زیرا آنقدر دویده بودند که دویدن را از یاد برده بودند!
.
پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند
زیرا چنان غرق در پرواز خود بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند!
.
اما سنگی که درد سکون را کشیده بود، رفتن را می شناخت
و کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود، دویدن را می فهمید،
و درختی که پاهایش در گل بود ، از پرواز بسیار می دانست!

آنها از حسرت به درد رسیده بودند
و از درد به اشتیاق
و از اشتیاق به معرفت...

طریق معرفت !.......

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها