0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
دوشنبه 14 فروردین 1396  3:14 PM

فردی با سه خواهرش در سفر بود كه مشهورترين جنگجوي زمان نزديك او شد و به او گفت: مي‌خواهم با يكي از اين دخترهاي زيبا ازدواج كنم.
اون گفت: اگر يكيشان ازدواج كند، آن دوتاي ديگر رنج مي‌برند. به دنبال قبيله‌اي مي‌گردم كه مردانش سه زن بگيرند.
سالها قاره‌ي استراليا را پيمودند بدون آنكه چنين قبيله‌اي را بيابند.
هنگامي كه پير شدند و خسته، از راهپيمايي ماندند، يكي از خواهرها گفت: دست كم يكي از ما مي‌توانست شاد باشد.
او گفت: من اشتباه مي‌كردم، ولي حالا ديگر خيلي دير شده.

و سه خواهرش را به سه تخته سنگ تبديل كرد، تا هر كس از آنجا مي‌گذرد، بفهمد كه «شادي يك نفر نبايد به معناي غمگين شدن ديگران باشد»

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها