پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙
پنج شنبه 17 فروردین 1396 10:41 PM
من خطبة له علیه السّلام یذکر فیها ابتداء خلق السّمآء و الأرض و خلق آدم:
القسم الأول:الحمد للّه الّذی لا یبلغ مدحته القائلون، و لا یحصی نعمائه العآدّون و لا یؤدّی حقّه المجتهدون، الّذی لا یدرکه بعد الهمم، و لا یناله غوص الفطن، الّذی لیس لصفته حدّ محدود، و لا نعت موجود، و لا وقت معدود، و لا اجل ممدود، فطر الخلائق بقدرته، و نشر الرّیاح برحمته، و وتّد بالصّخور میدان أرضه
ترجمه:
از خطبه های حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام است که در آن از پیدایش زمین و آسمان و خلقت حضرت آدم سخن رانده است: سپاس خداوندی را سزا است که همه گویندگان از رسیدن بکنه مدحتش عاجز، و تمام حسابگران از شمارش نعمتهای او درمانده می باشند و کوشش کنندگان با همه جدّیت حق او را ادا کردن نتوانند، آن چنان خداوندی که همّتهای بلند او را درک نکنند، و غوّاصان دریاهای هوشها به حقیقت وی دست نیابند، خداوندی که نه وصفش را نهایتی است و نه ذات مقدّسش بوصفی خاصّ مقید و منحصر، وجودش از وقت و زمان معین بدور و از دور و درازی مدّت بیرون است، آفریننده که تمام خلایق را بقدرت کامله خویش آفرید، و بادها را از فرط رحمت و مهربانی منتشر فرمود، و زمین را با صخرهای سخت و کوههای سنگین میخکوب و محکم گردانید.
نظم
سپاس و شکر بی پایان خدا را که ما را از عدم کرد آشکارا
نبرده کس بکنه مدحتش پی نکرده راه وصفش را کسی طی
زبان گر در دهان ستد پاره پاره نیارد نعمتش کردن شماره
ثنای ذات کس را دسترس نیست اداء حقّ حق در خورد کس نیست
بهمّتهای عالی در نیاید فرو رفتن در این دریا نشاید
در این ره عقل چالاک آمده لنگ خرد را خورده پای عشق بر سنگ
صفاتش را نمی باشد نهایت چنانچه نیست نعتش را بدایت
ندارد ذات او وقت معین کم و کیف و زمان از کف بیفکن
بقدرت خلق فرمود او خلایق بخلق خود بقدرت گشته فائق
مرید و مدرک و حی و توانا است بر افعال همه دانا و بینا است
ز رحمت بادها را منتشر کرد بباران دیده ها را منتظر کرد
ندید سستی که اندر وقت باران وزد اوّل نسیم لطف یزدان
بگردون ابرها درهم فشارد ز چشم چرخ اشک عشق بارد
زمینها را به میخ کوه کوبید که بر ما ساکن و آرام گردید
اگر این صخرهای سخت صمّا نبودی کار مشکل بود بر ما
زمین را جنبشی آمد چو در پیش خلایق را فرو می برد در خویش
ز رحمت بادها را منتشر کرد بباران دیده ها را منتظر کرد
ندید سستی که اندر وقت باران وزد اوّل نسیم لطف یزدان
بگردون ابرها درهم فشارد ز چشم چرخ اشک عشق بارد
زمینها را به میخ کوه کوبید که بر ما ساکن و آرام گردید
اگر این صخرهای سخت صمّا نبودی کار مشکل بود بر ما
زمین را جنبشی آمد چو در پیش خلایق را فرو می برد در خویش
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.