پاسخ به:📗📘📙 بهترین شعرهایی که خوانده ام 📗📘📙
پنج شنبه 3 فروردین 1396 3:16 PM
به نام خدا
این شعر به نظر من خیلی زیباست....
شاید طولانی باشه اما خوندنش خالی از لطف نیست...
*****************
زني را مي شناسم من
كه مي گويد پشيمان است
چرا دل را به او بسته كجا او لايق آنست
زني هم زير لب گويد
گريزانم از اين خانه
ولي از خود چنين پرسد
چه كس موهاي طفلم را
پس از من مي زند شانه؟
زني آبستن درد است
زني نوزاد غم دارد
زني مي گريد و گويد
به سينه شير كم دارد
زني را با تار تنهايي
لباس تور مي بافد
زني در كنج تاريكي
نماز نور مي خواند
زني خو كرده با زنجير
زني مانوس با زندان
تمام سهم او اينست
نگاه سرد زندانبان
زني را مي شناسم من....
كه مي ميرد ز يك تحقير
ولي آواز مي خواند
كه اين است بازي تقدير
زني با فقر مي سازد
زني با اشك مي خوابد
زني با حسرت و حيرت
گناهش را نمي داند
زني واريس پايش را
زني درد نهانش را
ز مردم مي كند مخفي
كه يك باره نگويندش
چه بد بختي چه بد بختي
زني را مي شناسم من
كه شعرش بوي غم دارد
ولي مي خندد و گويد
كه دنيا پيچ و خم دارد
زني را مي شناسم من
كه هر شب كودكانش را
به شعر و قصه مي خواند
اگر چه درد جانكاهي
درون سينه اش دارد
زني مي ترسد از رفتن
كه او شمعي ست در خانه
اگر بيرون رود از در
چه تاريك است اين خانه
زني شرمنده از كودك
كنار سفره ي خالي
كه اي طفلم بخواب امشب
بخواب آري
و من تكرار خواهم كرد
سرود لايي لالايي
زني را مي شناسم من
كه رنگ دامنش زرد است
شب و روزش شده گريه
كه او نازاي پردرد است
زني را مي شناسم من
كه ناي رفتنش رفته
قدم هايش همه خسته
دلش در زير پاهايش
زند فرياد كه بسه
زني را مي شناسم من
كه با شيطان نفس خود
هزاران بار جنگيده
و چون فاتح شده آخر
به بدنامي بد كاران
تمسخر وار خنديده
زني آواز مي خواند
زني خاموش مي ماند
زني حتي شبانگاهان
ميان كوچه مي ماند
زني در كار چون مرد است
به دستش تاول درد است
ز بس كه رنج و غم دارد
فراموشش شده ديگر
جنيني در شكم دارد
زني در بستر مرگ است
زني نزديكي مرگ است
سراغش را كه مي گيرد
نمي دانم؟
شبي در بستري كوچك
زني آهسته مي ميرد
زني هم انتقامش را
ز مردي هرزه مي گيرد
زني را مي شناسم من
زني را....
**************************
***فریبا شش بلوکی***
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.