0

**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:**داستان های کوتاه و جملات پند آموز**
دوشنبه 14 فروردین 1396  3:09 PM

مردی به نزد حلوا فروشی رفت وگفت:
«مقداری حلوای نسيه به من بده»
حلوا فروش قدری حلوا برايش در کفه ترازو گذاشت و گفت :
« امتحان کن ببين خوب است يانه.»
 مرد گفت:« روزه ام باشد موقع افطار »
 حلوا فروش گفت:« هنوز ۱۰ روز به ماه رمضان مانده ؛
چطور است که حالا روزه گرفته ای .»
مرد گفت:« قضای روزه پارسال است.»
حلوا فروش حلوايش را از کفه ترازو برداشت وگفت :
«تو قرض خدا را به يک سال بعد می اندازی
قرض من را به اين زودی ها نخواهی داد .
من به تو حلوا نمی دهم .

 

وقتي مي گوييم علي غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را 
وقتي مي گوييم حسين غريب بود لعنت ميکنيم مردمان آن زمان را
 خدا نکند روزي بگويند مهدي غريب بود که آينده گان لعنتمان کنند

 

!جنـگ نـرم , تـفـنـگ نميخواهد چـادر ميخواهد


 

تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها